تصویر شماره ی 5
تازه از قطار پیاده شده بودم و با قایق از دریاچه یی که بین ایستگاه قطار و مدرسه ی هاگوارتز بود می گذشتیم .
تمام سال اولی ها مشتاق بودن که به درون مدرسه بروند. بالاخره رسیدیم داخل مدرسه داخل مدرسه آنقدر مشعل بود که انگار یک پمپ بنزین را آتیش زدند بچه ها داشتند فرش هایه قرمزی که انگار رویه آن خون ریختند رو تماشا میکردند ولی من داشتم به درس هایی که دراین مدرسه ی عجیب تدریس میکردند فکر می کردم .
چون من از یک خانواده ی معمولی اومده بودم اینها برام عجیب بود.
یک خانومی اومد که ظاهرا بهش میگن پروفسور مک گوناگال آن یکم درباره ی قانون و سخت گیری مدرسه حرف زد وما سال اولی هارو برد به سالن اجتماعات یک سالن به بزرگی یک ایالات و چهار میز که افراد گروه های مختلف گیریفیندو و... رویش می نشستند مدیر مدرسه یعنی دامبلدور درباره ی گروه ها و درس ها حرف زد و گروه بندی شروع شد.
دامبلدور:
آقای هری پاتر لطفا روی صندلی بشینید و کلاه را روی سرت بگذار.
هری پاتر:
چشم حتما .
لطفا گریفیندور.
کلاه:
من چیز های زیادی در تو میبینم و در آینده کار های زیادی خواهی انجام داد.
گریفیندور.
چنان سر وصدا ای از گروه گیری فیندور بلند شد که انگار یک بمب ترکیده
دامبلدور:
آقای نشاطی .
من باورم نمیشد وداشتم از خوش حالی سکته میکردم .
رفتم روی صندلی و کلاه رو به سرم گذاشتم من دوست داشتم برم گریفیندور و با هری پاتر دوست شوم چون انگار همه اون رو میشناختم .ولی به کلاه چیزی نگفتم و گذاشتم خودش انتخاب کند.
کلاه :
تو کار بزرگی انجام میدی و بادو تا از جادوگران دنیایه جادوگران را از دست نیرو های شیطانی نجات خواهی داد .
من میخواهم به گیریفیندو بروی تو که مشکلی نداری.
من:
نه تازه خیلی هم دوست دارم .
کلاه :
گریفیندو
بچه های گیریفیندو مثل هری برام دست نزدند ولی خوب بود من رفتم کنار هری نشستم .
یک ساعت طول کشید تا گروه بندی تمام شد بعد دامبلدور با یک بشکن به اندازه یه سال آذوغه های یک کشور غذا چیند رو یه میز ها وهمه شروع به خوردن کردن بعد هم رفتیم داخل خوابگاه های گروه ها وبرای اولین جلسه ی کلاس ها آماده شدیم.
خب... توصیفاتت اینبار بهتر شد. هرچند که یکم زیادی قاطی نوشته بودی. یکم اشکالات تایپی داری که با یک بار خوندن پستت قبل از ارسال کاملا قابل رفع هستن. اشکال دیگه ت توی نوشتن دیالوگ هاست که بهت راه حلشو میگم.
نقل قول:کلاه :
تو کار بزرگی انجام میدی و بادو تا از جادوگران دنیایه جادوگران را از دست نیرو های شیطانی نجات خواهی داد .
من میخواهم به گیریفیندو بروی تو که مشکلی نداری.
من:
نه تازه خیلی هم دوست دارم .
این حالتی بود که تو دیالوگ هارو نوشته بودی، اما بهتره که به این شکلی که الان میگم بنویسی.
کلاه :
- تو کار بزرگی انجام میدی و بادو تا از جادوگران دنیایه جادوگران را از دست نیرو های شیطانی نجات خواهی داد. من میخواهم به گیریفیندو بروی تو که مشکلی نداری؟
من:
- نه تازه خیلی هم دوست دارم .
یه موضوع دیگه... وقتی جمله سوالیه، از علامت سوال استفاده کن. نه نقطه...
در کل به نظرم مشکلاتت با ورود به ایفای نقش قابل حل هستن.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی