تصویر شماره ۶
مارتل توی دستشویی نشسته بود و داشت درباره ی اینکه چرا هیشکی نمیاد سراغش تا باهاش حرف بزنه می نالید.
مارتل:
_هییییی!چرا هیشکی نمیاد تا با هم ناله کنیم و از نور خورشیدی ک ب داخل دستشویی میوفته فرار کنیم.کاش اون هری پاتر احمق میمرد تا منم ی همبازی داشته باشم.کاش یکی وارد بشه و بتونم بهش غر بزنم و گریه کنم،هیییییی!
میتل ناله میکرد و بالای دستشویی ها حرکت میکرد و بارها با خوش تکرار میکرد (هری پاتر احمق)و میزد زیر گریه .
______
مالفوی در حالی ک از دست هری فرار میکرد ب دستشویی طبقه ی پنجم پناه برد. شیر آب رو باز کرد و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن .
و هریم ک دیگه نتوسته بود مالفوی ر پیدا کنه بیخیال شد و ب خوابگاه خودش برگشت .
مالفوی میدونست هیشکی ب اون دستشویی نمیره ولی هیچی از مارتل نالان نمی دونست پس وقتی مارتل جیغ زد اونقدر ترسید ک ب زمین افتاد
مارتل جیغ زد و گفت:
_هی آقا پسر، اینجا دستشویی دخترونست ت حق نداری بیای اینجا.
یهو انگار ک ب خودش اومده باشه گفت:
_البته خیلی وقته دیگه کسی ب اینجا نمیاد.حالا اینجا چی میخوای آقا پسر.
مالفوی از روی زمین بلند شد و دوباره ب حالت مغرور خودش برگشت و با صدای بلندی گفت:
_ روح احمق.
مارتل متوجه اشکای روی صورت مالفوی شد و سریع ازش پرسید ک چ اتفاقی افتاده.
ولی از مالفوی هیچ جوابی نشنید.
مالفوی توی سکوت اشک می ریخت و مارتل هی ازش سوال می پرسید ک چی شده.
مالفوی ک از دست مارتل عصبی شده بود داد زد:
_ولم کن روح احمق.ت کی هستی اصن. چرا اینجایی؟؟؟میدونی چیه اگر بابام اینرو بشنوه ک ی روح احمق جیغ جیغو توی یکی از دستشویی ها هست حتما عصبانی میشه.
مارتل ک از گستاخی مالفوی اصلا خوشش نیومده بود جیغ کشید و گفت:
_بله معلومه ک ت من ر نمی شناسی اون پدرت هم منو نمی شناسه ولی من ت رو می شناسم ، ت ی احمقی ک الان ی گندی زده و از کاری ک کرده پشیمونهو اومده توی این دستشویی تا بتونه راحت گریه کنه.
مالفوی ازش تمنا کرد ک ب حال خودش بزارتش و مارتل ک اینهمه ناراحتی اونرو یکجا دید یاد خاطره ای غم انگیز از خودش افتاد و توی خاطراته خودش غرق شد.
حالا هم مالفوی و هم مارتل دوتایی با هم اشک می ریختندو ب کار همدیگه کاری نداشتن.
مالفوی ب مارتل گفت ک حق نداره درباره ی این موضوع ب کسی چیزی بگه وگرنه کاری میکنه اونرو از مدرسه بندازن بیرون ولی مارتل اصلا ب حرف های مالفوی گوش نمیداد و فقط داشت لحظه ی مرگش رو مرور میکرد.
نــــــــــــــــــــــه! با من همچین نکن! چرا که و به و یه و امثال اینا رو ک ب ی مینویسی؟ اینجا که چت نمیکنیم بخوای خلاصهش کنی! کامل بنویس لطفا. اینجا داری یه داستان خلق میکنی و قواعدو باید توش رعایت کنی. مکالمه روزمره که نیست.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی