هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹
#1
سلام

نام :سدریلا ویزلی

گروه: اسلیترین

چوبدستی: مغز ریسه‌ی قلب اژدها ، چوب یاس کبود
۱۳ اینچ ، انعطاف ناپذیر

ملیت: روسی

حیوان خانگی: گربه سفید به نام لوسی

نژاد: اصیل زاده( ولی با مشنگ‌ها مشکلی نداره)

تاریخ تولد: ۲۷ نوامر ۲۰۰۳

سپر مدافع: اسب تک شاخ

توانمندی ها: چشمانی بسیار تیز بین ، خواندن و درک افکار حیوانات، به ۵ زبان صحبت میکنه( انگلیسی، روسی، فرانسویی، پرتغالی و بلغاری)

خصوصیات ظاهری: موهای بلند قهویی نزدیک به قرمز ( بر خلاف بقیه‌ی ویزلی ها) ، چشمانی مشکی ، قد بلند ، همیشه سویشرت مشکی میپوشه با کتونی مشکی‌، اکثر اوقات داره اهنگ گوش میده

خوصوصیات اخلاقی: علاقه‌ی زیادی به بازیه کویدیچ داره ، عاشق رنگ مشکیه ، بشدت به دوستاش وفاداره ، بسیار شجاع و کله شق ، استعداد بی‌نظیری برای جذب دردسر داره ( به طوری که هرجا دردسر هست اونجا پیداش میشه)

توضیح از زندگی: سدریلا در خانواده‌ای اصیل به دنیا اومده و علاقیه‌ی بسیار زیادی به تلسم های باستانی داره و به همین دلیل بیشتر تلسم ها ی باستانی و میشناسه و از بعضی از اونها استفاده کرده. در سن ۱۱ سالگی به هاگوارز اومد و همون سال اول تمام راه‌های مخفیه هاگوارز و از بر شد.
سدریلا خانواده‌ خیلی صمیمیی داره و بسیار از موش بدش میاد . پدرش در سازمان اسرار کار میکنه و مادرش ۳ سالی هست که دیگه از سازمان جادو بیرون اومده .

تایید شد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۱ ۲۱:۰۳:۱۸


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹
#2
سلام کلاه جان

من خیلی شجاعم و ماجرا جو.
خیلی ریسک پذیرم.
باهوشم ولی نه خیلی زیاد نه خیلی کم.
کلا مهربونم ولی نه همیشه و در هر شرایتی .
به دوستام وفادارم، ولی اگر اذیتم کنن بد میبنن.
برام مشنگ زاده و اصیل زاده اهمیتی نداره.
گریفندور یا اسلیترین لطفا.


----

شما قبلا گروهبندی شدین. لطفا به پاسخی که توی پست قبل بهتون داده شده مراجعه کنین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۷ ۰:۲۷:۰۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹
#3
سلام کلاه جان

من شجاعم
باهوشم ولی نه خیلی زیاد نه خیلی کم.
کلا مهربونم ولی نه همیشه و در هر شرایتی .
به دوستام وفادارم، ولی اگر اذیتم کنن بد میبنن.
برام مشنگ زاده و اصیل زاده اهمیتی نداره.
گریفندور یا اسلیترین لطفا.

----

اسلیترین

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۶ ۰:۵۸:۰۸


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹
#4
http://www.jadoogaran.org/uploads/img5f1881810f1b1.jpg

روز تولدم بود. مثل همیشه تنها بودم، عادت همیشه گی من بود که تنها باشم.امشب‌ انگار قرار نبود خواب به چشمانم بیاید برای همین از اتاق بیرون اومدم. غرق در خاطراتی بودم که تمام زندگیه من رو شکل داده بود...
هیچ وقت چهره معصوم لی‌لی رو وقتی مرده پیداش کردم، از یاد نمی‌برم. چقدر التماسش کردم که بیدارشه،ولی اون به درخواست من عمل نکرد، اون بیدار نشد و من رو تنها گذاشت.
به هرکسی هم که دروغ بگم به خودم نمیتونم. من واقعا هری رو دوست دارم چون اون تنها یادگار لی‌لی هستش.
وقتی به خودم اومدم نمیدونستم توی کدوم قسمت مدرسه هستم.
نگاهم به دری متفاوت افتاد دری که روش عکس گل ویکتوریون ارا کنده کاری شده بود ...
به سمت اون در قدم برداشتم و در را باز کردم، ولی هیچ چیز جز یک اینه ی قدیمیه خاک گرفته داخل اون نبود . میخواستم از در خارج شوم که برای یک لحظه عکس یک زن رو داخل آینه دیدم ،باورم نمیشد اون لی‌لی عزیز من بود که در کنار من ایستاده بود .
-لی‌لی تو واقعا اینجایی، تو واقعا در کنار منی؟!
اشک در چشمانم حلقه زد، هیچ چیز بیشتر از این نمیتوانست من رو خوشحال کند. اون اینجا بود درست کنارمن، درون اینه، با همان لبخند همیشه گرم و پر محبتش من رو نگاه میکرد... تا به حال انقدر خوشحال نبودم. امشب بهترین شب زندگی من بود.
تمام شب را درکنار آینه ماندم و چهره‌ی زیبا‌ی لی‌لی را تماشا کردم وقتی افتاب بالا امدم از ان اتاق بیرون امدم و درش را بستم و به سمت کلاس معجون سازی راه افتادم.از کنار دانش آموزان که رد میشدم نگاهم به هری افتاد.
پاتر جوان به راستی که شباهت زیادی به لی‌لی عزیز من داشت .

پاسخ:
سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی.
چیزی که اینجا برای ما مهمه آشنایی با اصول اولیه ی نوشتن و خلاقیته، که اولی رو داشتی و دومی... کمتر دیده میشد. این عکس و این دید بارها اینجا نوشته شده و از دید خلاقیت خیلی چیز جدیدی برای ارائه نبود، اما مشخصه با اصول اولیه ی نوشتن آشنایی.
قبل از ادامه، یک‌سری نکات ظاهری رو بهت بگم:

"به سمت اون در قدم برداشتم و در را باز کردم؛ ولی هیچ چیز جز یک اینه ی قدیمیه خاک گرفته داخل اون نبود.
میخواستم از در خارج شوم که برای یک لحظه عکس یک زن رو داخل آینه دیدم، باورم نمیشد. اون لی‌لی عزیز من بود که در کنار من ایستاده بود.

-لی‌لی تو واقعا اینجایی، تو واقعا در کنار منی؟!

اشک در چشمانم حلقه زد، هیچ چیز بیشتر از این نمیتوانست من رو خوشحال کند. "


همونطور که دیدی، با زدن اینتر و ایجاد فاصله سطری می‌تونیم نوشته‌مون رو خوانا تر و زیبا تر بکنیم.
و نکته ی دوم هم اینکه وقتی دیالوگ رو می‌نویسیم، دو تا اینتر برای جدا کردنش از توصیف می‌زنیم تا مشکل فشردگی و ناخوانایی متن پیش نیاد.

در نهایت، از لحاظ احساسی پست زیبایی بود. روند نسبتاً سریعی رو دیدیم اما نمیشه خیلی هم بهش خرده گرفت چون به حد کافی پرداخته بودی به داستان.
میشد از دید خلاق‌تری نوشت اما همین مقدار هم برای شروع کافیه و با ورود به ایفای نقش بهتر هم میشه.
پس دیگه بیشتر از این منتظرت نمی‌ذارم...


تائید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط هرمانی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۵ ۱۵:۰۲:۳۰
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۵ ۱۶:۱۱:۴۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.