هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹
#1
مادیان سفید


:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
#2
حفاظت از خانوادش در برابر ولدمورت
اون میخواست از خانوادش محافظت کنه درسته ک روش درستی رو انتخاب نکرد ولی این تنها راهی بود ک فکر می کرد درسته


:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
#3
نام: دراکو لوسیوس مالفوی

گروه: اسلیترین

نژاد: اصیل زاده

جنسیت: پسر

متولد: 5 ژوئن 1980

سن: 17

پاترونس: طاووس

شغل: دانش آموز هاگوارتز

جارو: نیمبوس 2001

چوب دستی: رنگ مشکی-چوب زالزالک-ده اینچی –انعطاف پذیر.

حیوان خانگی: عقاب

محل زندگی: جنوب غربی انگلستان-ولتشایر-عمارت مالفوی ها.

ظاهر: موهای صاف و سفید بلوند-چشمان آبی یخی-پوست سفید-اکثر اوقات لباس های تیره به تن دارد.عکس من

اخلاق: کاملا مخالف مشنگ ها و گند زاده ها و مغرور.

علایق: خانواده-دور بودن از خطر و داشتن آرامش-بهترین بودن توی هرچیز.

زندگی: دراکو مالفوی به عنوان تنها فرزند نارسیسا بلک و لوسیوس مالفوی در عمارت مالفوی ها، عمارتی مجلل در ولتشایر که قرن ها در تملک خانواده او بوده، بزرگ شد. در سن 11 سالگی مثل تمامی همنوعان خودش نامه ای از هاگوارتز دریافت کرد و در آنجا مشغول به تحصیل شد اما در این میان مشکلاتی همواره در مقابل او قرار می گرفتند که یکی از آنها هری پاتر بود. هری پاتر با موفقیت هایی که به دست میاورد باعث میشد لوسیوس مدام به دراکو یادآوری کند که هری پاتر نباید از او بهتر باشد و این گفته ها باعث ایجاد دشمنی ای دیرینه میان آن دو شده و آن دو را در مقابل یکدیگر قرار داده.
اوضاع زندگی دراکو در سال پنجم مدرسه رو به بهبود گذاشت. دراکو از پیروزی‌های کوچک لذت می‌برد: او سرگروه بود (و هری نبود) و دولورس آمبریج، معلم جدید دفاع در برابر جادوی سیاه، ظاهراً از هری به‌اندازه‌ی خود او متنفر بود. او عضو تیم بازرسی دولورس آمبریج شد و کارش شد تلاش برای کشف برنامه‌های هری.
با این وجود دقیقا در زمانی که او هری رو گیر انداخته بود هری فرار کرد. بدتر این‌که، هری موفق شد تلاش لوسیوس مالفوی برای کشتن خودش را هم خنثی کند و پدر دراکو اسیر و به آزکابان فرستاده شد.
این‌جا بود که دنیای دراکو از هم پاشید. پدرش را از خانه بردند و زندانی کردند، جایی دور، در زندان ترسناک جادوگران به نگهبانی دیوانه‌سازها. لوسیوس از بدو تولد دراکو الگو و قهرمان او بود. حالا مادر و پسر مطرود مرگ‌خوارها بودند؛ لوسیوس بی‌عرضه بود و به چشمِ لرد ولدمورتِ خشمگین، بی‌اعتبار.
بعد از مدتی لوسیوس بلاخره آزاد شد و خانواده مالفوی آزادی خود رو به دست اوردند ولی اعتبار خود را کامل از دست داده بودند و از تمام رویاهای بزرگشون فقط کنار هم بودن و سالم موندنشون رو به دست اوردند.

تایید شد.
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۴ ۲۱:۰۴:۵۱
ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۴ ۲۳:۱۰:۲۴
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۵ ۱۸:۰۳:۱۱

:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۹
#4
با کی؟
ولدمورت


:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: اگر جای فلان شخصیت بودم ....
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۹
#5
اگر جای هری بودم هیچ وقت به باوری که ولدمورت توی سرم فرستاده بود اعتماد نمی کردم شاید اینجوری سیریوس زنده می موند


:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹
#6
سلام کلاه گروهبندی
خب من یه اصیل زاده هستم به جادوی سیاه علاقه دارم
و به گفته همه مغروریت زیادی دارم
خودم سه بار توی اپ ها و سایت های مختلف کوییز دادم گروهم اسلیترین در اومد
خودم هم به این گروه و شخصیت هاش خیلی علاقه دارم و با شناختی که از خودم دارم می دونم که به اسلیترین برم بهتره
پس اگر تو هم منو بفرستی اسلیترین ممنونت میشم
ولی بهت اعتماد دارم چون میدونم بهترین تصمیم رو میگیری

اولویت های من:
1-اسلیترین(لطفااااا )
2-گریفیندور (امیدوارم اینو انتخاب نکنی )


:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹
#7
تصویر شماره 3 کارگاه داستان نویسی

اونروز هم مثل روز های قبل بود پر از خستگی، پشیمانی، حسرت و تنهایی..

از پشت میزش بلند شد و آرام آرام در حالی که شنل بلندش را دنبال خود می کشید به سمت کمد کوچک توی اتاق به راه افتاد. جلوی کمد توقف کرد دستان لرزانش را به سمت کشو دراز کرد و آنرا گشود. با باز کردن کشو اشک هایی که مدتی طولانی گوشه چشمش کمین کرده بودند راه خود را باز کردند و روی صورت غمگین سورس جاری شدند. دستش را بار دیگر دراز کرد و عکس داخل کشو را برداشت و در دست گرفت. عکس لیلی...عکس کسی که سورس تمام عمرش را صرف دوست داشتنش کرده بود. کشو رو بست و عقب گرد کرد. روی صندلی چوبی گوشه اتاق نشست و آهسته چشم روی هم گذاشت و گریست و گریست. عکس لیلی رو بوسید و بدون فکر به جلوی آینه نفاق انگیز آپارات کرد.

اتاق مثل همیشه ساکت، نمور و غمگین بود انگار اتاق هم با سورس همدردی می کرد. به سمت آینه قدمی برداشت و باز هم همان تصویر همیشگی که باعث آرامش خاطرش میشد.لیلی...کسی که هیچ وقت مال او نشد...جیمز جسم لیلی را از او دزدید و مرگ روح او را. دستش را روی آینه کشید و باز اشک هایش جاری شدند.

-سورس؟

فورا برگشت و به چهره متحیر دامبلدور نگاه کرد.

-تو اینجا چکار می کنی سورس؟ توی آینه چی دیدی که اینجوری گریه می کنی؟

سورس که متوجه موقعیت شده بود عکس را در جیبش جا داد و با پشت دست اشک هایش را پاک کرد. و با لحن سردی گفت:

-چیز خاصی نبود.

و قدم هایش را به سمت راه خروج تند کرد. ناگهان عکس لیلی از توی جیبش بر روی زمین افتاد. دامبلدور بلافاصله عکس رو برداشت و با حیرت به آن خیره شد.

-لیلی؟!

با شنیدن اسم لیلی اشک های سورس دوباره جاری شدند. چوبدستی اش را بیرون کشید و آنرا در هوا تکان داد.

-اکسپکترو پاترونوم

ناگهان آهویی زیبا در هوا به پرواز در امد. و دامبلدور با نگاه گرد شده اش آن را دنبال می کرد و بعد به صورت غمگین و اشک آلود سورس خیره شد.

-بعد از این همه مدت؟
-همیشه...

امیدوارم خوشتون اومده باشه


تلفیق داستانت با بخشی از کتاب جالب بود. لذت بردم.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۱ ۲۳:۲۳:۰۰
ویرایش شده توسط draco.malfoy در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۱ ۲۳:۲۴:۵۶
ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۲ ۱:۲۷:۳۶

:he say
?do you believe me-
yeah-
?so, please wait. ok-
ok-

and I waited
... and waited






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.