تصویر شماره ی 9 کارگاه داستان نویسیسیریوس و جیمز و ریموس و پیتر در حیاط هاگوارتز مشغول برسی نقشه ی غارتگر برای برسی یکی از کسانی از آن بدشان می آید (سوروس اسنیپ) بودند.آنها چند وقت بود او را در نظر داشتند چون جیمز خوشش نمی آ مد سوروس را با لیلی ببیند و همچنین چون که نرود و برای آنها پاپوش درست کند . اما مثل اینکه او الان اینکار را کرده است چون مک گوناگال خشمگین است و دارد به سمت آنها می آید و این واضحه که یعنی دردسر
! آنها به دفتر مک گوناگال رفتند و گفتند که کار بدی نکردند با پافشاری آنها مک گوناگال قبول کرد و گذاشت که بروند . با اینکه مک گونا گال قبول کرده بود آنها از دست اسنیپ شاکی شدند.
پیتر گفت: برویم و حقش را بگذاریم کف دستش !
بقیه حرف او را تایید کردند
سیریوس نقشه را چک کرد و گفت: اون این کار را کرد تا نتوانیم جلوی قرارش با لیلی را بگیریم!
ناگهان جیمز فریاد زد: چی!!!!! ای موش کثیف حسابت را می رسم
او نقشه را از دست سیریوس کشید و با تمام سرعت به سمت محل قرار آنها رفت .او آنقدر از دست سوروس عصبانی بود که به حرف دوستانش اهمیتی نمی داد پس سیریوس مجبور شد تغیر شکل بدهد تا به جیمز برسد او پاچه ی شلوار جیمز را کشید و جیمز زمین خورد . ریموس و پیتر هم خودشان را به 2 دوست دیگر رساندند . آنها سعی کردند جیمز را آرام کنند و موفق هم شدند . آنها به محل قرار رفتند ولی سوروس را غمگین دیدند . ریموس پرسید : چی شده؟
سوروس گفت: به شما ربطی ندارد! پیتر با استفاده از طلسم حقیقت آن را از زیر زبان سوروس کشید: لیلی پیشم آمد و گفت دیگر نمی خواهد من را ببیند!
جیمز پوزخندی زد و گفت : هرچی بلا سرت بیاد حقته!
سوروس چوبدستی اش را دراورد ولی قبل از اینکه بتواند وردی به زبان بیاورد جیمز او را خلع سلاح کرد و سوروس را که بغض اش ترکیده بود تنها ول کرد و رفت
دفعه قبل ازت خواستم کند تر پیش ببری داستان رو. ولی درواقع همونقدر سریع نوشتی، فقط طولانی تر نوشتی.
نباید به حالت خاطره تعریف کردن باشه. باید با جزئیات کامل، صحنه ها رو توصیف کنی. بذار برات یه نمونه رو بگم:نقل قول:
سیریوس و جیمز و ریموس و پیتر در حیاط هاگوارتز مشغول برسی نقشه ی غارتگر برای برسی یکی از کسانی از آن بدشان می آید (سوروس اسنیپ) بودند.
سیریوس، جیمز، ریموس و پیتر در حیاط هاگوارتز، کنار پلکان سنگی نشسته بودند و مشغول بررسی نقشه ی غارتگر بودند. مثل روزهای گذشته، همگی با سکوت به نقطه ای که معمولا در راهروها می ایستاد، خیره شده بودند و با دقت حرکاتش را زیر نظر داشتند. هر چهر نفرشان، با نفرت به اسم سوروس اسنیپ نگاه می کردند! سعی کن با استفاده از توصیف حالت ها و فضا، خواننده رو با داستانت همراه کنی.
منتظرتم.
فعلا تایید نشد.