هری تند و تندراه می رفت تا بتواند کنار هاگرید راه برود و او را گم نکند. قفس جغد برفیش را محکم چسبیده بود و به دعوتنامه ی هاگوارتز و لیست وسایلی که باید تهیه میکرد خیره شده بود. هاگرید با لحنی شاد پرسید:خب، فکر کنم به یه پاتیل احتیاج داشته باشی!
-درسته! ولی از کجا باید بخرمش؟
هاگرید به مغازه ی که بین دو مغازه ی پر زرق و برق مچاله شده بود اشاره کرد و هری هم داخل مغازه شد.هاگرید هم به طرف مغازه ی دیگری رفت و با مردی ریشو و بلند قد گرم گرفت.
در مغازه ی پاتیل فروشی پاتیل های بزرگ و کوچک، رنگی، مشکی، خاک خرده و نو موجود بود.هری احساس می کرد پاتیل ها احاطه اش کرده بودنند که با صدای جیغ جیغی ساحره ای به خودش امد:اوه پسر! توعم یه پاتیل میخوای که خفن و سیاه باشه؟ چه نوع معجونی میخوای توش درست کنی؟ رنگ مورد علاقت چیه؟...
ساحره اصلا به هری مهلت جواب دادن نمیداد و مدام سوال می پرسید.سر انجام از سوال کردن خسته شد و سرش را مایین اورد و به هری لبخندی زد که هری را وادار کرد چند قدمی عقب برود.
اخر ساحره دندان هایی داشت که به شدت احتیاج به ارتودنسی تخصصی داشتند.
هری زمزمه کرد:یه پاتیل سایز متوسط برای سال اول میخوام؛ همین.
لبخند از زبان ساحره محو شد و رفت تا پاتیل مورد نظر هری را بیاورد:چیز دیگه ای نمیخوای پاتر؟
-چرا، میخوام بدونم چرا شما هم اسم منو می دونید.
ساحره نیشش تا بناگوش باز شد و دندان های کج و موجش را به نمایش گذاشت:کیه که تو رو نشناسه؟ همه لحظه شماری میکردن تو رو ببین! تو قطعا جادوگر عالی هستی پسر!
هری لبخند زورکی زد و بعد قفس هدویگ را زمین گذاشت تا پاتیلش را از ساحره بگیرد.بعد از خلاص شدن از شر لبخند های عذاب اور ساحره ی پاتیل فروش، از مغازه خارج شد و به دنبال هاگرید رفت که ظاهرا صحبتش با مرد ریشو تمام شده بود.
هاگرید پاتیل را از هری گرفت تا به او کمکی برای حمل وسایلش کرده باشد.سپس هر دو به مقصد خود، یعنی ایستگاه قطار حرکت کردند.
تصویر شماره ی 10
خوب نوشته بودی.
فقط چرا اینتر نزدی اصلا؟
ظاهر پستت جای کار داره یک مقدار.
برای مثال وقتی پاراگراف تموم میشه، میخوای بری پاراگراف بعدی، باید دوتا اینتر بزنی. همچنین وقتی دیالوگ تموم میشه و میخوای توصیف بنویسی، باید دوتا اینتر بزنی.
برات یک نمونه رو میارم.
نقل قول:-چرا، میخوام بدونم چرا شما هم اسم منو می دونید.
ساحره نیشش تا بناگوش باز شد و دندان های کج و موجش را به نمایش گذاشت:کیه که تو رو نشناسه؟ همه لحظه شماری میکردن تو رو ببین! تو قطعا جادوگر عالی هستی پسر!
برای مثال این قسمت، باید به این شکل نوشته بشه:
-چرا، میخوام بدونم چرا شما هم اسم منو می دونید؟
ساحره نیشش تا بناگوش باز شد و دندان های کج و موجش را به نمایش گذاشت:
- کیه که تو رو نشناسه؟ همه لحظه شماری میکردن تو رو ببین! تو قطعا جادوگر عالی هستی پسر!
در کل اشکالاتت با ورود به ایفای نقش قابل حل هستن.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی