هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
#1
-نقشه اینه که... آمم نقشه چیز خفنیه... یعنی قراره...
_
-نه وایسا الان میگم... مثلا... مثلا...
-
-آممم... یه چیزی بود... الان یه چیزی گفتی...
-نگفتم.
-گفتی... گراهام رو بفرستیم به جای فاج؟ ها؟ همینو نگفتی؟
-نقشه اینه؟
-نقشه این نیست؟ نقشه چیه؟

بعضی مسائل فقط در مورد افرادی که دارای عقل سلیم هستند صدق می کنند؛ مثلا فکر کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن. مسائل مذکور برای افرادی که در آزکابان زندگی می کنند اهمیتی ندارند. مسائل مذکور، برای چند زندانی که می خواهند فرار کنند، عامل جلوگیری از موفقیت به نظر می رسند.

-بیاین بریم مرحله بعد.
-مرحله بعد چیه؟
-مرحله ی بعد از نقشه کشیدن.
-


.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
#2
مرلین که موفق شده بود توجه سایرین رو جلب کنه، میکروفنی را از جیبش درآورد و مشغول تست کردن آن شد.

-یک دو سه امتحان می کنیم.
-مرلین؟
-یک دو سه. پای کی رو سیمه؟

مرگخواران که از این حجم از معمولی شدن و مثل انسان های عادی زندگی کردن مرلین شوکه شده بودند، زیر پاهایشان را نگاه کردند. سیمی در کار نبود!

-یک دو سه. صدا به عقبیا می رسه؟
-مرلین؟
-ساکت باش ای کافر! وقت پیامبر مملکت را نگیر بگذار به مسائل مهم این جامعه رسیدگی کنیم! کجا بودیم؟... اهان یک دو سه.

مرلین وسیله ی ماگلی مذکور را به چشمش نزدیک کرد و از نزدیک به آن خیره شد.ظاهرش مشکلی نداشت، پای کسی هم روی سیم نبود، ایرادش چه بود؟

-یکی سیم رو به پریز وصل کنه.

بعد از وصل شدن سیم به پریز،
مرلین نفس عمیقی کشید، گلویش را صاف کرد و آماده ی سخنرانی شد.


.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹
#3
تکلیف 2


به حرکت انگشتان کشیده اش روی بدن گربه خیره شد. مالکانه نوازشش می کرد. عادتش بود. خودش را مالک همه چیز و همه کس می دانست... مالک این خانه، این ثروت و این خاندان.

- میدونی چرا اینجایی مگه نه؟

می دانست. ولی آدمی است دیگر. اعتقادی به توضیح دادن خودش ندارد.

-از اول نحس بودی. مشئوم و نامبارک. الان هم آبرومون رو به بازی گرفتی طالع نحس! اونا میگن من یه فشفشه بزرگ کردم. یه موجود بدیمن و بی استعداد. البته بدیمن که هستی، ولی بی استعداد هم هستی ماریوس؟

نبود. ولی استعداد هایش توی زمینه ای نبودند که فینیاس بپسندد.

- چرا با آبروی من بازی می کنی؟

- داشتن یکم انسانیت باعث میشه با آبروتون بازی کرده باشم؟

بالاخره سرش را بالا آورد. برق ناخوشایندی توی چشم های روشن بلک مسن تر بود.

- تو یه بلکی یا یک ماگل؟

جواب های واضح را هم باید با صدای بلند بیان کرد؟
***


آدم ها به دو دسته تقسیم می شوند. دسته ی اول آدم هایی هستند که عجیب بودنشان کاملا واضح و مبرهن است و دسته ی دوم، سعی می کنند تفاوت هایشان را پنهان کنند. کلا چیزی به نام انسان عادی وجود ندارد.

- فینیاس باهاش حرف زده. دیشب. لزومی نداره تو دخالت کنی!
- یه جوری صحبت نکن انگار این مسله به ما ربط نداره!

با شنیدن صدای جر و بحث عموزاده هایش متوقف شد . وقتی آنقدر بلند صحبت می کردند که صدایشان در تمام خانه پیچیده بود هم کارش استراق سمع محسوب می شد؟

***


- تا حالا شده احساس کنی از اطرافیانت متنفری؟ انقدر متنفر که میخوای تنها باشی و هیچکس رو نبینی ولی بخوای یکی باشه که در مورد این تنفر باهاش حرف بزنی؟


انتظار جواب نداشت. هنوز موفق نشده بود گیاهان سخنگو پرورش دهد.

- میدونی مشکل چیه ماری؟ اینه که مهم نیست چه بلایی سرت میاد. مهم اینه که چجوری از پسش برمیای. راهکارت براشون مهم تره.

برگ های سبز رنگ گیاه را نوازش کرد. رشد کرده بود و به مرحله ی بهره برداری نزدیک می شد. برعکس خودش خواهان هم زیاد داشت. برعکس خودش که توسط بزرگ خاندان بلک حمایت نمی شد و طرد شده بود. برعکس خودش که وقتی حسابش در گرینگوتز بسته شد مجبور شد دنبال یک راهکار جدید برای کسب درآمد برود و گویا راهکار تازه اش مورد پسند خانواده اش نبود.

- می دونی چیه... من یه دسته جدید از آدم ها کشف کردم. متاسفانه این دسته فکر می کنن متفاوت بودن یه ضعفه! چون باعث میشه توسط جامعه طرد بشی و آبروی خانوادتو ببری. نمی فهمم چرا یه همچین تفکری دارن. موجودات متحجر!


قیچی کوچکی برداشت و برگ های قابل استفاده ی گلدان را برید. اینکه او با گلدانش درد و دل می کرد به دلیل صمیمیت بین شان نبود. از سر ناچاری بود.

- ولی می دونی چیه... هر چقدر هم که ذهنم رو درگیر کنه به نظرم تفاوت داشتن بد نیست و اینم می دونم که نباید طبق الگوی بقیه پیش برم ولی...

سکوت کرد. جمله ی بعد از این "ولی" از فهم گلدان خارج بود. گلدان خانواده نداشت. گلدان درک نمی کرد که چگونه ممکن است از اطرافیانت متنفر باشی و در عین حال احساس مسئولیت کنی. گلدان نمی دانست که خون، خون را می کشد... که ماریوس هر چقدر هم با اصول خانواده اش مخالف باشد باز هم پسر کیگانوس بلک است. و باز هم نام این خاندان را یدک می کشد.


.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: کلاس طلسم‌های باستانی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
#4
تکلیف شماره ی ۲

استاد من اگه قرار باشه یکی رو احضار کنم ترجیح می دم یه شخصیت جدید باشه. بالاخره خوبه که آدم سعی کنه توی دنیای مردگان هم روابط عمومی خوبی داشته باشه.
اما گویا متاسفانه این دنیا نمی خواد من به آرزوهام برسم استاد.

استاد من وقتی شنیدم میشه احضار روح کرد کلی ذوق کردم که الان یه عالمه از اساتید رو احضار می کنم با هم بحث عقیدتی کنیم، البته اونایی که من میخواستم احضار کنم ماگل بودن استاد. زیاد فایده نداشت. در نتیجه من نشستم و تلاش کردم با تزریق فسفر به مغزم و سوخت گیری مجدد یه کاری کنم که یادم بیاد کدوم مرده ای هست که من باهاش حداقل یه بار گفت و گو کرده باشم؛ استاد من کسی رو پیدا نکردم.
استاد ممکنه این مسئله به این دلیل باشه که معاشرت با من طول عمر رو افزایش میده؟
بگذریم استاد. بعد از چند دور نابود کردن تاسیسات مغزی، دکمه ی بازگشت به حالت تنظیمات کارخانه رو پیدا کردم استاد.
و اونجا بود که یادم افتاد هفته ی پیش یکی از ساقی های توی پارک پشت وزارتخونه رو گرفتن. و ساقی مذکور در دادگاه اوردوز کرد و به درگاه مرلین شتافت استاد. و اینجانب به صورت کاملا اتفاقی و تصادفی بار ها با ایشون بحث عقیدتی کرده بودم.

اینگونه شد که تصمیم به احضار ایشان گرفتیم استاد.

نقل قول:

-اصلا چی شد که کارت به دادگاه کشید؟ نه این سوال رو می خواستم یه جا دیگه بپرسم اینجا قرار بود خلاقانه باشه. آممم... ***(به دلیل مسائل امنیتی اسم مجرم مذکور حدف شده است ) اگه می تونستی آب تمام اقیانوس ها رو خشک کنی، جای آب چی تو اقیانوس می ریختی ؟
- ...
-راست میگی، اجازه بده یه سوال خلاقانه تر پیدا کنم آااه این محفظه ی سوخت گیری نیومد؟ حداقل پریز برقی چیزی ندارین من مخمو بزنم به شارژ؟... آهاان تا حالا به این فکر کردی که آدم های کور خواب میبینن یا نه؟ نه نه نه... سه تا چیز رو نام ببر که اگه بری فروشگاه یا کوچه دیاگون و بخری شون، فروشنده چپ چپ نگاهت کنه.
-...
-راست میگی سوال قشنگی نبود. روح ها یه همچین تفریحاتی ندارن واقعا؟ بگذریم...فرض کن زامبی ها حمله کردن و تو یه سیم شارژر ماگلی، یه چوب دستی شکسته و یه کلاه بیس بال داری. چی کار می کنی؟ البته چون تو روحی زامبی ها فامیل تون حساب میشن کار خاصی نمی کنی! در نهایت یه گوشه تشویق شون می کنی. من اگه بودم مغزمو می زدم به شارژ بعد که شارژ شد به این نتیجه می رسیدم که مرگ در حالی که یه کلاه بیس بال رو برعکس گذاشتی رو سرت و تراشه های یه چوب دستی تو قلبت فرو رفته چقدر تاثیرگذار میشه. فقط کاش می شد یه نامه هم دستم بگیرم که با اشکام خیس شده و یه نفر هم تو پشت صحنه پیانو بزنه، تاثیرگذاره نه؟
-
-نه نیست. میگم ها تو اصلا جواب خلاقانه نداری داداش! من کلی دارم تلاش می کنم تو با من همکاری نمی کنی که! الان تقصیر منه؟ نه تقصیر منه؟مقصر منم؟
-...
-سوال بعدی. تا حالا به این مسئله دقت کردی که پیتزا گرده ولی تو جعبه های مستطیلی و مربعی میذارنش؟ خیلی عجیبه ها! می تونیم در موردش بحث کنیم.
-...
-تنها دلیلی که من میخواستم این تکلیف رو انجام بدم این بود که استاد گفت ارواحی که احضار می کنین نمی تونن شما رو آزار بدن. تو داری با روان من بازی می کنی!
-...
-باشه ادامه بده! من قسمت مربوط به خودمو انجام دادم. ولی شما همکاری نمی کنی! از تو به درگاه مرلین شکایت می کنم!
-...
-چی رو میخوای نشون بدی الان؟ راستی تو چرا دهن نداری؟



استاد دیدین چی شد ؟ روحه لال بود.
من نمی دونستم استاد. گویا قبلا که با هم حرف می زدیم، قبلش یه چیز دیگه می زدیم اصلا نمی دونم چجوری قبلا با هم ارتباط برقرار می کردیم استاد.
استاد من هرکاری از دستم بر می اومد براش انجام دادم.
آخرش مجبور شدم علاوه بر تشکر بابت گرفتن فرصتم برای احضار روح ، یه چیزی هم دستی بهش بدم که بره.
همش ضرر بود استاد.
استاد مدیونید فکر کنید من اون یکی فرصتمو زمانی که داشتم روح جورج فلوید -اون ماگل ملعون!- رو احضار می کردم مصرف کردم.

استاد نیت مهم نیست؟ تلاش کردن چه طور؟ من سوگند می خورم هفته ی آینده از هر دو فرصتم برای احضار سالاد سزار..چیز سالازار -جد بزرگوار اسلیترین - استفاده کنم. سوالم رو هم آماده کردم. میخوام بدونم چه حسی داره که یکی مثل من سال ها بعد از تاسیس اسلیترین، اومده افتخار آفرینی کنه.


.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
#5
نقل قول:
تکالیف:
1. قدرت تغییر شکل لوگومبا از چی نشات می‌گیره؟ (1 امتیاز)
2. لوگومبایی که شما دیدین از نظر ظاهری چه شکلی بود؟ یا توصیف کنین، یا نقاشیشو بکشین! (5 امتیاز)
3. علت این که لوگومبای شما به شکلی که تو سوال 2 توصیف کردین در میاد، چیه؟ با توجه به جوابی که به سوال 1 دادین توضیح بدین. (4 امتیاز)


سلام پوروسور.. ببخشید پروفسور

1. ببخشید ولی من با پروفسور راحت نیستم میگم استاد. راضی باشین لطفا

استاد از اونجایی که شما ریونی هستین من می خوام یه بحث علمی رو اینجا باز کنم. استاد شما چیزی در مورد ناخودآگاه هوشمند شنیدین؟
ناخودآگاه بخشیه که بیشتر از 90درصد اعمال زندگی ما رو بدون اینکه خودمون متوجه بشیم کنترل می کنه. و خیلی توانمند تر از چیزیه که عموم مردم فکر می کنن استاد.

اجازه بدین اینطور بگم که هر بار ما به یک شخص یا یک جسم یا... نگاه می کنیم - حتی برای یک ثانیه- ناخودآگاه مون چیزی نزدیک به دو میلیون بایت اطلاعات رو پردازش می کنه و این حجم یک میلیون برابر خودآگاه ماست استاد. چون خودآگاه فقط 100 تا 200 بایت اطلاعات رو می تونه دریافت و پردازش کنه.

استاد شاید با خودتون میگین اینا ربطش به کلاس مراقبت از موجودات جادویی چیه. همونطور که خودتون فرمودین روش کار این موجود با بوگارت فرق داره. به عقیده ی شخصی بنده بوگارت ترس هایی رو نشون میده که توی ناخودآگاه -قبلا- شکل گرفته و گاها فرد باهاشون آشناست چون داره با اون ترس ها زندگی می کنه. اما به نظرم این موجود چیزی رو نشون میده که همون لحظه وارد ذهن ما میشه. یعنی یه آینه از ناخودآگاهه و اطلاعاتی رو نشون میده که همون لحظه وارد ذهن ما شدن. تصویری که دقیقا توی همون ثانیه توی ذهن ما به وجود اومده. امیدوارم تا اینجا منظورمو خوب رسونده باشم.

حالا یه بحثی پیش میاد. اگه لوگومبا به تصویر شکل گرفته توی ناخودآگاه ما متصله و به هم ربط دارن ، چرا چیزی که من می بینم با افراد دیگه فرق داره؟

استاد لوگومبا هم یه موجوده و وقتی یه همچین توانایی مثل بالا داره یعنی خودش هم ضمیر ناخودآگاه داره.
و اینکه... شنیدین و یا دیدین که افرادی که با هم دوستن یا توی یک خانواده ان چقدر به هم شباهت رفتاری دارن؟ این به علت همون اطلاعات و سیگنال هایی که هر لحظه به هم می دیم و ناخودآگاه همه رو پردازش می کنه! به همین دلیله که می گن شما بعد از یه مدت شبیه کسی می شین که عاشق شین یا با هم بیشتر برخورد دارین. از بحث اصلی منحرف نشیم استاد .
لوگومبا هم وقتی توی جمع قرار میگیره چندین میلیون اطلاعات بهش وارد میشه . از اشخاص مختلف. و اون اشخاص مختلف هم چندین میلیون اطلاعات دریافت می کنن - یادآوری: هیچ دو نفری کاملا شبیه هم نیستن_ و اینجوری میشه که قیمه ها میره تو ماستا و هر کدوم یه تصویر متفاوت دریافت می کنیم.- به نظر من چیز هایی که قبلا تو ناخوآگاه و خودآگاه بودن و عقایدمون هم ممکنه یه درصدی تو این زمینه دخالت داشته باشن-

استاد من برای این سوال کلی فسفر سوزوندم.
امید است که منظورمو فهمیده باشین چون ظرفیت خودم پر شد . یه کم دیگه توضیح بدم فیوز مغزم می پره اونوقت اسلیترین بی تازه وارد میشه.

2.استاد من هیچ مشکلی با داوینچی یا ونگوگ و بقیه ی هنرمندان ندارم. دلیلی نمی بینم یه کاری کنم استخون هاشون تو گور بلرزه.
استاد لطفا یه لحظه چشم هاتون رو ببندید. چی دیدید؟
نمی خوام بگم این دنیای منه بدون شما. - البته اگه تو نمره دادن تاثیر داشته باشه حتما میگم -
ولی در واقع این چیزی بود که من دیدم.
استاد شما جزو صنف نوابغ هستین به نظرتون پرده نمایش ذهنم مشکل نداره ؟
شاید هم این یه تصویری بوده از سیاهیه شب استاد.
نورون های مغز من سر جواب سوال قبل اتصالی کردن. خلاقیتم رو هم دیشب ریختم تو دیگ بپزم برای جواب های گیاه شناسی. دیگه هیچی ازم نمونده برای جواب این سوال استاد.

3.استاد چه کار سختی از آدم میخواین! البته از اونجایی که این تکلیف داره تبدیل به یکی از طومار های دوره ی چوسان قدیم میشه حاضرم در صورتی که چهار نمره رو بدین همینجا تمومش کنم.

ولی خب از اونجایی که من با شخصیت شما آشنایی ندارم یکم برای این سوال هم توضیح میدم. چون نمی دونم شما چقدر خوش سلیقه هستید استاد. از اونجایی که من خودم کسیم که فقط خوش سلیقه ها می پسندنش استاد.
#اختلال-خودشیفتگی

استاد من حس میکنم علت اینکه اون تصویر رو دیدم یا به عبارتی هیچی ندیدم اینه که تازه از سنت مانگو فرار کردم مرخص شدم.
آخه می دونین پزشک ها اصرار داشتن من سندروم دست بی قرار دارم . خودش مطالب رو به صورت طولانی و با قالب طومار تایپ می کنه!
و برای جلوگیری از این کار میخواستن چشم هامو در بیارن که دیگه کیبوردو نبینم استاد. فکر کنم تو اون عملیات صفحه نمایش و آنتنم به مشکل برخورد.
استاد به نظرتون لازمه از سنت مانگو شکایت کنم؟ آخه به خاطر اون کارشون من الان جواب منطقی برای این سوال ها ندارم.


.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۰:۳۷ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹
#6
نقل قول:
تکالیف جلسه دوم کلاس گیاه‌شناسی: 1. یه اسم مناسب برای گیاهی که گفته شد، انتخاب کنید. (1 نمره) 2. یه روش برای سرگرم کردن گیاه مذکور پیشنهاد بدید. (3 نمره) 3. به نظرتون چرا این گیاه علاقه داره فرار کنه؟ (2 نمره) 4. توضیح بدید فکر می‌کنید چه اتفاقی برای لینی افتاده؟ (2 نمره) 5. تصورتون از شکل این گیاه چیه؟ نقاشی بکشید یا سعی کنید یه توضیح روشن و کامل بدین. اگر نقاشی می‌کشید می‌تونید یه توضیح مختصر هم بهش اضافه کنید. (2 نمره)


۱. استاد به نظر من گیاه مذکور می تونه خیلی ساده واکسن کرونا باشه. هر چی نباشه خواص درمانی اش از خیلی چیز ها بیشتره. تازه نایاب تر هم هست.

2. استاد ببخشیدا ولی من با گفتن فقط یه روش نمی تونم عمق چاه خلاقیت ام رو نشون بدم تا نمره بگیرم، چند تا روش میگم.

استاد ما می تونیم گیاه مذکور رو با چسب به هکتور ببندیم. با هم ویبره می زنن سرگرم می شن. تازه وقتی هم گیاه مذکور از ویبره زدن خسته شد، قادر به فرار کردن نخواهد بود استاد. بالاخره کلی بالا و پایین رفته سرگیجه می گیره میشینه سر جاش!


البته استاد ما می تونیم گیاه رو در آغوش بکشیم و ببریمش به عنوان واکسن معرفی کنیم. بعد همه تلاش می کنن تا به دستش بیارن، گیاه هم با دیدن این همه فن ممکنه هیجان زده بشه.

یا اینکه می تونیم با هم دوربین مخفی کار بذاریم و بعد از ملت شریف ماگل تسترال درست کنیم استاد. البته این یه اصطلاحه استاد که آخر شب معادل سازی کردم. اگه خوب معادل سازی نشده به بزرگی خودتون ببخشید. خون به مغزم نمی رسه.

یا اینکه می تونیم به همون شیوه ای که با بچه ها رفتار میشه باهاش رفتار کنیم استاد. می بریمش شهربازی! استاد فکر خوبی نیست؟
دو دور، دور خودش بچرخه حسابی سرگرم میشه.

یا اصلا این کارا چیه ؟ الان باید فاصله گذاری اجتماعی رو رعایت کنیم در نتیجه میشیم تو خونه باهاش خاله بازی می کنیم استاد. بالاخره باید یه همچین سرمایه هایی رو در امنیت کامل قرار داد!

استاد در نهایت هم میشینیم با هم بحث عقیدتی می کنیم. بالاخره این گیاه قراره تو زمینه ی پزشکی ازش استفاده بشه ، باید بار علمی داشته باشه یا نه؟

۳. استاد به نظر من این گیاه علاقه نداره فرار کنه! ما فراریش می دیم استاد. استاد همونطور که خودتون فرمودین این گیاه بیشتر زمان هایی که دورش خلوته اقدام به فرار می کنه . خب چون بهش توجه نمیشه! اگه ما روزی دو ساعت قربون صدقه اش بریم، نظارت یکی از این انجمن ها رو هم بدیم بهش که تو جامعه بتونه فعالیت کنه، اصلا انگیزه ای برای فرار براش باقی نمی مونه استاد!
البته ممکنه با خودش بگه : به ارواح جدم نیستین در حدم !
بالاخره گیاه نایابیه، کم چیزی نیست.


4. استاد من تازه فهمیدم لینی حشره است.

تقصیر من نبود استاد . بچه های پشت صحنه سرعت عملشون پایینه، دیر اطلاعات رو می رسونن. دست خودشون هم نیست ، خسته ان!
استاد اگه لینی رو حشره در نظر بگیریم ، لینی نمی تونسته فرار کنه ؟
آخه می دونید استاد ، تمام حشراتی که من دیدم به میگ میگ گفته بودن : زکی بکش کنار بذا باد بیاد.
نه تنها طعمه نمی شدن ، بلکه شکار هم می کردن استاد. تازه اونا عقلشون نمی رسید ولی لینی ریونیه.

کلا صنف سریعی هستن این حشرات استاد. با این حال این همه مقدمه چیدم که بگم به نظرم الان لینی تو جزایر لانگرهانس نشسته استاد.

استاد نتیجه گیریم با مقدمه ام هیچ ربطی به هم نداشتن. ولی خب بخشش از بزرگان است استاد.

5. استاد من اگه این گیاهو بکشم شبیه کاهو های نجات پیدا کرده از جنگ جهانی میشه. در حالی که پوسیده شدن و نمیشه فهمید کاهو ان یا مغز انسان که کپک زده. البته استاد من اینارو گفتم که بگم نقاشی ام خوب نیست. و بگم چرا میخوام توصیف کنم استاد.
آخه می دونین من تمایلی ندارم شما به خاطر دیدن نقاشی من شب کابوس ببینین.
استاد گیاه مذکور یه زمانی اندازه ی گردو بوده. کروی بوده و چند تا چیز ریشه مانند شبیه دست و پای عنکبوت ازش زده بیرون. استاد این گیاه وقتی دچار کمبود محبت میشه و تصمیم میگیره فرار کنه، با کمک اون ریشه ها می دوئه . البته اینا مال قدیما بود استاد! الان این گیاه یه مایع سبز رنگ شده که تو یه سرنگ نقره ای قرار داره استاد. و با کلی گیاه دیگه مخلوط شده .

استاد واضح توصیف کردم؟

استاد الان که شما این تکلیفو می خونی مدت ها از نوشتنش گذشته، اما بدونید من اینو دقیقا ساعت یک و بیست و هشت دقیقه بامداد نوشتم. می تونستم صبر کنم تا فردا صبح ولی خب می خواستم خودمو به سختی عادت بدم استاد.
استاد میشه راضی باشی؟
و در آخر اینکه ... سردرد که هیچی ولی چشم هاتون که درد نگرفت استاد؟
طوماری شد !
ببخشید .
شب بخیر استاد.


ویرایش شده توسط ماریوس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۷ ۰:۴۰:۵۵

.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#7
نام : ماریوس بلک

گروه : اسلیترین

سپر مدافع : کلاغ

چوب دستی : چوب سپیدار، دراز و با ریسه ی قلب اژدها

نژاد : مثلا اصیل زاده

محل زندگی : اسپانیا

مدرک تحصیلی : دکترا در زمینه ی کارآفرینی و فوق لیسانس کسب درآمد از راه حلال و مرلین پسند

وی در خاندان اصیل و باستانی بلک متولد شد. از والدین وی اطلاعی در دسترس نیست.
سابقه ی پزشکی ایشون نشون میده که دچار نارسیسم هستند و گاهی در قالب یک شخصیت دیگه فرو می روند.
هیچگاه شاغل نشد. چون ویتامین پ مورد نظر و سابقه نداشت. البته سابقه کار نداشت وگرنه توی چیز های دیگه خیلی هم سابقه دار بود
هر چی هم گفت که سابقه کار به کار نیاز داره کسی گوش نداد. در نتیجه تصمیم به کارآفرینی گرفت تا هم سابقه کار پیدا کنه هم جوانان مردم بیکار نمونند
توی هاگزمید یک آشپزخونه باز کرد و درش موادی کاملا طبیعی و گیاهی درست کرد که به جادوگران جوان کمک می کردند سفینه سوار شوند و اینگونه کسب درآمد کرد. البته مدتی که گذشت در آشپزخونه بسته شد چون یه سری بی جنبه با مواد کاملا گیاهی اون معتاد شده بودند.
مدتی را با خوبی و خوشی در آزکابان سپری کرد و با تجربیات جدید بیرون اومد . بعد از فارق التحصیل شدن از آزکابان دوباره رفت دنبال کار ولی خب...
تا یه مدت توی پارک های اطراف کوچه دیاگون نقش (بیا فالت بگیرم) داشت تا اینکه با صنف جدیدی از کار آفرینان جوان آشنا شد و خیلی زود فوق لیسانس جعل مدرک خودش رو از دانشکده ی زیر زمینی ساقی ها و اساتید گرام گرفت و بالاخره یک کاری پیدا کرد که توش سابقه داشته باشه.

تایید شد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۶ ۱۶:۳۸:۳۳

.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
#8
با سلام و درود فراوان به تو کلاه

من واقعا نظری ندارم که کدوم گروه برام بهتره ، ولی می دونم اصلا تمایلی ندارم برم گریفندور یا هافلپاف

و اینکه نمی تونم بین اسلیترین و ریونکلاو انتخاب کنم .
من اونقدر ها شجاع نیستم ولی
سعی می کنم برای اداره ی شرایط راهکار ارائه بدم . اطرافیان می گن یکم شبیه نمسیس ام و... زیاد مهربون نیستم . اینجا که اومدم دیدم اکثریت گفتن اصیل زاده و دورگه و ... اصلا براشون فرقی نداره ولی برای من اینطوری نیست.
پرچم اصیل زاده ها همواره بالاست
حالا هر چی خودت صلاح می دونی

----

اسلیترین

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۴ ۱۸:۲۹:۱۴

.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#9
تصویر شماره ی پنج

در حالی که احساس می کرد دست و پاهایش سست شده اند ، به سمت چهارپایه ی چوبی قدم برداشت .
به سختی نفس می کشید و قلبش داشت قفسه ی سینه اش را سوراخ می کرد . وقتی حقیقت را می فهمیدند چه می شد؟
چگونه تا الان نفهمیده بودند؟
لب هایش را به هم فشار داد و ملتمس به چهره ی جدی زنی که کلاه را در دست داشت ، خیره شد . حرف دلش در چشمانش پیدا نبود؟
از جانش چه می خواستند؟
نگاهش را درون تالار چرخاند . نه ، کسی را در اینجا نمی شناخت . فشار انگشتان یخ زده اش روی سطح ناصاف چهار پایه باعث شده بود پوست دستش خراش بردارد؛ ولی مهم نبود . تنها چیز مهم در این لحظه ، حضورش در این مکان بود. یا به عبارتی ، علت حضورش در این مکان بود. چرا کسی چیزی نمی گفت؟
با سیاه شدن فضای جلوی چشمانش و سنگینی جسمی روی سرش ، فهمید کلاه روی سرش قرار گرفته .
همان بلایی که از آن وحشت داشت به سرش آمده بود .
یک دقیقه گذشت یا صد سال؟ درک اش از زمان و مکان را،
از دست داده بود . طعم آهن را در دهانش حس می کرد. خونریزی کرده بود ؟
نمی دانست کلاه هم صدای ضربان قلبش را می شنود یا نه؛ فکر می کرد همه چیز یک کابوس یا شاید شوخی مضحک است تا زمانی که کلاه شروع به حرف زدن کرد :

- مینروا ، واقعا انتظار داری من یک فشفشه ی بی استعداد رو ، در چه گروهی قرار بدم ؟

او را با برادر دوقلویش اشتباه گرفته بودند ، چرا هیچکس حرفش را باور نکرده بود ؟

------
پاسخ:

سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی.

نسبتا خوب فضا و احساسات شخصیت ها رو توصیف میکنی. البته نوشته ت جای کار زیاد داره و بعضی جاها کمی گنگ میشه ولی با تمرین بیشتر و نقد گرفتن داخل بخش ایفای نقش سایت بهتر می شی.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی



ویرایش شده توسط Nadinka در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۲۳:۲۸:۳۵
ویرایش شده توسط Nadinka در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۲۳:۲۹:۴۱
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۴ ۱:۰۶:۱۷

.Even if a snake is not poisonous, it will always act as if it carries venom in its fangs.


.Estoy orgulloso de ser un Slytherin.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.