چمدانش را روی چمن و گل های حیاط خانه ی ریدل کشید و به سمت در رفت، گل هایی که حاصل مدت ها بیرون ماندن سو از خانه ی ریدل بود. اما او تامی بود بی فرهنگ.
-بی فرهنگ پدرته! حق ندارم گلای خونه ای که اسم خودم روشه رو له کنم؟!
اهم! در ادامه به در اصلی رسید و چند ضربه محکم به آن زد.گویی در خانه ی پدرش است.
-در خانه ی پسرمه تا چشم راوی در بیاد! یکی بیاد درو وا کنه.
-کیه؟! دارم میام!
صدا، صدای مروپ بود!
-نه نه! اصن لازم نیست! مامور نفت بودم! دارم میرم!
-منظورت مامور گازه؟ بیا ببینم چی می...
درست وقتی تام قصد فرار داشت، مروپ در را باز کرد و به طور ناگهانی بیهوش شد، البته نه مروپ، بلکه تام!
...
...
-من کی ام ؟! اینجا کجاست؟ هوی!
-یعنی تو نمیدونی کی و اینجا کجاس؟
-چرا، میخواستم شبیه فیلما شه. من تام ریدل بزرگم و اینجا خونه ی پسرمه!
مروپ با ماهیتابه ضربه ای به صورت تام زد.
-این که چه غلطی کردی هم یادته؟!
تام غلط زیاد کرده بود، اما معمولا آنها را به حافظه اش نمیسپرد.
-کاری نکردم که!
-کاری نکردی؟ منو با یه بچه گذاشتی رفتی گور به گور شدی اونوقت میگی...
تام قیافه حق به جانب مخصوصش را به خود گرفت.
-مروپ جان تو دیگه این حرفو نزن، هرکی ندونه تو میدونی که من ماموریت کاری بودم!
اما ماموریتی در کار نبود، تام میدانست چرا رفته و حالا چرا برگشته...
چند وقت قبل!
تام در سواحل چین روی صندلی نشسته و در حال آفتاب گرفتن بود. برایش هم مهم نبود چین اصلا ساحل ندارد چه برسد به سواحل.
-خب حالا چه کنیم سیلسیا؟
-میدونستم پای این سیلسیاعه گور به گور شده وسطه!
-اه مروپ بذار مرور ذهنیمو انجام بدم!
ادامه ی داستان!...
-من چمیدونم چیکار کنیم، تو مگه نمیگفتی میلیاردری؟ چرا اینجا رو نمیخری من بشم ملکه ی چین؟!
-ببین یکم سطح توقعاتت بالاس! مروپ نهایتا میگفت بریم پارک قدم بزنیم!
سیلسیا زیرلب غرولند کرد. بلند شد و بساطش را جمع کرد.
-کجا میری؟
-یکی از آمریکا بهم دایرکت داده که میخواد باهام ازدواج کنه، برامم یه جزیره میخواد بخره، اسمش دن بیلزریانه!
-اون مرد زندگی نیستا! به همه میگه میخواد باهاشون ازدواج کنه، یه سرچ بزن تعدادو ببین!
اما سیلسیا بدون توجه به تام رفت... حتی خداحافظیم نکرد!
-آهه...
تام در حال نوشیدن آب پرتقال آهی کشید.
-سلام!
-اع، تو فارسی بلدی؟!
-آره بابا،من همه زبانی بلدم، اسمم کروناست، اومدم بگیرمت!
تام پوکرفیس به ویروس بنفش خیره شد.
-اولا که من مرد هستم، بنابرین کسی منو نمیگیره، دوما که یچیزی تو مایه های سرماخوردگی آره؟!
-电晕很近,隔离了!
گروهی با ماسک و لوازم ایمنی این حرف ها را گفتند و به سمت تام حمله ور شدند تا قرنطینه اش کنند. اما تام زرنگتر از این حرف ها بود و طی اقدامی تهاجمی به سمت همه یک سرفه ی پر از کرونا کرده و ویروس را از بدن خودش خارج کرد...
و تنها دلیلی که تام به خانه ی پسر و همسر سابقش برگشت همین بود، کرونا. وگرنه هیچگونه دلیلی مربوط به سیلسیا و وفاداری و خانواده و از این چیزا نداشت.
برگشت به زمان حال
-الان به نظرت پسرت چه برخوردی باهات داره وقتی بفهمه برگشتی؟
-رفتاری پسرانه، توام با مهربانی و حس خوشحالی از بازگشت پدر!
و باز هم تام به طور ناگهانی بیهوش شد!