هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸
#1
نام: لونا لاوگود

گروه: ریونکلاو

چوبدستی: چوب درخت آلبالو-موی دم تک شاخ-13 اینچ و انعطاف پذیر

ویژگیهای ظاهری و اخلاقی: موهای بور و چشمای نقره فام. خیال پرداز و حواس پرت. عاشق مجله طفره زن و بابام!

جارو: با تسترال پرواز میکنم.

معرفی کوتاه: من لونا لاوگودم که تو خونه زنوفیلیوس لاوگود به دنیا اومدم. از همون اول عاشق حیوونا و گیاهان جادویی شدم. خیلی خوبن!
خب من ساحره بودم و وقتی 11 سالم شد، جغد هاگوارتز به دست منم رسید. رفتم هاگوارتز همون اول وارد گروه ریونکلاو شدم. گروه بچه باهوشا!!!
سال پنجم عضو ارتش دامبلدور شدم و اعتراض خودمو نسبت به آمبریج، اسمشو نبر و مرگخواراش نشون بدم. این کارم رو با سرسختی تمام انجام دادم، به حدی که کمک زیادی به هری برای ورود به وزارت خونه کردم. کمکی که باعث افسوس زیادی درباره سیریوس شد. ولی هری از بند شایعه ها با فراری دادن اسمشو نبر، آزاد شد.
سال هفتم تو جنگ با اسمشو نبر به هری کمک کردم تا تاج روونا ریونکلاو رو پیدا کنه. و با مرگ و نابودی اسمشو نبر خیلی خیلییییی خوشحال شدم! خیلیییی!!!!!

تایید شد!
خوش اومدی.
منتها یکم کوتاه هست معرفی شخصیتت، بعدا برگرد و کامل ترش کن.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۹ ۱۸:۱۱:۰۲

خیالپرداز محفل ققنوس!
مجله دار ریونکلاو!
!ONLY RAVEN!


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۸
#2
سلام کلاه جون!
خوبی؟
من یه دختر باهوشم... خیلییییی باهوش! مجله خون کلاسمون و گروهم ریونکلاوم.
اولویت های منم،
ریونکلاو...
ریونکلاو
ریونکلاو
ریونکلاو

و...
گریفندوره.

ولی بنداز ریونکلاو! دلمو نشکون کلاه جون!


خیالپرداز محفل ققنوس!
مجله دار ریونکلاو!
!ONLY RAVEN!


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
#3
تصویر ششم

کتابخانه خلوت بود و دختر مو قرمزی با صورت کک و مکی اش در میان قفسه کتاب ها راه میرفت. ناگهان با پیدا کردن کتابش فریاد زد:
-اوه اونجاست! کتاب "زندگی گودریک گریفندور/نوشته رومئو ژاندار"!
-جینی؟
-وای! نــــــــــه! ..... آها! توی لونا؟

کتاب از دستان جینی افتاده بود. برگشت و به لونا نگاه کرد که مثل همیشه گوشواره های شلغم های قرمز و لباس بافت آبی به تن دارد. آنقدر به هم نگاه کردند که لونا به حرف آمد:
-اومـــــــم...... کتابت افتاده!

خم شد و کتاب را برداشت و به جینی داد. سپس خودش کتاب "رازهای پنهان روونا ریونکلاو/نوشته الیزابت مارکرز" را برداشت و با جینی روی یک میز دو نفره نشستند.

نیم ساعت بعد

-هااااااااع...... من میرم دو تا فنجون قهوه برای خودمون دوتا بیارم.
-باشه برو لونا.

لونا رفت و جینی در کتابخانه ای که در غروب خورشید فرورفته بود تنها شد. افراد زیادی با دوستانشان آمده بودند، ولی او بین دوستانش نبود. در این میان، دراکو به سمت او آمد و جینی سعی کرد خودش را مشغول به خواندن کتاب جلوه دهد. دراکو هم با پوزخندی به او نگاه کرد و گفت:
-مثل اینکه یه ویزلی محفلی تنهاست. پاشو برو بغل مامان بابات تا کتابای ممنوعه نخوردنت! اون ور ترنا!
-فکر میکنی خیلی با مزه ای مالفوی؟
-بامزه؟ شما که کاپ دلقک بودنو دارین! ما داریم درس پس میدیم!
-هرهرهر، بی مزه.

وقتی قهقه های دراکو، کراب و گویل تمام شد، جینی چند ثانیه واقعا فکر کرد تنهاست. حتی لونا هم اینجا نبود تا از او طرفداری کند. دراکو ارشد اسلیترین و او تنها یک سال چهارمی بود. حس خوبی بین آن سکوتشان نبود، حداقل میان او و دارکو! اما لونا بعد از چند دقیقه، سکوت بین آن دو را شکست. چون فریاد زد:
-اکسپلیارموس!

دراکو که چوبدستی اش را یواشکی در آورده بود، با پرتاب چوبدستی اش به سمت قفسه های کتابخانه، از عملش نا امید شد. برگشت و با تعجب به لونا زل زد. گفت:
-تو؟ لاوگود؟ نه نه........ تو لاوگود نیستی که! تو یه شلغمی که دستو پا در آورده و جادو رو از پاتر یاد گرفته.
-نه خیر! من شلغم نیستم! به نظرم تو بهتره در بری تا جینی. چون ممکنه همون که خودت میدونی کیه، بیاد و یهو تو رو تبدیل به شلغم با دو تا دست و دو پا تبدیل کنه! تازه....... جادو رو هم از شلغما یاد گرفته!

دراکو دندانهایش را روی هم فشرد و از پشت آنها با صدای خفه ای گفت:
-لاوگووووود! یکی طلبت!

و با کراب و گویل از آنجا دور شد. لونا با چوبدستی اش روی میزشان، دو قهوه گرم ظاهر کرد و مجله و عینک همیشگی اش ر در آورد. عینکش را به چشمش زد و نشست. اما جینی بدون اینکه او بداند، کتاب ها را در جای خودشان گذاشت. بعد نشست و از لونا خواست تا به او مجله ای بدهد تا بخواند. وقتی لونا با لبخندی از روی مهربانی کتاب را به او داد، جینی نیز مانند او پشت کتاب پنهان شد. درحالی که از خوشحال اشک میریخت در دلش گفت:
-ممنونم لونا....... تو بهم ثابت کردی که من میتونم مثل تو مهربون و بخشنده باشم..... حتی کسی رو ببخشم که مسخره ام کرده..... ممنونم!!!!

خیلی خوب بود.
قبلا شناسه داشتی؟ اگر شناسه داشتی نیاز نیست توی کارگاه و گروهبندی شرکت کنی. کافیه یه بلیت بزنی، شناسه قبلیتو بگی و یه سره بری معرفی شخصیت.
ولی اگر شناسه قبلی نداشتی...
تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط magel777 در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۶ ۱۶:۳۶:۲۰
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۶ ۲۱:۳۴:۳۲

خیالپرداز محفل ققنوس!
مجله دار ریونکلاو!
!ONLY RAVEN!


کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۸
#4
http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 82/wp_inquisition_col.jpg
جینی در حال خواندن کتاب باتیلدا بگشات در کتابخانه بود که دراکو مالفوی بالای سرش می ایسته ومیگه: به به میبینم که دوستات ولت کردن وتنهایی چرا اون دختر مو وزوزیه گرنچر یا اون پاتر بوگندوی متقلب یا اون داداش مو قرمز کک مکیت پیشت نیستند وخودش و کراب گوییل شروع به خندیدن کردند
جینی با عصبانیت گفت: تو حق نداری دوستای منو مسخره کنی وبا کتاب زد تو سر دراکو
دراکو با عصبانیت گفت: چی کار کردی دختره ی احمق
و چوب دستی اش را دردر اورد و خواست به سمت جینی شلیک کنه که صدای فریادی به گوش رسید: اکسپکتو پاترونوم و چوب دستی دراکو روی زمین افتاد دراکو با ترس برگشت که با دیدن لونا تعجب کرد
لونا گفت : دربارهی دوستای من درست صحبت کن شلغم راستی هیچ وقت بایه ریونکلایی در نیوفت چون ور می افتی
به سمت جینی رفتو باهم از کتابخونه بیرون رفتند

یه مقداری بیش از حد سریع پیش رفته و کوتاه نوشتی. چندتا نکته بهت بگم... موقعی که پاراگراف تموم میشه، دوتا اینتر بزن. بعد پاراگراف رو شروع کن. وقتی هم دیالوگ مینویسی و دیالوگت تموم میشه و میخوای توصیف بنویسی، دوتا اینتر بزن. الان من یه تیکه از پستت رو ویرایش میکنم و خودت تغییرات رو ببین.
نقل قول:
جینی با عصبانیت گفت:
- تو حق نداری دوستای منو مسخره کنی.

وبا کتاب زد تو سر دراکو. دراکو با عصبانیت گفت:
- چی کار کردی دختره ی احمق؟


نکته آخر اینکه حتما علائم نگارشی رو رعایت کن. چه ویرگول، چه نقطه، علامت تعجب یا عبامت سوال در انتهای جملاتت.
منتظر یه پست بهتر ازت هستم.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۱۵ ۱۵:۵۷:۰۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.