هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#1
گلرت گریندل والد

گلرت گریندل والد جادوگر سیاه برجسته ای بود که دامبلدور بخاطر شکست دادن او مشهور شد، اما او دوست سابق دامبلدور نیز بود. دو نوجوان در سال 1899 درست بعد از بیرون آمدن دامبلدور از هاگوارتز، با هم آشنا شدند.


معاني اسم

گلرت: احتمالاً اشاره به بیشاپ گلرت اهل بوداپست (1046-980) که در یک شورش ضد مسیحی در مجارستان شهید شد. یک تپه، غار و هتل چهار ستاره در بوداپست به یاد او نام گذاری شده است.

گریندل والد: یک دهکده کوچک در کوه های آلپ کشور سوییس است. این اسم همچنین می تواند به گرندل، هیولای غول مانند آنگلوساکسون در حماسه بیوولف اشاره داشته باشد. رولینگ نام گریندل والد را GRIN dell vald تلفظ می کند.




تاریخ تولد: 1883 (دو سال کوچکتر از دامبلدور) .


خانواده
تبار: به احتمال زیاد اصیل زاده

خاله بزرگ: باتیلدا باگشات نویسنده کتاب تاریخ جادو (ی.م).

روابط: آلبوس دامبلدور در 17 سالگی عاشق او شد، ولی وقتی فهمید گلرت قادر به چه کارهایی ست «از او بسیار ناامید شد»





شکل ظاهري

مو: موی بور و مجعد تا شانه

خصوصیت بارز: نگاهی شاد و شیطانی




چوب جادوی فعلی:

جنس چوب: چوب درخت شاه بلوط
مغزی: ریسه ی قلب اژدها
طول چوب: 12.5 اینچ
انعطاف پذیری: سخت
مناسب برای: طلسم های آتشین و جادوی سیاه



چوبدستی، غیره
چوبدستی: ابرچوبدستی، یکی از سه یادگار مرگ که آن را از گریگورویچ دزدید.

مدرسه: دانش آموز درخشان در دورمشترانگ ولی در سال 1899 اخراج شد .

شغل: سعی کرد حکومت جادوگران بر مشنگ ها را بنا کند، ولی شکست خورد و تا آخر عمر زندانی شد.

دوران حبس: از 1945 تا 1998 در نورمنگارد، زندانی که برای زندانی های سیاسی خودش ساخته بود حبس شد .


شرح حال
گلرت دو سال از آلبوس دامبلدور کوچکتر و در نوجوانی بور بود، موهای موج دارش را تا شانه بلند می گذاشت و نگاهی شاد و شیطان در صورت او وجود داشت.

گریندل والد در موسسه دورمشترانگ دانش آموز ممتازی بود، ولی در سن 16 سالگی اخراج شد. در همان زمان تصمیم گرفت برای چند ماه به خارج از کشور سفر کند و با خاله بزرگش باتیلدا باگشات در دره گودریک زندگی کند . چون مجذوب افسانه یادگاران مرگ شده بود و می خواست محلی را که ایگناتیوس پاورل در آنجا مرده و دفن شده جستجو کند . در طول اقامت در دره گودریک، گلرت با آلبوس دامبلدور 18 ساله صمیمی شد و او را هم بسوی نقشه هایش برای سلطه جهانی کشاند. آنها با هم درباره حکومت جادوگران بر مشنگ ها «بخاطر منافع مهم تر» و اینکه چطور یادگاران مرگ یعنی ابرچوبدستی، شنل نامرئی و سنگ زندگی مجدد را پیدا کنند فرضیه بافی می کردند. ولی دوستی آنها فقط چند ماه دوام داشت؛ گریندل والد بعد از کشتن خواهر روانی دامبلدور در یک دعوا، گریخت و دامبلدور به حماقت خود پی برد .

گلرت در طول مدت به قدرت رسیدنش به عنوان یک جادوگر سیاه، زندانی بنام نورمنگارد ساخت تا مخالفانش را در آن نگه دارد. روی سردر این ساختمان نوشته شده بود «بخاطر منافع مهم تر».

نبرد نهایی تماشایی بین دامبلدور و گریندل والد در سال 1945، آخرین سال جنگ جهانی دوم و سالی که ولده مورت هاگوارتز را تمام کرد، به وقوع پیوست. در پایان، دامبلدور دوئل را برد و چوبدستی گریندل والد، یعنی ابرچوبدستی معروف یادگاران مرگ را گرفت. این نبرد آنچنان واقعه مهمی بود که در شکلات قورباغه ای دامبلدور از آن بعنوان یکی از سه چیزی که دامبلدور بخاطر آنها مشهوراست، نام برده شده. گریند والد در نورمنگارد زندانی شد و در آنجا ماند تا اینکه در سال 1998 از زندان گریخت.




توانایی ها:

جادوی سیاه:او از سنین نوجوانی در استفاده از جادوی سیاه مهارت داشت و در بزرگسالی به همه ی رموز آن مسلط گشت و به همین دلیل مورخین او را بزرگترین جادوگر سیاه تاریخ می نامند و عقیده دارند که شهرت ولدمورت بیشتر به دلیل معاصر بودن اوست.

دوئل: گلرت گریندلوالد را به خاطر پیروزیهای بسیارش بر جادوگران و ساحران قدرتمند تمام اروپا و نبرد تاریخی اش با دامبلدور(که سهمناکترین نبرد تمام دورانها بوده است) یکی از بزرگترین دوئلیستهای تاریخ میدانند اگرچه دامبلدور(به عنوان تنها دوئلیست بدون شکست تمام دورانها) در زمان اوج خود تنها ذره ای بر گریندلوالد برتری داشت که همین امر گلرت گریندلوالد را در زمره ی دوئلیستهای برتر چند قرن اخیر قرار میدهد.

نامریی: گلرت توانایی نامریی کردن خود بدون شنل نامریی را داشت که برای این کار فرد باید طلسم دیس ایلوژنمنت(disillusionment) فوق العاده قوی داشته باشد.

آکلومنسی:در بدترین شرایت ممکن نیز جادوگر قدرتمندی مانند لرد ولدمورت نتوانست با تمام توانی که مصرف کرد وارد ذهن گلرت بشود.

طلسم کروشیاتوس: این طلسم امضای گلرت گریندلوالد بوده و هست و قدرت هیچ جادوگر دیگری در اجرای آن با گلرت برابری نمیکند!



همراهان:

گلرت معمولاً کارهایش را به تنهایی پیش میبرد اما همیشه یک داکسی سمی که دو برابر داکسی های معمولی اندازه دارد نیز او را همراهی میکند


دو دفعه توضیح دادیم که برای تغییر شخصیت باید چی کار کنی. فکر کنم متوجه نشدی برای همین یه بار دیگه هم توضیح می‌دم. لطفا به ترتیب بهش عمل کن.

اول از طریق عضویت در سایت جادوگران، یک شناسه جدید توی سایت بساز. شناسه جدید! شناسه‌ای به جز همین "نیک بی‌سر" که الان داری باهاش پست می‌زنی. بعدش با شناسه جدیدی که ساختی، به همین تاپیک بیا و این معرفی شخصیت رو به همراه لینک شناسه "نیک بی‌سر" دوباره بفرست. در نهایت دسترسی‌های نیک گرفته می‌شه و به شناسه جدیدت داده می‌شه. شناسه جدید بساز لطفا! جدید. ازینجا. حواست باشه که موقع ثبت‌نام و باز کردن این لینک، باید از شناسه نیک خارج بشی. بعنوان مهمان روی این لینک کلیک کن و تو سایت یه شناسه جدید بساز.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۹:۴۱:۲۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۹:۴۲:۴۸
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۹:۴۵:۳۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#2
گلرت گریندل والد

گلرت گریندل والد جادوگر سیاه برجسته ای بود که دامبلدور بخاطر شکست دادن او مشهور شد، اما او دوست سابق دامبلدور نیز بود. دو نوجوان در سال 1899 درست بعد از بیرون آمدن دامبلدور از هاگوارتز، با هم آشنا شدند.


معاني اسم

گلرت: احتمالاً اشاره به بیشاپ گلرت اهل بوداپست (1046-980) که در یک شورش ضد مسیحی در مجارستان شهید شد. یک تپه، غار و هتل چهار ستاره در بوداپست به یاد او نام گذاری شده است.

گریندل والد: یک دهکده کوچک در کوه های آلپ کشور سوییس است. این اسم همچنین می تواند به گرندل، هیولای غول مانند آنگلوساکسون در حماسه بیوولف اشاره داشته باشد. رولینگ نام گریندل والد را GRIN dell vald تلفظ می کند.




تاریخ تولد: 1883 (دو سال کوچکتر از دامبلدور) .


خانواده
تبار: به احتمال زیاد اصیل زاده

خاله بزرگ: باتیلدا باگشات نویسنده کتاب تاریخ جادو (ی.م).

روابط: آلبوس دامبلدور در 17 سالگی عاشق او شد، ولی وقتی فهمید گلرت قادر به چه کارهایی ست «از او بسیار ناامید شد»





شکل ظاهري

مو: موی بور و مجعد تا شانه

خصوصیت بارز: نگاهی شاد و شیطانی




چوب جادوی فعلی:

جنس چوب: چوب درخت شاه بلوط
مغزی: ریسه ی قلب اژدها
طول چوب: 12.5 اینچ
انعطاف پذیری: سخت
مناسب برای: طلسم های آتشین و جادوی سیاه



چوبدستی، غیره
چوبدستی: ابرچوبدستی، یکی از سه یادگار مرگ که آن را از گریگورویچ دزدید.

مدرسه: دانش آموز درخشان در دورمشترانگ ولی در سال 1899 اخراج شد .

شغل: سعی کرد حکومت جادوگران بر مشنگ ها را بنا کند، ولی شکست خورد و تا آخر عمر زندانی شد.

دوران حبس: از 1945 تا 1998 در نورمنگارد، زندانی که برای زندانی های سیاسی خودش ساخته بود حبس شد .


شرح حال
گلرت دو سال از آلبوس دامبلدور کوچکتر و در نوجوانی بور بود، موهای موج دارش را تا شانه بلند می گذاشت و نگاهی شاد و شیطان در صورت او وجود داشت.

گریندل والد در موسسه دورمشترانگ دانش آموز ممتازی بود، ولی در سن 16 سالگی اخراج شد. در همان زمان تصمیم گرفت برای چند ماه به خارج از کشور سفر کند و با خاله بزرگش باتیلدا باگشات در دره گودریک زندگی کند . چون مجذوب افسانه یادگاران مرگ شده بود و می خواست محلی را که ایگناتیوس پاورل در آنجا مرده و دفن شده جستجو کند . در طول اقامت در دره گودریک، گلرت با آلبوس دامبلدور 18 ساله صمیمی شد و او را هم بسوی نقشه هایش برای سلطه جهانی کشاند. آنها با هم درباره حکومت جادوگران بر مشنگ ها «بخاطر منافع مهم تر» و اینکه چطور یادگاران مرگ یعنی ابرچوبدستی، شنل نامرئی و سنگ زندگی مجدد را پیدا کنند فرضیه بافی می کردند. ولی دوستی آنها فقط چند ماه دوام داشت؛ گریندل والد بعد از کشتن خواهر روانی دامبلدور در یک دعوا، گریخت و دامبلدور به حماقت خود پی برد .

گلرت در طول مدت به قدرت رسیدنش به عنوان یک جادوگر سیاه، زندانی بنام نورمنگارد ساخت تا مخالفانش را در آن نگه دارد. روی سردر این ساختمان نوشته شده بود «بخاطر منافع مهم تر».

نبرد نهایی تماشایی بین دامبلدور و گریندل والد در سال 1945، آخرین سال جنگ جهانی دوم و سالی که ولده مورت هاگوارتز را تمام کرد، به وقوع پیوست. در پایان، دامبلدور دوئل را برد و چوبدستی گریندل والد، یعنی ابرچوبدستی معروف یادگاران مرگ را گرفت. این نبرد آنچنان واقعه مهمی بود که در شکلات قورباغه ای دامبلدور از آن بعنوان یکی از سه چیزی که دامبلدور بخاطر آنها مشهوراست، نام برده شده. گریند والد در نورمنگارد زندانی شد و در آنجا ماند تا اینکه در سال 1998 از زندان گریخت.




توانایی ها:

جادوی سیاه:او از سنین نوجوانی در استفاده از جادوی سیاه مهارت داشت و در بزرگسالی به همه ی رموز آن مسلط گشت و به همین دلیل مورخین او را بزرگترین جادوگر سیاه تاریخ می نامند و عقیده دارند که شهرت ولدمورت بیشتر به دلیل معاصر بودن اوست.

دوئل: گلرت گریندلوالد را به خاطر پیروزیهای بسیارش بر جادوگران و ساحران قدرتمند تمام اروپا و نبرد تاریخی اش با دامبلدور(که سهمناکترین نبرد تمام دورانها بوده است) یکی از بزرگترین دوئلیستهای تاریخ میدانند اگرچه دامبلدور(به عنوان تنها دوئلیست بدون شکست تمام دورانها) در زمان اوج خود تنها ذره ای بر گریندلوالد برتری داشت که همین امر گلرت گریندلوالد را در زمره ی دوئلیستهای برتر چند قرن اخیر قرار میدهد.

نامریی: گلرت توانایی نامریی کردن خود بدون شنل نامریی را داشت که برای این کار فرد باید طلسم دیس ایلوژنمنت(disillusionment) فوق العاده قوی داشته باشد.

آکلومنسی:در بدترین شرایت ممکن نیز جادوگر قدرتمندی مانند لرد ولدمورت نتوانست با تمام توانی که مصرف کرد وارد ذهن گلرت بشود.

طلسم کروشیاتوس: این طلسم امضای گلرت گریندلوالد بوده و هست و قدرت هیچ جادوگر دیگری در اجرای آن با گلرت برابری نمیکند!



همراهان:

گلرت معمولاً کارهایش را به تنهایی پیش میبرد اما همیشه یک داکسی سمی که دو برابر داکسی های معمولی اندازه دارد نیز او را همراهی میکند.





شناسه قبلی . نیک بی سر



همونطور که توی بلیت هم گفته شد، لطفا یه شناسه جدید بزن و انتهاش لینک این شناسه رو قرار بده تا دسترسی‌های شخصیت "نیک بی‌سر" گرفته بشه و شناسه جدیدت داده بشه.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۱:۰۹
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۲:۲۳
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۱:۱۴:۲۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۲:۰۸:۰۹


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
#3
گلرت گریندل والد

گلرت گریندل والد جادوگر سیاه برجسته ای بود که دامبلدور بخاطر شکست دادن او مشهور شد، اما او دوست سابق دامبلدور نیز بود. دو نوجوان در سال 1899 درست بعد از بیرون آمدن دامبلدور از هاگوارتز، با هم آشنا شدند.


معاني اسم

گلرت: احتمالاً اشاره به بیشاپ گلرت اهل بوداپست (1046-980) که در یک شورش ضد مسیحی در مجارستان شهید شد. یک تپه، غار و هتل چهار ستاره در بوداپست به یاد او نام گذاری شده است.

گریندل والد: یک دهکده کوچک در کوه های آلپ کشور سوییس است. این اسم همچنین می تواند به گرندل، هیولای غول مانند آنگلوساکسون در حماسه بیوولف اشاره داشته باشد. رولینگ نام گریندل والد را GRIN dell vald تلفظ می کند.



تاریخ تولد و مرگ
تاریخ تولد: 1883 (دو سال کوچکتر از دامبلدور) .


خانواده
تبار:
به احتمال زیاد اصیل زاده

خاله بزرگ: باتیلدا باگشات نویسنده کتاب تاریخ جادو (ی.م).

روابط: آلبوس دامبلدور در 17 سالگی عاشق او شد، ولی وقتی فهمید گلرت قادر به چه کارهایی ست «از او بسیار ناامید شد»


شکل ظاهري
مو: موی بور و مجعد تا شانه

خصوصیت بارز: نگاهی شاد و شیطانی



چوبدستی
، غیره
چوبدستی: ابرچوبدستی، یکی از سه یادگار مرگ که آن را از گریگورویچ دزدید.

مدرسه: دانش آموز درخشان در دورمشترانگ ولی در سال 1899 اخراج شد .

شغل: سعی کرد حکومت جادوگران بر مشنگ ها را بنا کند، ولی شکست خورد و تا آخر عمر زندانی شد.

دوران حبس: از 1945 تا 1998 در نورمنگارد، زندانی که برای زندانی های سیاسی خودش ساخته بود حبس شد .


شرح حال
گلرت دو سال از آلبوس دامبلدور کوچکتر و در نوجوانی بور بود، موهای موج دارش را تا شانه بلند می گذاشت و نگاهی شاد و شیطان در صورت او وجود داشت.

گریندل والد در موسسه دورمشترانگ دانش آموز ممتازی بود، ولی در سن 16 سالگی اخراج شد. در همان زمان تصمیم گرفت برای چند ماه به خارج از کشور سفر کند و با خاله بزرگش باتیلدا باگشات در دره گودریک زندگی کند . چون مجذوب افسانه یادگاران مرگ شده بود و می خواست محلی را که ایگناتیوس پاورل در آنجا مرده و دفن شده جستجو کند . در طول اقامت در دره گودریک، گلرت با آلبوس دامبلدور 18 ساله صمیمی شد و او را هم بسوی نقشه هایش برای سلطه جهانی کشاند. آنها با هم درباره حکومت جادوگران بر مشنگ ها «بخاطر منافع مهم تر» و اینکه چطور یادگاران مرگ یعنی ابرچوبدستی، شنل نامرئی و سنگ زندگی مجدد را پیدا کنند فرضیه بافی می کردند. ولی دوستی آنها فقط چند ماه دوام داشت؛ گریندل والد بعد از کشتن خواهر روانی دامبلدور در یک دعوا، گریخت و دامبلدور به حماقت خود پی برد .

گلرت در طول مدت به قدرت رسیدنش به عنوان یک جادوگر سیاه، زندانی بنام نورمنگارد ساخت تا مخالفانش را در آن نگه دارد. روی سردر این ساختمان نوشته شده بود «بخاطر منافع مهم تر».

نبرد نهایی تماشایی بین دامبلدور و گریندل والد در سال 1945، آخرین سال جنگ جهانی دوم و سالی که ولده مورت هاگوارتز را تمام کرد، به وقوع پیوست. در پایان، دامبلدور دوئل را برد و چوبدستی گریندل والد، یعنی ابرچوبدستی معروف یادگاران مرگ را گرفت. این نبرد آنچنان واقعه مهمی بود که در شکلات قورباغه ای دامبلدور از آن بعنوان یکی از سه چیزی که دامبلدور بخاطر آنها مشهوراست، نام برده شده. گریند والد در نورمنگارد زندانی شد و در آنجا ماند تا اینکه در سال 1998 به دست ولده مورت به قتل رسید.

شناسه ی قبلی
---------------------
اینو جایگزین شخصیتم بکنید . سه ماه گذشته. تازه این فردا کجا رفته پیداش نیست اونم خیلی وقته


برای تغییر شخصیت باید از تماس با ما بلیت ارسال کنی و درخواست تغییر شخصیتت رو مطرح کنی تا مدیران ایفای نقش بررسی کنن و در صورت تایید، بعدش می‌تونی برای تغییر شخصیت اقدام کنی.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۵:۲۰:۰۳
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۵:۲۴:۳۲
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۷ ۱۶:۳۰:۳۷
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۷:۵۸:۴۳
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۳:۰۸:۴۴


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱:۱۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
#4
سدریک گیج شده بود .

تا حالا به اعماق وجودش نرفته بود . و راه ان را بلد نبود.

اصلا شاید درخت عقلی در سر نداشت و میخواست سر به سر او بگذارد؟

با اینکه ریونی بود . و همه از او انتظار حل کردن معما را از او داشتند . او چیزی به ذهنش نمیرسید .

تصمیم گرفت ار هکتور کمک بگیرد.


هکتور ارباب ما رو فرستاده با هم براش اب بیاریم نه من تنها ؟

هکتور

میتونی جواب معما رو کمکم حل کنی


هکتور

هی هووم نکن

حالا معما رو بخون تا بشنوم

تا به گل رز چند رنگ برسی.معمای اول این است که تو باید به جایی بروی که در این اب هایی یخ زده است و بعد به جایی که گل هایش وحشی می باشند و بعد به جایی که مردم بسیاری دارند ولی بدان انجام شهر نیست و در اخر جایی که تمامش شادی است و رنگین انجا می توانی گل را پیدا کنی.


هکتور گفت

سدریگ گفت درد هووم

هکتور یک دفعه با خوشحالی گفت: یافتم یا فتم.

سدریگ گفت: چیو یافتی


من یه معجونی دارم
میفرستت اون دنیا تا بتونی پیداش کنی .

سدریک گفت :بعد اونوقت چجوری به تو بگم ؟

هکتور دیگه اینشو من نمیدونم
با ز دوباره سدریگ این جمله معروف یافتم یافتم را تکرار کرد وگفت

منظورش اون دشت گل نزدیک باتلاق نیست !




پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
#5
جانم بگه براتون من از سوروس خوشم میاد و لگوم اونه البته ارباب هم الگومه

به چند دلیل

شجاعت
رازداری

وفاداری به عشقش

خون سرد
جاسوس دو جانبه



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
#6
سلام ارباب

سلام بلا

میشه بیام پیشتون

جای زیادی نمیگرم . به اربابم زیاد نزدیک نمیشم


نیک عزیز

از اینکه به ارباب زیاد نزدیک نمی‌شید خوشم اومد... طرف مقابلتون رو می‌شناسید! شما در مذاکره موفق خواهید بود!

ببینین برای عضویت در گروه، در مرحله اول باید فرم عضویت رو پر کنین. در پست‌های پایین، نمونه فرم موجوده.
برای تصمیم گیری، من پست‌های ایفای نقشتون رو بررسی می‌کنم (رول‌های تکی و یا ادامه دار). پست‌هاتون اول از همه از مشکلات نگارشی رنج می‌برن! این مشکل حل نشدنی نیست. لاکن باید حل شه. در مرحله بعد، شخصیت و سوژه پردازی مهمه.
من ازتون می‌خوام فعالیت ایفا رو جدی تر بگیرین، بنویسین و بخونین. خوندن پست‌های اعضای باتجربه کمک خوبی بهتون می‌کنه. در این بین برای پست‌هاتون درخواست نقد بدین (ترجیحا جایی که من بتونم ببینم. یعنی تو تالار خصوصیتون نباشه.).
عجله نکنین و از فعالیتتون لذت ببرید.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۱۸:۱۹:۰۱
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۱۸:۲۰:۱۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۹
#7
اینو جایگزین شخصیت قبلیم بکنید



نام مستعار: دم باریک، خال خالی.

تاریخ تولد: 1959 یا 1960 (سال تولد بر پایه تاریخ تولد جیمز- ی.م.16)

تاریخ مرگ: مارچ 1998؛ (ی.م.23).



خصوصیات ظاهري
چشم: کوچک و براق

مو: کم پشت، بی رنگ، ژولیده با یک قسمت خالی (ز.آ.19)؛ بعدها بصورت یک «مرد در حال کچل شدن که موهایش داشت سفید می شد» توصیف شده است.(ج.آ)

اندام: کوچک، تقریبا هم قد هری یا هرمیون. (ز.آ.19)

خصوصیات بارز: صورتی مثل موش و بینی نوک تیز. در کتاب های 1 تا 3 انگشت اشاره دست راستش را از دست داده بود. ولده مورت این دست را برای تولد دوباره اش مطالبه کرد (ج.آ.1، ج.آ.32) و بجای آن یک دست نقره ای دستکش مانند به او داد (ج.آ.33).

صدا: جیرجیر مانند (ز.آ.19)

رنگ چهره: رنگ پریده (ز.آ.19)



هاگوارتز
تاریخ حضور: 1971-1978 (بر اساس سال تولد جیمز- ی.م.16)

گروه: گریفیندور

امتیازات در مدرسه: ---

اشیاء ساخت دست: به همراه جیمز پاتر، ریموس لوپین، و سیریوس بلک نقشه غارتگر را ساخت.



مهارت ها، وسایل جادویی، غیره
چوبدستی: چوب شاه بلوط با ریسه دل اژدها، 22 سانتیمتر طول، شکننده. بعد از مرگ پتی گرو، رون از آن استفاده می کرد.

دیگر وسایل: نقشه غارتگر، ساخته شده در دو سال آخر هاگوارتز به همراه جیمز پاتر، سیریوس بلک و ریموس لوپین (ز.آ.18).

تشکیلات و وابستگی ها: یکی از غارتگران؛ عضو محفل ققنوس؛ جاسوس ولده مورت

طلسم پشتیبان: نامعلوم



شرح حال
هم زمان با سیریوس بلک، جیمز پاتر، و ریموس لوپین وارد هاگوارتز شد. به اندازه بقیه باهوش نبود ولی آنها را می پرستید. مادام رزمرتا صاحب کافه سه دسته جارو پیتر را به شکل «همان پسر چاق که همیشه دنبال جیمز و سیریوس راه می افتاد.» می شناسد (م.ق.10)

آنها او را در گروه پذیرفتند و به او کمک کردند. با راهنمایی آنها بود که او توانست به یک جانورنما تبدیل شود. پیتر یاد گرفت که خودش را به شکل یک موش دربیاورد و نام «دم باریک» را برای خودش انتخاب کرد.

پیتر شخصی بود که به راحتی تحت تاثیر اطرافیانش قرار می گرفت و خودش را به کسانیکه قویتر بودند می چسباند. ریموس، سیریوس و جیمز دانش آموزان برجسته آن سال بودند و او طبیعتا آنها را دنبال می کرد. با اینکه پیتر هیچوقت مثل دوستانش ممتاز نبود، در جادوگری بهتر از آن چیزی بود که آنها فکر می کردند.

ولی این سالها، سالهای قدرت ولده مورت بود و پیتر به دلایلی توسط ولده مورت مورد تعقیب قرار گرفت. در خارج از مدرسه پیتر هدف آسانی برای لرد سیاه بود و بالاخره آنطور که خودش می گوید مجبور شد نقش جاسوس ولده مورت را بازی کند:

«سیریوس، سیریوس، چکار می تونستم بکنم؟ لرد سیاه... تو که نمیدونی اون چه جوریه...اون اسلحه هایی داره که تو توی خواب هم ندیدی...من ترسیده بودم، سیریوس. من هیچ وقت مثل تو و ریموس و جیمز شجاع نبودم. نمی خواستم چنین اتفاقی بیافته...اونی که نباید اسمشو برد مجبورم کرد.اون...اون همه جا رو زیر سلطه داشت! می دونی اگه قبول نمی کردم چی می شد؟ تو نمی فهمی! اون منو می کشت، سیریوس!» (م.ق.19)

پتی گرو در سال 1980 برای ولده مورت جاسوسی می کرد و به او اطلاعات می داد. بعد به طرز کاملا غیر منتظره ای، رازدار پاترها شد و نقشه جدیدی کشید. وقتی بلک او را در گوشه یک خیابان شلوغ گیر آورد، پیتر با چوبدستی خود خیابان را منفجر کرد، انگشت اشاره دست راستش را برید، و ناپدید شد. سیریوس بلک بدون محاکمه، به خیانت به پاترها و کشتن مشنگ های عابر محکوم شد. پیتر پتی گرو «پس از مرگ» به گرفتن نشان مرلین مفتخر شد. این نشان و انگشتش، تنها چیزی بود که به مادرش برگردانده شد. (م.ق.10)

خال خالی از نوامبر 1981 تا ژوئن 1994: بعد از فرار از دست سیریوس، پیتر به شکل یک موش تغییر شکل داد و به داخل فاضلاب فرار کرد. با از میان رفتن ولده مورت او در موقعیت خطرناکی قرار گرفته بود. پیروان ولده مورت که می دانستند اربابشان با اطلاعات پیتر به پاترها حمله کرده است، مصمم بودند از او انتقام بگیرند. او در حالیکه تمام جامعه جادوگری فکر می کردند مرده است، به شکل موش باقی ماند و مخفی شد.

بعداً به طریقی به تملک پرسی ویزلی درآمد و بعنوان یک موش خانگی، خال خالی نام گرفت. به این طریق می توانست در جامعه جادوگری باقی بماند و گوشش را برای شنیدن خبری از محل اختفای ولده مورت تیز کند. بالاخره به رون ویزلی واگذار شد و چندین سال را بعنوان حیوان دست آموز رون گذراند. حتی در هاگوارتز در همان خوابگاهی که هری پاتر، دشمن اربابش، سکونت داشت می خوابید. ولی دست به کاری نزد و منتظر نشانه ای از دوباره به قدرت رسیدن ولده مورت شد. (ز.آ)

رون با اینکه خال خالی بعنوان یک حیوان دست آموز ارزش زیادی نداشت، به او علاقه بسیاری داشت. خال خالی عادت داشت زیاد بخوابد و کار دیگری انجام ندهد. ولی یکبار که هری و رون با مالفوی، کراب و گویل درگیر شده بودند، مدت کوتاهی از خواب بیدار شد و انگشت گویل را گاز گرفت (س.ج.6). فرد بعدها این واقعه را «بهترین ساعت زندگی او» نامید (م.ق.13).

خال خالی از گربه هرمیون، کج پا خوشش نمی آمد و دلیل خوبی هم داشت. کج پا یک نیمه نیزل است و این به این معنی ست که می تواند فریبکاری را حس کند. او تغییر قیافه پیتر را تشخیص داد و و در هر فرصتی سعی کرد به او حمله کند.

افشا شدن حقیقت و فرار: پیتر سال ها بعنوان یک موش دست آموز زندگی کرد. حتی در سال 1993 با صاحبش رون به یک سفر فامیلی به مصر رفت. عکس خانوادگی آنها که در سفر گرفته بودند در روزنامه پیام امروز چاپ شد. سیریوس بلک که در آزکابان زندانی بود، در یکی از دیدارهای رسمی کرنلیوس فاج از زندان، بطور اتفاقی یک نسخه از روزنامه را از او گرفت و موش را در عکس دید. دوست قدیمی اش را بلافاصله شناخت و به دام انداختن خیانتکار آنقدر ذهن او را مشغول کرد که توانست تاثیر دیوانه سازها را دفع کند و بگریزد. این تعقیب بالاخره سیریوس و پتی گرو را همراه با ریموس لوپین، هری، رون، هرمیون و سیوروس اسنیپ به کلبه شیون آوارگان کشاند. هویت واقعی خال خالی برملا شد و سیریوس و لوپین آماده شدند تا او را بکشند. ولی هری پادرمیانی کرد و از آنها خواست که اجازه بدهند پیتر زنده بماند. دامبلدور به هری گفت: «روزی می رسد که از اینکارت خوشحال خواهی شد.»

پتی گرو در آن شب گریخت. دوباره به یک موش تبدیل شد و جستجوی ارباب قدیمی اش، ولده مورت، را آغاز کرد. به شکل موش به آلبانی سفر کرد. در طول راه با موش های دیگر صحبت کرد و مطمئن شد که یک موجود سیاه بی جسم در جنگل های آلبانی کمین کرده است. در بین راه سفر به آلبانی، در یک مسافرخانه بین راهی، به برتا جورکینز، یک ساحره کارمند وزارتخانه برخورد. برتا که در زمان ریاست بارتیموس کراوچ در سازمان اجرای احکام جادویی کار می کرد، پتی گرو را شناخت. پتی گرو هم که از دستگیر شدن می ترسید او را به داخل جنگل کشاند و در چنگال لرد سیاه انداخت. (ج.آ)

خادم لرد ولده مورت: پتی گرو برای ولده مورت که می خواست دوباره قدرتش را به دست بیاورد، کمک بزرگی از کار درآمد. با راهنمایی ولده مورت زهر ناجینی را می گرفت و از آن معجونی درست می کرد که به طور موقت برای اربابش یک بدن می ساخت. بدن ضعیف و کوچک ولده مورت را به بریتانیا بازگرداند تا موقتا در خانه ریدل اقامت کنند. ولده مورت پیتر را «دم باریک» صدا می زد. (ج.آ)


وقتی هری پاتر دستگیر شد این دم باریک بود که سدریک دیگوری را کشت، هری را به قبر بست، دیگ را روی آتش گذاشت و بازوی هری را شکافت تا خون مورد نیاز برای معجون را بگیرد. بعد دست راست خودش را قطع کرد تا به معجون اضافه کند. بوسیله آن ترکیب هولناک، لرد سیاه دوباره جسم قدیمی اش را به دست آورد و با یک افسون دستی قدرتمند و براق برای پتی گرو ساخت. (ج.آ.32).


کمک به اسنیپ: دم باریک دوباره در تابستان 1996 در خانه اسنیپ در بن بست اسپینر ظاهر شد. ولده مورت او را به آنجا فرستاده بود تا به اسنپ «کمک» کند، ولی پتی گرو بیشتر مشغول استراق سمع بود تا کمک کردن. (ش.د.2).


پتی گرو در عمارت اربابی مالفوی: پتی گرو از جولای 1997 تا زمان مرگش در عمارت اربابی مالفوی بود و در محافظت از زندانی ها به ولده مورت کمک می کرد. ولی در ماه مارچ، وقتی هری به همراه رون، هرمیون، دین تامس و گریپهوک دستگیر شدند، توسط دست نقره ای خودش خفه شد. پیتر سعی داشت هری را خفه کند ولی هری به او یادآوری کرد که جانش را نجات داده است و به او مدیون است. دست نقره ای که برای یک لحظه دچار تردید شده بود هری را رها کرد و خود پتی گرو را خفه کرد. به این ترتیب پیشگویی دامبلدور به حقیقت پیوست و بدهی پیتر به هری، جانش را نجات داد. (ی.م.23).



شما تازه چند هفته‌س که با شخصیت نیک وارد ایفای نقش شدین و طبق قوانین فعلا اجازه تغییر شخصیت به شما داده نمی‌شه. ضمن این‌که قبل از هر تغییر شخصیتی حتما باید اول از طریق تماس با ما موضوع رو با مدیرای ایفای نقش در میون بذارین و دلایلتون برای این کارو شرح بدین. در صورت موافقت مدیرا اونوقت می‌تونین برای تغییر شخصیت اقدام کنین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۵ ۲۱:۰۸:۱۷
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۵ ۲۱:۰۹:۲۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۶ ۰:۵۰:۵۶


پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۹
#8
دامبلدور
عجوبه ی جادوگری



پاسخ به: راهنمایی برای نوشتن فن فیکیشن
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۹
#9
سلام به همگی یک سوال دارم لطفا جواب بدید.
میگن برای تاپیک زدن برای فن فیکشن باید از ناظر اجازه بگیری اون خیلی وقته نیومده چجوری باهاش هماهنگ کنم؟



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
#10
بلاتریکس: با تلاش فراوان و بیهوده به پیش ولدمورت اومد وگفت : ارباب ما ما ما ،،،،
ولدمورت : ما درد بقیشو بگو

بلاتریکس : ارباب اخه سری که به سایز سر شما بخور گیرمون نیومده

ولدمورت یعنی چی که گیرمون نیومده مگه من سرم چشه

بلاتریکس : سرشما چیزیش نیست ولی سری پیدا نکردیم که به بدن پر ابهت شما بیاد به خاطر همین ،،،،

ولدمورت : همین درد ساکت شو حالا همه مرگ خوار درمورد سر من خندشون میگیره و تو میدونی من خوشم نمیاد
بلاتریکس: بله ارباب

حالا چی می خواستی بگو زود تر بگو وقت ندارم میخوام دردسر شما ها رو درست کنم

بلاتریکس : میخواستم بگم تونستم یه پادزهری پیدا کنم

ولدمورت : تو چی گفتی پس یک ساعته وقته منو به خاطر چی گرفتی

بلاتریکس خودتون نذاشتی،،،،

ولدمورت : ساکت شو بلاتریکس بقیشو بگو

بلاتریکس :گفت زیاد تضمینی نداره واخرین باری که جواب داده روی یه موش شاخدار مجارستانی بوده

ولدمورت اشکال نداره به جاش از این وضعیت مصبت وار نجات پیدا میکنم پس شروع کن کارتو

بلاتریکس بله ارباب
ارباب سرتون میشه نزدیک تر بگیرید نه نه خیلی زیاده نه نه ؛؛؛؛؛










هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.