هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
#1
نام شخصيت انتخابي: استوارت اکرلی
گروه:ریونکلاو
ویژگی های ظاهری و اخلاقی:
ظاهری: ادمی خوب ولی چهره ای ناراحت
اخلاقی:ادمی کمی عصبانی ولی خوب
چوبدستی:مغز پر ققنوس چوب یاس کبود
معرفی کوتاه: استوارت اکرلی پسری خوب بود که در لندن به دنیا امد پدر او جادوگر خوبی بود و حالا استوارت جای پدرش است.



معرفی شخصیتت خیلی کوتاهه. وقتی شخصیتی انتخاب می‌کنی که توی کتاب توضیحاتی ازش نبوده، این یه فرصتیه که بهت داده شده تا در چارچوب دنیای جادویی هری پاتر، هر ویژگی ظاهری و شخصیتی، زندگینامه و... که خودت بخوای براش تعریف کنی. پس لطفا با یه معرفی کامل‌تر برگرد تا بتونی تایید بشی.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۵ ۲۰:۳۲:۲۵

خوب تموم شد.....


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۸:۵۶ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#2
سلام کلاه گروه بندی
من شجاع هستم ولی نه خیلی
وفادار هستم خیلی
هر کی کمک بخواد کمکش می کنم
اسلایترین یا ریونکلاو
پایان


----

ریونکلاو

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۱۹:۲۷:۱۲

خوب تموم شد.....


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#3
تصویر شماره 10داستان نویسی

هری و هاگرید جلوی دیوار اجری ایستاده بودند.

”هری از هاگرید پرسید:

_این دیوار یه در هست.

_اره این یه در است.

و هاگرید با خواندن یک ورد در را باز کرد.

هری و هاگرید وارد کوچه دیاگون شدن.

انها در راه به مغازه چوب دستی رسیدند.

”هری گفت:

_من که پول ندارم بخوام وسایل را بخرم.

_اول میریم بانک بعد وسایل رو خریداری میکنیم.

هاگرید رفت داخل بانک و تمامی پول هری را گرفت و به خودش داد.

و انها به مغازه چوب دستی رفتند.

هری چوب دستی را گرفت در دستش یک دفعه یک نور خیلی سفید مغازه را پوشاند و ان نور خاموش شد.

معلوم بود اون چوب دستی ماله هری.

هری تمام وسایل هایش را خرید و رفت.

”چند روز بعد”

هری به ایستگاه قطار رفت و بعضی ها رو دید که به هاگوارتز میرن و از داخل دیوار رد میشن
بعد هری با سرعت زیاد از توی دیوار رد شد و به ایستگاه

نه و سه چهارم

رسید و سوار قطار شد و رفت به هاگوارتز.

پایان

------
پاسخ:

سلام، خوش برگشتی به کارگاه داستان نویسی.

با اینکه خلاصه نویسی کتاب بود و خلاقیت خاصی توش نداشت ولی چون توی پست های قبلی کارگاهت خلاقیت هایی نشون داده بودی و الانم مشخصه روی ظاهر پستت کار کردی پس...

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۲ ۱۸:۲۱:۱۳

خوب تموم شد.....


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۹:۱۹ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
#4
تصویر شماره ۱۳ کارگاه داستان نویسی
ساعت ۱۲ بود.

هری نخوابیده بود و به نقشه فکر می کرد.

میخواست مکان اصلی روی نقشه را بفهمه.

شنل نامریٔی کننده اش با نقشه را از توی صندوق در اورد و بیرون خوابگاه رفت.

تا هری در را بست رون بیدار شد و دید هری داخل رخت خوابش نیست.

رون فهمید که هری رفته بیرون از خوابگاه.

صدای به گوش میرسید.

رون رفت داخل رخت خوابش خوابید.

راهرویی که هری در ان بود........

هری به مکان روی نقشه رسید داخل نقشه ی رد پا ظاهر شد که بالای ان نوشته بود اقای فلیچ و بعد هری اروم اروم به عقب رفت
و به در برخورد کرد و اقای اسنیپ جلوی هری ظاهر شد و با خواندن یک ورد هری بیهوش شد.

فردای ان روز...........

هری بیدار شد و بالای سر خود اقای دامبلدور را دید.
هری: اقای دامبلدور من فقط داشتم...

دامبلدور : میدونم نقشه ات رو دیدم ولی نباید این کا رو میکردی چون اون موقعه ساعت خواب بود.

اقای اسنیپ : هری پاتر ۵ امتیاز از گروه گریفیندور کم میشه.

هری : چرا اقای اسنیپ؟

اقای اسنیپ: به دلیل اینکه بعد از ساعت دوازده بیرون از خوابگاه بودی.

هری: پس باید واقعا کم کنید

چند ساعت بعد.......

هری به خوابگاه برگشت و دید نقشه و شنل روی تخت خودش است و یک تکه کاغذ که روش یک چیزی نوشته شده بود.

نوشته روی کاغذ.......

هری عزیز من نقشه و شنل را به تو می دهم ولی از ان درست استفاده.

پایان.

پاسخ:
سلام، به کارگاه داستان نویسی جادوگران خوش برگشتی.
اولین نکته‌ای که به چشم می‌خوره سرعت سریع توصیف ها و کلاً داستانته. هر صحنه از پستت می‌تونست خودش به عنوان یه پست جدا باشه. گاهی وقتا نیاز نیست حتما خیلی داستان جلو بره و میشه توی یه صحنه درجا زد و به توصیف حالات شخصیت ها و محیط پرداخت.
قبل از ادامه یه سری نکته ی نگارشی هم با یه مثال از پست خودت بهت گوشزد می‌کنم:

"فردای ان روز"

هری بیدار شد و بالای سر خود اقای دامبلدور را دید.
-اقای دامبلدور من فقط داشتم...
-میدونم. نقشه ات رو دیدم. ولی نباید این کار رو میکردی چون اون موقع ساعت خواب بود.

اسنیپ گفت:
- هری پاتر! ۵ امتیاز از گروه گریفیندور کم میشه.





نکته ی اول اینکه وقتی چند تا دیالوگ پشت هم بدون توصیف داریم و طرف های مکالمه مشخصن نیازی به تکرار اسم ها نیست. مثلا اینجا، دامبلدور و هری رو داشتیم و دیالوگای بین این دو نیازی به آوردن اسم گوینده نداشت؛ اما اونجا که اسنیپ هم بهشون اضافه شد آوردن اسمش نیازه.
نکته ی دوم هم درمورد علامت های نگارشیه. حتماً باید ازشون استفاده کنی تا خوانایی پستت بالا بره.
در آخر، ازت می‌خوام بیشتر به صحنه ها بپردازی. یکمی آروم تر و بدون عجله برخورد کنی و به احساسات و فضا اهمیت بیشتری بدی.
یه بار دیگه پیشمون برگرد و حتماً به نکاتی که گفتم گوش بده.
تا اون زمان...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط Mainx در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۹:۳۴:۵۱
ویرایش شده توسط Mainx در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۹:۴۶:۳۲
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۱۵:۵۹:۱۷
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۰ ۱۶:۰۰:۲۷

خوب تموم شد.....


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۸:۵۴ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹
#5
تصویر کوچک شده

ساعت از ۱۲ رد شده بود و همه خواب بودند غیر از هری.
هری یک نقشه پیدا کرد و به مقصد اون نقشه رفت روی نقشه شکل رد پا اومد و بالای اون رد پا نوشته بود اقای فلیچ هری فهمید که اقای فلیچ داره میاد و چادر نامریٔی رو روی خود کشید و گربه اقا فلیچ میو میو می کرد. هری فهمید اون نقشه واقعیه. گربه اقا فلیچ اومد پایین و رفت سمت هری.
هری بدون صدا پا گذاشت به فرار.
و اقا اسنیپ جلوی هری ظاهر شد و اقای اسنیپ هری رو پیش دامبلدور برد.
دامبلدور:هری معذرت می خوام ولی به خاطر تو 10 نمره از گروه گریفیندور کم میشه.
هری عصبانی به اتاق خود برگشت و دید دوباره نقشه و شنل روی میزش هست و یک کاغذ که نوشته بود
هری عزیز من این هارو بهت میدم ولی ازش درست استفاده کن از طرف دامبلدور.

------
پاسخ:

سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی.

راستش انقدر تند تند و خلاصه وار پیش رفتی که حالت خبر داخل روزنامه به خودش گرفته بود!

داستان نویسی در درجه اول به حوصله نیاز داره. باید با حوصله، خلاقیتت رو به کار بگیری و سعی کنی داستان رو گسترش بدی. صحنه ها و شخصیت ها رو خام رها نکنی و کامل برای مخاطب توصیفشون کنی.

نقل قول:
و اقا اسنیپ جلوی هری ظاهر شد و اقای اسنیپ هری رو پیش دامبلدور برد.
دامبلدور:هری معذرت می خوام ولی به خاطر تو 10 نمره از گروه گریفیندور کم میشه.

بهتر بود این قسمت به این شکل نوشته بشه تا هم از تکرار مداوم کلماتی مثل اسنیپ و هری جلوگیری بشه و هم دیالوگت به شکل درست نوشته بشه:

"و اسنیپ جلوی هری ظاهر شد و اون رو پیش دامبلدور برد.

دامبلدور با ناراحتی نگاهی به هری انداخت.
-هری معذرت می خوام ولی به خاطر تو 10 نمره از گروه گریفیندور کم میشه."


اما اگر این قسمت رو از نظر ظاهری هم درست کنیم از نظر محتوایی مشکل داره. دامبلدور چرا باید از هری عذرخواهی کنه؟ مگه هری قانون شکنی نکرده؟ درسته که دامبلدور شخصیت مهربونیه اما در مقام مدیر مدرسه این حرکت کمی ازش بعیده. کم کردن امتیازم معمولا از اخلاقیات اسنیپ هست نه دامبلدور. از طرف دیگه هری رو می بینیم که هیچ اهمیتی به کاری که کرده نمیده و حتی ذره ای هم از قانون شکنیش جلوی دامبلدور شرمنده نیست.

این خیلی مهمه که چارچوب شخصیت ها رو بشناسیم و بدونیم در موقعیت های مختلف چطوری رفتار می کنن.

می تونستی بیشتر روی صحنه ای که اسنیپ، هری رو می بینه کار کنی‌. چطوری دستگیرش می کنه؟ چیا بهش میگه؟ توی مسیر بردنش به دفتر دامبلدور چه حرفایی بینشون رد و بدل میشه؟

توی دفتر دامبلدور هم می تونست خیلی اتفاق ها بیفته. اسنیپ چطوری قانون شکنی هری رو برای دامبلدور شرح میده؟ واکنش تابلو های دفتر دامبلدور به هری چیه؟ خود هری چه احساسی داره؟

به نظرم بهتره دوباره امتحان کنی. مطمئنم خلاقیتشو داری ولی این بار با حوصله بیشتری روی صحنه ها و شخصیت ها کار کن. سعی کن طوری توصیفشون کنی که مخاطبت بتونه مثل خودت اونارو تجسم کنه.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط Mainx در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۶ ۸:۵۷:۱۱
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۶ ۱۱:۴۱:۳۳

خوب تموم شد.....






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.