هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۰:۱۷ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹
#1
سلام کلاه ...
دلم میخواد توی گروهی بیفتم که جنب و جوشش زیاده و اینکه دلم میخواد پیشرفت کنم ولی بر عکس شجاع و جسورم دلم میخواد از زور گیری ها جلوگیری کنم و اینکه بعضی وقتا کا رایی رو از روی شجاعت انجام می دم که یلدا مایه دردسر میشه مهربون و صبورم

انتخاب های من به ترتیب

گریفیندر
هافلپاف
ریوونکلا
اسلایترین


ویرایش شده توسط شهروند در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۱۲:۵۰:۳۳


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹
#2
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

هفته سردی برای اهالی لندن و کسانی که قرار بود با قطار سرخ رنگ به هاگوارز بود .
روزی که سابقه قبلی نداشت و طبیعتا تعجب زیادی را به ارمغان میاورد چه برای ادم های معمولی چه برای جادوگران و ساحران ها .

و بدتر از همه اینکه انسان های نسبتا با فرهنگ این واقع را تقصیر جادوگران میدانستند . و به خاطر همین واقع صدای زیادی در لندن ایجاد شده بود و هفته ی شلوغی هم بود .

در همین هنگام در این هفته شلوغ جادوگران خردسال باید به هاگوارز می رفتند و این وضع را خطرناک تر و حساس تر می کرد . ولی با زهم این جادوگران بودند که بهتر عمل می کردند .


- لطفا همه سوار شن الاناست که بخوایم حرکت کنیم .

- مامان چقدر نصیحتم میکنی ؟! گفتی زود غذام رو بخورم شیطونی نکنم به حرف معلم هام گوش کنم ، هر روز براتون نامه بفرستم !

- مامان سعی میکنم همه حرفات رو گوش کنم فقط بزار برم نمیخوای که از قطار جا بمونم ؟!

سپس اشک از چشمان مادر جیمز سرازیر می شود .

- پسرم میخواد از پیشم بره اینهمه بزرگش کردم که بعدش بره یه جای دیگه ! پسرم بیا پیش خودمون برات بهترین معلم ها رو استخدام میکنم .

- بچه رو اینقدر لوس نکن بزار بره تا ببینه چه جای خوبیه من که هنوز مزه غذای ها زیر زبونمه بهترین چیز ها رو ...
سپس با دیدن چشم غره همسرش بقیه حرفش را می خورد .

-باشه مامان بابا قول میدم همه کار هایی رو که گفتید انجام بدم .
- زود بیاین قطار میخواد حرکت کنه .

جیمز چمدانش و حیوانش را ورداشت و به سمت قطار سرخ رنگ هاگوارز حرکت کرد . و در حین سوار شدن به قولش فکر کرد ولی چندان از بابت آن مطمعن نبود .

- خوب حالا باید یه کوپه برای خودم پیدا کنم ولی همه ی کوپه ها که پرن!

سپس چمدانش را ور می دارد و با فکر به دنبال کوپه می گردد که ناگهان ...
با دختری زیبا روبرو می شود

- ا... سلام!
- سلام !
و سپس دختر از کنار او رد میشود تا بخواهد و بیاید با او حرف بزندکه صدایی او را به خود آورد میتونی اینجا بشینی.
- ممنون !

- شما هم عین من سال اولی هستید اسم من جیمزه و اسم شما چیه ؟!

- اسم من سیریوس و اسم این ریموس هست امیدوارم با هم دوستای خوبی باشیم .



--------


پاسخ:
خوب شد...آفرین...ولی ترجیح میدادم که یک داستانی با یک عکس دیگه یا حداقل یک داستان دیگه در مورد این عکس بنویسی...ولی خب... با ارفاق...

تایید شد.

مرحله‌ی بعد: کلاه گروهبندی



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۰:۱۰:۳۰


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۹
#3
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


- لطفا همه سوار شن الاناست که بخوایم حرکت کنیم .

- مامان چقدر نصیحتم میکنی ؟! گفتی زود غذام رو بخورم شیطونی نکنم به حرف معلم هام گوش کنم ، هر روز براتون نامه بفرستم !

- مامان سعی میکنم همه حرفات رو گوش کنم فقط بزار برم نمیخوای که از قطار جا بمونم ؟!

سپس اشک از چشمان مادر جیمز سرازیر می شود .

- پسرم میخواد از پیشم بره اینهمه بزرگش کردم که بعدش بره یه جای دیگه ! پسرم بیا پیش خودمون باش خودم همه معلم هارو برات استخدام میکنم .

- بچه رو اینقدر لوس نکن بزار بره تا ببینه چه جای خوبیه من که هنوز مزه غذای ها زیر زبونمه بهترین چیز ها رو ...
سپس با دیدن چشم غره همسرش بقیه حرفش را می خورد .

-باشه مامان بابا قول میدم همه کار هایی رو که گفتید انجام بدم .
- زود بیاین قطار میخواد حرکت کنه .

جیمز چمدانش و حیوانش را ورداشت و به سمت قطار سرخ رنگ هاگوارز حرکت کرد . و در حین سوار شدن به قولش فکر کرد ولی چندان از بابت آن مطمعن نبود .

- خوب حالا باید یه کوپه برای خودم پیدا کنم ولی همه ی کوپه ها که خالین!

که ناگهان صدایی او را به خود آورد میتونی اینجا بشینی.
- ممنون !

- شما هم عین من سال اولی هستید اسم من جیمزه و اسم شما چیه ؟!



------------------


پاسخ:
بد نبود..یه چنتا اشکال کوچیک داشت که در صورت رفع اون ها حتما دفعه بعد موفق میشی..اول ظاهر پستت هست...طبیعتا توقع ندارم بی نقص باشه، ولی یکیم باید بهتر از این باشه برای ورود...به پست هایی تایید شده قبلی و توضیحاتی که من توی ویرایش دادم دقت کن.
همچنین شاید بزرگترین اشکال این داستان، ناقص بودن پردازشش بود..تو یه عکس انتخاب کردی و داستانی که براش نوشتی یک سری دیالوگ بودن که آخر هم نداشت..یه سری اشکالات دیگه هم هستن که اصلا پست رو بی معنی میکنه، مثلا یه جا نوشتی که همه کوپه ها خالی هستن و این جیمز کجا بشینه! احتمالا منظورت پُر بودن، ولی همین اشتباه سهوی باعث میشه پست کاملا نامفهوم بشه!

تایید نشد!


ویرایش شده توسط شهروند در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۶ ۱۸:۳۴:۴۰
ویرایش شده توسط شهروند در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۶ ۱۸:۳۷:۰۱
ویرایش شده توسط شهروند در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۶ ۱۸:۳۹:۴۲
ویرایش شده توسط شهروند در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۶ ۱۸:۴۴:۴۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۲:۰۷:۴۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.