چطور ممکن بود که یکی از اعضای فهرست بیست هشت مقدس عاشق یکی از مو قرمز های بی اصالت بشود ؟ خود دراکو هم از این موضوع در تعجب بود قلبش خیلی وقت پیش تصرف دختر مو قرمز شده بود دقیقا یادش می امد .
فلش بکهمه ی سال اولی ها با هیجان وارد سالن می شدند بعضی از شدت هیجان گریه خنده و سکوت را پیش گرفته بودند دراکوی معروف مثل همیشه با نوچه هاش کراب و گویل مشغول حرف زدن و دستور دادن بود .
موقع گروهبندی سال اولی به نوبت به پیش کلاه گروه بندی می آمدند و گروهبندی می شدند .
بله چهره جینی را دید و قلبش در ل۹سه به تصرف او در آمد ولی خودش این را نمی دانست .
پایان فلش بک دراکو این را میدانست جینی هر روز ساعت چهار به کتابخانه می امد و همیشه پشت میز پایین کتابخانه می نشست .
امروز بهترین موقع بود نه ادم های مزاحم بودند نه ادم هایی که مزاحمت ایجاد کنند .
با قدم های نا مطمعن به پیش جینی نزدیک اما قبل به زبان اوردن کلمه ای کسی او را صدا زد .
- سلام دراکو ! گفتم میخوای با کی به جشن بیای ؟ من که گفتم میخوام با تو برم تا باهم تو جمع اسلایترینی ها باشیم .
رد همین هنگام دین هم وارد کتابخانه شد و جینی را با خود برو.
همه چیز بر سر دراکو خراب خراب شد امروز شروع خوبی داشت اما پایان خوبی نه ...
------------------
پاسخ:
بهتر شد، ولی بهت پیشنهاد میکنم یه داستان دیگه بنویسی و قشنگتر از این داستان رو پردازش کنی...
تایید نشد!