هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۰ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#1
هری با ویزلی ها به سکوی نه و سه چهارم رسیدند.
فرد،جرج و پرسی اول رفتند.
بعد جینی و پدر مادرش.
نوبت هری و رون شد
اونا به سمت در دویدند.
اما نتونستند از سکو رد بشن و به دیوار خوردند.
تصمیم گرفتند پیش ماشین منتظر بمونن.
رون تا ماشین رو دید زد به کلش.
به هری گفت:بیا با ماشین بریم.هری هم قبول کرد.
سوار ماشین شدن و پرواز کردن.
داشتن می رفتن که ریل قطار رو پیدا کردن جلوتر که رفتن قطار هم پیدا کردن .بعد ماشین رو روی قطار گذاشتن.
داشتن می رفتن که به یک تونل رسیدند رون که پشت فرمون بود دست و پاشو گم کرد هری هم که داشت دنبال عینکش که افتاده بود تو ماشین می گشت.پیداشت کرد تا سرش رو اورد با لا داد زد رون سریع ماشین رو اورد بالا از بالای تونل رد شد. بعد به هاگوارتز رسیدن.و ماشین رو بغل کلبه ی هاگرید پارک کرد و تند تند ردا هاشون رو پوشیدند و خودشون رو لای بقیه ی بچه ها جا زدند و رفتن تو.


سلام. به کارگاه داستان نویسی خوش برگشتی.

خیلی خیلی روند سریعی داشت پستت. هر کدوم از صحنه ها خودشون می‌تونستن یه پست مجزا رو شامل بشن. برخوردشون با سکو و شوکه شدنشون. خود ماشین. پیدا کردن قطار و...
اما به غیر از اون هم، داستان خیلی ساده ای رو شاهد بودم. توصیف ها اکثرا به ساده ترین شکل ممکن بودن که از یه جا به بعد جذابیتش رو از دست میده.
یه نکته ی ظاهری هم بگم:

رون تا ماشین رو دید زد به کله‌ش و به هری گفت:
- بیا با ماشین بریم.

هری هم قبول کرد.
بعد، سوار ماشین شدن و پرواز کردن.


موقع نوشتن دیالوگ، اسم گوینده رو میاریم یا یه توصیف از اون می‌نویسیم و با یه اینتر و - فاصله ایجاد می‌کنیم و دیالوگ رو می‌نویسیم.
بعد از دیالوگ هم اگه خواستیم توصیف بیاریم دوتا اینتر می‌زنیم تا به خوبی قابل تشخیص باشن و خوانایی داشته باشین.

در نهایت، ازت می‌خوام یک‌بار دیگه با عجله ی کمتری و توجه به صحنه ها و احساسات برامون یه داستان دیگه بنویسی و برگردی.
تا اون موقع...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۱۸:۳۳:۰۰


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#2
سلام به تو کلاه
خلاصه اینکه خصوصیات اخلاقی من اینه:
شجاعم.
شب زنده دارم(همیشه تا نصفه شب بیدارم)
هرکی کمک بخواد کمکش میکنم.
باهوشم و عاشق معجون سازی و دفاع در برابر جادوی سیاه.



عاشق گریفندور و اسلیترین .


----

شما هنوز تو کارگاه نمایشنامه‌نویسی تایید نشدین. لطفا هروقت تاییدیه رو از اونجا گرفتین، برای گروهبندی برگردین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۱۹:۲۳:۳۴


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
#3
اکنون وارد ناکجاآبادی از گذرزمان می‌شویم. همه این صحنه جادویی است. طی تغییراتی سریع، از دنیایی به دنیای دیگر می‌رویم. صحنه‌ها جدا جدا نبوده، تکه‌تکه‌اند، تکه‌هایی که گذر مداوم زمان را به نمایش می‌گذارند.
ابتدا در سراسری بزرگ هاگوارتزیم و همه دور آلبوس پایکوبی می‌کنند.
پالی چپمن: آلبوس پاتر.
کارل جنکینز: امسال یه پاتر هم‌کلاس‌مونه.
یان فردریک: موهاش به باباش رفته. موهاش درست مثل اونه.
رز: در ضمن، پسرعمه منه. (وقتی برمی‌گردند که او را ببینند) منم رز گرنجر- ویزلی‌ام. از آشنایی‌تون خوش‌وقتم.
کلاه گروه‌بندی از بین دانش‌آموزان رد می‌شود و هرکس در گروه خودش جا می‌گیرد.
به وضوح معلوم است که به سمت رز می‌رود و او در انتظار تقدیر، دلشوره دارد.
کلاه گروه‌بندی آواز همیشگی‌اش را می‌خواند و بعد از آن رز گرنجر-ویزلی، کلاه را بر سر می‌گذارد.
گریفندور!
رز با صدای هلهله‌ی تشویق گریفندوری‌ها به آن‌ها می‌پیوندد.
رز: ممنون دامبلدور.
اسکورپیوس با چشم‌غره کلاه گروه‌بندی جلو می‌دود و جای رز را در زیر کلاه می‌گیرد.
کلاه گروه‌بندی: اسکورپیوس مالفوی.
کلاهش را بر سر اسکورپیوس می‌گذارد.
اسلیترین!
اسکورپیوس که چنین انتظاری دارد، با لبخند ملایمی سرتکان می‌دهد. وقتی به اسلیترینی‌ها می‌پیوندد، صدای تشویق‌شان اوج می‌گیرد.
پالی چپمن: باید هم این‌طور می‌شد.
آلبوس با چابکی به جلوی صحنه می‌رود.
کلاه گروه‌بندی: آلبوس پاتر.
کلاهش را روی سرآلبوس می‌گذارد این بار کارش بیشتر طول می‌کشد. گویی او نیز به نوعی گیج شده است.
اسلیترین!
سکوت می‌شود.
سکوتی عمیق و سنگین.
پالی چپمن: اسلیترین؟
کریگ بوکر جونیور: وای! یه پاتر؟ تو اسلیترین؟
آلبوس با تردید نگاهی به آن‌سو می‌اندازد. اسکورپیوس به او لبخند می‌زند و می‌گوید: می‌تونی بیای پیش من وایسی!
آلبوس (به کلی گیج و سردرگم است): آره، درسته.
یان فدریکز: انگار موهاش آنچنان هم به باباش نرفته.
رز: آلبوس؟ ولی اشتباه شده، آلبوس. نباید این‌طوری می‌شد.
ناگهان کلاس پرواز خانم هوچ را داریم.
خانم هوچ: خب پس منظر چی هستین؟ همه کنار جارو بایستین. یالا دیگه، عجله کنین.
بچه‌ها شتابان سرجاشان در کنار جاروها قرار می‌گیرند.
دست‌هاتونو صاف جلو نگه دارین و بگین: «بالا!»
همه با هم: بالا!
جاروی رز و یان بالا می‌آید و در دستشان قرار می‌گیرد.
رز و یان: هورا!
آلبوس: بالا، بالا، بالا.
جارویش حتی ذره‌ای تکان نمی‌خورد. با ناامیدی ناباورانه به آن نگاه می‌کند. بقیه‌ی کلاس کرکر می‌خندند.
پالی چپمن: یا ریش مرلین! [این عبارت نشان دهنده اوج تعجب در دنیای جادوگری است] چه آبروریزی بدی شد! هیچ شباهتی به پدرش نداره، نه؟
کارل جنکینز: آلبوس پاتر، فشفشه اسلیترینی.
ناگهان هری در کنار آلبوس پدیدار می‌شود و بخار سرتاسر صحنه را پر می‌کند. دوباره به سکوی نه و سه چهارم برگشته‌ایم و زمان با سرعتی بی‌رحمانه گذشته است. اکنون آلبوس یک سال بزرگتر شده است (و همچنین هری، گرچه چندان قابل ملاحظه نیست).
آلبوس: بابا فقط اگه میشه، یکمی از من فاصله بگیر!
هری (خنده‌اش می‌گیرد): چیه؟ سال دومی‌ها دوست ندارن کسی اونا رو با پدرشون ببینه؟ مردم فقط نگاه می‌کنن، چیزی نیست.
آلبوس: به هری پاتر و پسر بی‌عرضه‌اش نگاه می‌کنن.
هری: این حرف‌ها یعنی چه؟ چطوره چند تا دوست دیگه پیدا کنی... بدون رون و هرمیون من تو هاگوارتز دوام نمی‌آوردم، به هیچ وجه دوام نمی‌آوردم.
آلبوس: ولی من به دوست‌هایی مثل رون و هرمیون نیازی ندرام. خودم یه دسوت دارم اسکورپیوسه، می‌دونم که ازش خوشتون نمیاد، ولی همون کسیه که من می‌خوام.
هری: اگه تو خوشحال و راضی باشی، کافیه. همین برای من مهمه.
آلبوس: لازم نبود تو منو بیاری ایستگاه بابا.
آلبوس چمدانش را برمی‌دارد با غیظ می‌رود.


سلام. به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی.

هدف ما توی کارگاه سنجش خلاقیت و تسلط شما روی نوشتنه چون ایفای نقش جادوگران حول نوشتن و خلاقیته. اما پستی که تو فرستادی صرفا کپی-پیست از نمایشنامه ی فرزند نفرین شده‌ست که اصلاً کار جالبی نیست و تقلب محسوب میشه.
ازت می‌خوام یک‌بار دیگه تلاش کنی و این‌بار با یه داستان جدید و خلاق درمورد یکی از تصاویر کارگاه داستان نویسی پیشمون برگردی.
تا اون زمان...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۳ ۱۵:۱۵:۰۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.