تصویر شماره 1
هری با شاخدم می جنگد اما شاخدم هری را به زمین میکوبد و به او حمله میکند هری که بدنش به شدت بدنش درد دارد از جادوهای زهنی استفاده میکند و خنجری به درون قلب شاخدم فرو میکند اما شاخدم مقاومت میکند گلوله ای آتشین به سمت هری شلیک میکند هری که مبهوت عظمت گلوله آتشین شده بود متوجه اوضاع نشد و برای ساخت سپر دیر اقدام کرد.هری که از درد به خودش میپیچید باخودش زمزمه کرد:یعنی این آخرشه؟
امممم... ببین، خیلی کوتاه نوشتی و در واقع اصلا داستان نبود. انگار که یه صحنه رو بخوای بدون جزئیات تعریف کنی. با حوصله بنویس؛ همون جملهی هری با شاخدم می جنگد اما شاخدم هری را به زمین میکوبد و به او حمله میکند، به اندازهی دو پاراگراف جای نوشتن داشت!
فضا رو توصیف کن، از حالت شخصیت ها بنویس، همه اتفاقات رو با جئیات بنویس. شروع و پایان و نقطه اوج برای داستانت در نظر بگیر.
انتهای جملاتت هم حتما علامت بذار.
می تونی یه نگاه به پست های تایید شده ی قبل بندازی تا دقیق تر متوجه منظورم بشی.
منتظرم با یه پست بهتر برگردی.
فعلا تایید نشد.
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱ ۱۵:۱۲:۲۵