کنون وارد ناکجاآبادی از گذرزمان میشویم. همه این صحنه جادویی است. طی تغییراتی سریع، از دنیایی به دنیای دیگر میرویم. صحنهها جدا جدا نبوده، تکهتکهاند، تکههایی که گذر مداوم زمان را به نمایش میگذارند.
ابتدا در سراسری بزرگ هاگوارتزیم و همه دور آلبوس پایکوبی میکنند.
پالی چپمن: آلبوس پاتر.
کارل جنکینز: امسال یه پاتر همکلاسمونه.
یان فردریک: موهاش به باباش رفته. موهاش درست مثل اونه.
رز: در ضمن، پسرعمه منه. (وقتی برمیگردند که او را ببینند) منم رز گرنجر- ویزلیام. از آشناییتون خوشوقتم.
کلاه گروهبندی از بین دانشآموزان رد میشود و هرکس در گروه خودش جا میگیرد.
به وضوح معلوم است که به سمت رز میرود و او در انتظار تقدیر، دلشوره دارد.
کلاه گروهبندی آواز همیشگیاش را میخواند و بعد از آن رز گرنجر-ویزلی، کلاه را بر سر میگذارد.
گریفندور!
رز با صدای هلهلهی تشویق گریفندوریها به آنها میپیوندد.
رز: ممنون دامبلدور.
اسکورپیوس با چشمغره کلاه گروهبندی جلو میدود و جای رز را در زیر کلاه میگیرد.
کلاه گروهبندی: اسکورپیوس مالفوی.
کلاهش را بر سر اسکورپیوس میگذارد.
اسلیترین!
اسکورپیوس که چنین انتظاری دارد، با لبخند ملایمی سرتکان میدهد. وقتی به اسلیترینیها میپیوندد، صدای تشویقشان اوج میگیرد.
پالی چپمن: باید هم اینطور میشد.
آلبوس با چابکی به جلوی صحنه میرود.
کلاه گروهبندی: آلبوس پاتر.
کلاهش را روی سرآلبوس میگذارد این بار کارش بیشتر طول میکشد. گویی او نیز به نوعی گیج شده است.
اسلیترین!
سکوت میشود.
سکوتی عمیق و سنگین.
پالی چپمن: اسلیترین؟
کریگ بوکر جونیور: وای! یه پاتر؟ تو اسلیترین؟
آلبوس با تردید نگاهی به آنسو میاندازد. اسکورپیوس به او لبخند میزند و میگوید: میتونی بیای پیش من وایسی!
آلبوس (به کلی گیج و سردرگم است): آره، درسته.
یان فدریکز: انگار موهاش آنچنان هم به باباش نرفته.
رز: آلبوس؟ ولی اشتباه شده، آلبوس. نباید اینطوری میشد.
ناگهان کلاس پرواز خانم هوچ را داریم.
خانم هوچ: خب پس منظر چی هستین؟ همه کنار جارو بایستین. یالا دیگه، عجله کنین.
بچهها شتابان سرجاشان در کنار جاروها قرار میگیرند.
دستهاتونو صاف جلو نگه دارین و بگین: «بالا!»
همه با هم: بالا!
سلام و خوش اومدی به کارگاه داستان نویسی! هدف ما اینجا اینه که اول از همه چیز خلاقیت شما رو بسنجیم و برای این کار نیازه که داستان جدیدی، یا دید جدیدی رو بنویسید. و پست تو صرفا صحنه چهارم از پرده اول نمایشنامه "فرزند نفرین شده" بود و خلاقیتی توش دیده نمیشد. جدای از این مسئله، درمورد ظاهر پست، یه نکته ای هست که بهتره رعایت کنی، اونم به این شکل:
آلبوس که به کلی گیج و سردرگم است جواب میدهد.
- آره، درسته.
یان فدریکز نگاهی به او میکند.
- انگار موهاش آنچنان هم به باباش نرفته.
رز رو به آلبوس میکند
- آلبوس؟ ولی اشتباه شده، آلبوس. نباید اینطوری میشد.
ناگهان کلاس پرواز خانم هوچ را داریم.همونطور که دیدی، هم ظاهر پست مرتب تر شده. هم توی روان تر بودن پست کمک میکنه. در نهایت ازت میخوام یبار دیگه با یه داستان خلاق تر پیشمون برگردی. تا اونموقع:
تائید نشد.