هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#1
هیچ کدوم. فقط مثل چی از ولدمورت می‌ترسید.


Wizard is the best tool


پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#2
فرد. خنده می‌خوایم. والا!


Wizard is the best tool


پاسخ به: ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#3
مشخصا دماغ
البته کفش هم نداره. آخه چطور رو زمین با پای برهنه میره؟
شعور هم نداره.


Wizard is the best tool


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#4
نام: آقای الیوندر

شغل: چوبدستی ساز و چوبدستی فروش
محل کار: کوچه‌ی دیاگون
چوبدستی: چوب ممرز 12 و سه چهارم سانتی‌متر و ریسه‌ی قلب اژدها
چشمان: چشمان نقره‌ای
گروه: ریونکلا
پاترونوس: معلوم نیست.
نژاد: دورگه
جارو: ندارد ولی ای کاش داشت که منم اونوقت جارو داشتم
ویژگی اخلاقی: هی متحیر میشه

معرفی: بهترین چوبدستی ساز لندن است و چوبدستی خیلی‌ها از جمله هری و ولدمورت را ساخته است. در «هری پاتر و یادگاران مرگ» آنقدر شکنجه شد که بالاخره درباره‌ی ابرچوبدستی به ولدمورت اطلاعات داد. پدربزرگش گربولد الیوندر و جدش گرینت الیوندر بوده .




-----
تایید شد!


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۷ ۹:۴۰:۴۸

Wizard is the best tool


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#5
سلام کلاهی. چطوری دادا. من می‌خوام برم گریفندور. تو چی می‌گی؟ شجاعم. دلم می‌خواد اگه هری نبود خودم ولدی رو منفجر کنم و فقط می‌خوام عدالت باشه داداچ. خوب. حالا نظرت چیه؟
یادت باشه که تو اسلیترین نرم که اصلا و ابدا خوشم نمیاد. هافلپافم وللش. کار تیمیم خوب نیستا! ریونکلا هم تا حدودی دوست دارم.
حالا دیگه نظرت چیه؟
اینم اولویتام به صورت لیست:
1- گریفندور
۲- گریفندور
۳- گریفندور
...
۹۹۹۹- ریونکلا



-----
ریونکلاو!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۶ ۷:۴۰:۲۰

Wizard is the best tool


فرستادن شاخدم مجارستانی به دنبال هری به دست ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#6
تصویر کوچک شده


*فرستادن شاخدم مجارستانی به دنبال هری به دست ولدمورت*

چارلی ویزلی بعد از مدت‌ها می‌خواست پیش خانواده‌‌اش برگردد و قصد داشت با خودش اژدهایی خطرناک هم ببرد؛ اژدهایی که هری قبلا با او روبه‌رو شده بود: «شاخدم مجارستانی»
چارلی پیش خودش فکر کرد: «به مامان نمی‌گم که میام، اینجوری حتما با دیدنم غافلگیر می‌شن... مامان وقتی من رو ببینه حسابی خوشحال می‌شه... آره، فکر خوبیه! چیزی بهتر از این برای خوشحال کردنشون ندارم.»
چارلی خودش را غیب کرد و سپس در حوالی خانه‌شان در میان دشت ظاهر شد؛ اما اثری از خانه‌شان نبود. از قرار معلوم کسی رازدار آن‌جا شده بود. نقشة چارلی برای غافلگیر کردن خانواده‌اش نقش بر آب شده بود. حالا دیگر مجبور بود داد بزند تا مادرش در را باز کند.

ـ مامان، در رو باز کن! منم چارلی.

تا این را گفت در باز شد و چهره‌ای به شکل مار با دو شکاف به جای سوراخ‌های بینی‌اش و چشم‌هایی قرمز که شکافی عمیق در مردمک‌هایش داشت، از محدوده‌ی رازداری بیرون آمد. در بالای خانه علامت شوم به چشم می‌خورد.

ولدمورت با لحنی ترسناک گفت: «سلام ویزلی... دیر اومدی. خونواده‌ت اینجا نیستن.»

ولدمورت این را گفت و با افسون بیهوشی چارلی بیچاره را بی‌هوش کرد و او را به قرارگاه جدید مرگخواران برد.

در هاگوارتز


هری و رون و هرمیون نگران چارلی بودند. آن‌ها نمی‌دانستند چه اتفاقی برای چارلی افتاده.

هرمیون گفت: «باید بریم پناهگاه. همکارای چارلی گفتن دیروز می‌خواسته برگرده خونه اما بعد غیبش زده.»
رون گفت: «به نظرم حالا که اسمشونبر داره قدرتمند می‌شه نباید از اینجا بریم بیرون.»
هری گفت: «ولی اگه ولدمورت اومده بود ـ رون، می‌شه اینقدر نلرزی؟ـ باید حداقل یه علامت شومی بالای پناهگاه می‌ذاشتن.»
رون گفت: «ولی هری، مامان و بابام خونه نیستن. امکان داره اسمشونبر اومده باشه خونه‌ی ما.»
هرمیون گفت: «رون راست میگه، هری. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم نباید بریم.»
رون گفت: «امیدوارم یکی از اژدهاهاشو نیاورده باشه. یه روز که اژدها آورده بود، داشت خونه رو می‌سوزوند که بابا به دادمون رسید.»
هری گفت: «من دیگه تحمل ندارم. باید بریم پناهگاه.»

دوباره در پناهگاه


ولدمورت کنترل شاخدم را به دست آورده بود و او را مجبور کرده بود به کمک مودیِ تقلبی به هاگوارتز برود و پاتر را به آنجا بیاورد. در همان موقع صدایی شنید: «خانم ویزلی! ماییم؛ هری و رون و هرمیون. لطفا بگید خونه کجاست؟»
ولدمورت لبخند موذیانه‌ای زد و پیش خودش فکر کرد که: «جالبه! نقشه‌ام بدون شاخدم انجام شده.» بعد طلسم فرمان را روی چارلی اجرا کرد و علامت شوم را پاک کرد. چارلی به دستور ولدمورت جلو رفت و در را باز کرد و رازداری را برای هری و رون و هرمیون فاش کرد. هری گفت: «چارلی! تو که اینجایی! همه دنبالت می‌گردن و نگرانتن.»
چارلی گفت:«حرف نزنین و بیاین تو.»

هری به پیشنهاد رون جارویش را در دست داشت. به محض اینکه هری پا به داخل خانه گذاشت، شاخدم به سمت او هجوم آورد. هری بدون معطلی سوار جارو شد و به پرواز درآمد. رون، هرمیون را سوار پاک‌جارویش کرد و به هاگوارتز برگشت. هری هم با هر جادویی که بلد بود، مخصوصا افسون بی‌هوشی، از دست شاخدم رها شد و به دنبال رون و هرمیون به راه افتاد.

پایان


------
پاسخ:

سلام، خیلی خوش اومدی به کارگاه داستان نویسی.

خلاقیتت جالب بود. فکر می کنم تا حدودی هم با نکات نوشتاری آشنایی. فقط یه نکته برای دیالوگات دارم.
نقل قول:
هرمیون گفت: «باید بریم پناهگاه. همکارای چارلی گفتن دیروز می‌خواسته برگرده خونه اما بعد غیبش زده.»
رون گفت: «به نظرم حالا که اسمشونبر داره قدرتمند می‌شه نباید از اینجا بریم بیرون.»

برای نوشتن دیالوگ ها نیازی نیست دائما اشاره کنی که مثلا هری گفت و هرمیون گفت و... چون یکم تکراری میشه. بهتره با یه توصیف ساده از شخصیت و علامت "-" مشخص کنی که هر دیالوگ به چه کسی تعلق داره. مثلا...

"هرمیون در فکر فرو رفت.
-باید بریم پناهگاه. همکارای چارلی گفتن دیروز می‌خواسته برگرده خونه اما بعد غیبش زده.

رون نگاه نگرانی به اطراف انداخت.
-به نظرم حالا که اسمشونبر داره قدرتمند می‌شه نباید از اینجا بریم بیرون."

با ورودت به ایفای نقش بهتر میشی.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط Shadow.moody در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۱۳:۵۸:۳۶
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۱۶:۳۰:۲۱

Wizard is the best tool


راز پرواز رون و هری با ماشین پرنده
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#7
تصویر کوچک شده


هری و رون با ماشین پرنده بر فراز هاگوارتز می‌رفتند. ولی آخر چطور؟

قضیه از این قرار بود که: هری و رون می‌خواستند از قطار هاگواتز بگریزند که آن زن چرخدستی ‌دار جلویشان را گرفت و دنبالشان رفت که ناگهان کسی به هری طلسم «پتریفیکوس توتالوس» را زد. از قرار معلوم مالفوی از فرصت استفاده کرده بود و هری را طلسم کرده بود. رون هم که از هری عقب افتاده بود به دام زن افتاده بود. رون داشت به کوپه برمیگشت که یک جفت نور دید که نزدیک می‌شد. جلوتر و جلوتر آمد تا معلوم شد بلاتریکس لسترنج و یک مشنگ در ماشین نشسته‌اند و هر دو بی‌هوشند. رون خواست فرار کند ولی زن که نمی‌گذاشت! حالا دیگر ماشین به قطار خورده بود و داخل شده بود و از چند سانتی متری رون گذشت. هری هم که دیگر خوب شده بود دنبال رون آمد و رون را به زور آزاد کرد و باهچ هم بلاتریکس و آن مشنگ بدبخت را به بیرون ماشین انداختند و سوار ماشین شدند. حالا کدام‌یک بلد بودند که ماشین برانند؟
بالاخره هری با هزار بدبختی که شد توانست با حرکات عجیب عمو ورنون که رون را شگفت‌زده کرده بود ماشین را براند. داشتند می‌رفتند که هری کنترلش را از دست داد و یک راست به طرف دفتر دامبلدور رفتند. داشتند به سلامتی برخورد می‌کردند که کسی که معلوم بود دامبلدور نیست با طلسمی، ناشیانه آن ها را به بالای قلعه راند و از قرار معلوم طلسم‌های ماشین را خنثی کرده بود. حالا ماشین بدون هیچ کنترلی وارد قلعه شد و تک تک کلاس‌ها را خراب کرد تا به رصدخانه رسیدند و دوباره به بیرون قلعه رسیدند و بار دیگر دور هاگوارتز گشت زدند ولی برای بار سوم به جای وارد شدن به قلعه از قلعه دور شدند و رفتند تا قطار هاگوارتز را دیدند. ولی آن به سمت مخالف هاگوارتز می‌رفت. آت ها نزدیک و نزدیک‌تر شدند تا به قطار خوردند و بالاخره بی‌هوش شدند.

پایان
***

پاسخ:
خیلی خوش اومدی به کارگاه داستان نویسی. راستش یه چندتا نکته هست که لازمه بهت گوشزد کنم؛ توی نوشتن، معمولا موقع توصیف از شکلک استفاده نمی‌کنیم. چون توصیف اسمش روشه و باید بتونه حس رو منتقل کنه و فارغ از هر چیز دیگه ای فضا و اتفاقات رو وصف کنه. یه نکته ی دیگه ای که می‌خوام بگم اینه که داستانت دیالوگ نداشت، برای همین یه جورایی برای خواننده حوصله سر بر میشد. و از طرفی دیگه اونقدری که باید پرداخته نشد به سوژه و خیلی سریع بود روند. خلاقیتت جالبه؛ باید سعی کنی بیشتر به نکات نگارشی دقت کنی و سعی کنی بیشتر داستانت رو بپردازی و به فکر خواننده هم باشی که راحت بتونه بخونه. نتیجتا فعلا...

تائید نشد.
با یه نمایشنامه کامل تر پیشمون برگرد، منتظرتیم!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ ۲:۴۴:۴۱

Wizard is the best tool






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.