هاگرید که سرد درگمی او را دید گفت:( نمای بیرون فقط یک جادوی سادس هری . اگه پسر خوبی باشی خودم یادت میدم.)
صاحب مغازه که مردی پیر و خمیده بود گفت:(انگار یه سال اولی اینجا داریم!)
هاگرید گفت:(لطفا بهترین جنساتو براش بیار استیفن ، اون یه سال اولیه خاصه.)
استیفن نگاهی به هری کرد و گفت :(خاص؟چرا خاص ؟)
همانطور که به هری نگاه میکرد متوجه زخم روی پیشانی اش شد. چشمانش برقی زد و گفت :(معلومه که بهترین اجناسمو برای شما میارم اقای پاتر ، از دیدنت خوشبختم مرد جوان.)