تصویر شماره ۲سلام
امروز یه داستان مهیج از هری و اژدهای شاخدم مجارستانی داریم
مختصر ولی مفید
ماجرا از اونجا شروع شد که اژدهای شاخدم مجارستانی(برای اینکه لازم نباشه هربار اسمشو بگیم اژدر صداش میکنیم) هری رو برای ناهار به خونه دعوت کرد
هری که میدونست اون هنوز به خاطر مسابقات جام آتش از دستش شاکیه تصمیمی گرفت دعوتشه نپذیره اما بلاخره از اونجایی که اژدر خیلی اسرار می کرد هری بلاخره قبول کرد که برای صرف نهار پیش اژدر بره.
فردا ظهر هری آماده رفتنن شد کت و شلوار جدیدیشو که تازه خریده بود پوشید و جهت امنیت بیشتر چوبدستیش رو هم برداشت.
سوار جارو شد که بره ولی ناگهان فهمید جارو کار نمیکنه هری(با ناراحتی):واای حالا دیر میرسم.
اون پیاده شد که یه نگاهی به جارو بندازه که متوجه شد:جارو تسمه تایم پاره کرده.
هری(با تعجب):نمیدونستم اینا تسمه تایم دارن
به هر حال خیلی سریع جاروی یکی از بستگانو قرض کرد و راه افتاد.
نزدیکای ظهر به خونه اژدها رسید گرچه اژدر اونو با محبت و صمیمیت تحویل می گرفت اما هری هنوز مشکوک بود.
همه چی بنظر خوب میومد میز ناهار چیده شده بود و آماده خورده شدن بود.
اژدها اونو به سر میز دعوت کرد و گفت :خواهش میکنم بفرمایید.
هری سر میز ناهار اومد و بلاخره با خوشحالی داد زد:اخ جون قرمه سبزییییی
هری اونقدر خورد که بلاخره فهمید خود اژدر اصلا لب به غذا نزده اما دیگه خیلی دیر شده بود چون چشماش کم کمک سیاهی می رفت
هری بعد چند ساعت بیدار شد.در حالی که تو یه اتاق نسبتا تاریک و دست و پا بسته بود.
بلاخره سرو کله اژدر پیدا شد و با خنده شیطانیش گفت:گفته بودم یه روز حالتو میگیرم.
هری یکه خورده بود اما باهوش تر ازین حرفا بود پس به زحمت موفق شد چوبدستیشو که تو جورابش قایم کرده بود در بیاره و با یه ورد دست و پاشو باز کنه و با ورد بعدی یه ضربه به اژدها بزنه و به سرعت مشغول فرار شد در حالی که اژدر تکونی به شاخ و دمش داد و با عصبانیت دنبال هری افتاد.
هری اونقدر دوید که بلاخره به پارکینگ خونه اژدر اینا رسید و فورا جاروشو برداشت و مشغول پرواز شد.
اما اژدهای شاخدم مجارستانی(همون اژدر خودمون) علاوه بر تمام آپشن هایی که تو اسمش هست دو تا بال هم داشت که با استفاده ازشون از زمین بلند شد و دنبال هری افتاد.
هری پشت سرش رو نگاه کرد و فهمید اگه سریع تر حرکت نکنه تا چند ثانیه دیگه تبدیل به چلو هری میشه.
با اینکه هوا سرد بود اما آتش در آسمان زبانه میکشید هری هم بلاخره وایساد و به نبرد با اژدر مشغول شد از چند شعله آتش جاخالی داد و بلاخره با یه ورد درست و حسابی یه چشم اژدها رو کور کرد و اژدها در حالی که بادرد فراوان درحال سقوط به زمین بود فریاد زد:گیررت میاررم.
پایان
بامزه نوشته بودی واقعا.
فقط چندتا نکته... علائم نگارشی رو همیشه رعایت کن، وقتی جمله هات تموم میشن هم از نقطه یا علامت تعجب استفاده کن.
حالت شخصیت هارو توی پرانتز توضیح نده. خیلی راحت به حالت توصیفی بنویس.
نقل قول:هری(با تعجب):نمیدونستم اینا تسمه تایم دارن
برای مثال این جا، بهتره که به شکل پایین اصلاح بشه:
هری با تعجب گفت:
- نمیدونستم اینا تسمه تایم دارن!
در کل مشکلاتت قابل حل هستن. در نتیجه...
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی