هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تولد هفده سالگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹
#1
کنیچیوا!
تولد سایت خوشگلمونه. تولدش مبارک باشه خیلی! ببخشید دیعه من از کلمه های قلمبه سلمبه بلد نیستم. به هر حال تازه کارم در زبان فارسی و اینا..! اگر خواستید به ژاپنی دو صفحه تبریک مینویسم ولی ممکنه نفهمید دارم چی میگم!
سایت کاواییمون که دوران خیلی خوشی باهاش داشتم و اون اوایل همش میگفتم چرا زودتر نیومدم؟ ولی حالا توی جشن تولد 17 سالگیشم و حس خیلی خوبی داره. واقعا باید تشکر کنیم از تمام مدیر های گذشته، حال و حتی آینده ی سایت که اینجا رو برامون نگه داشتن و میدارن و خواهند داشت! از جناب علی نیلی که اینجا رو ساختن و باعث بوجود اومدن این دوستی ها، تجربه ها و شادی ها شدن خیلی ممنونم.
یه بار دیگه با تمام وجودم میگم، تولدت مبارک جادوگران!

پ.ن: من با تمام توانم تلاش میکنم تا 25 ام دیسکورد لپ تاپمو اوکی کنم. تا دیگه ببینیم چی میشه! امیدوارم بشه که بشه!


در برابر دندون هام همتون شت و پت میشید، گمونم!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#2
_عه ارباب کجا دارن میرن؟! بریم بگیریمشون.
_این باد هم که دقیقا همین الان باید هوس تند شدن بکنه!
_یارانمون، گفتیم بیاید مارو بگیرید!

گلبرگ گیلاسی که با باد همنشین شده بود...اگر از زاویه ی دیگه ای به قضیه نگاه میکردی خیلی هم شاعرانه به نظر میرسید. اما البته که از نظر مرگخوار ها اصلا هم شاعرانه نبود...

_چه شاعرانه شد! یه گلبرگ صورتی کوچولو که توی باد تاب میخوره.

شاید هم بود.

_به جای این حرفا برو اربابو بگیر.

_یارانمون...دیگه زحمت نکشید. مارو گرفتن!
_چه گلبرگ خوشگلیه. منو یاد وطنم میندازه. یادش بخیر...
_مارو بده به یارانمون، ملعون!

یوشی به دور و اطراف خود نگاهی کرد تا صاحب سخن را بیابد. اما در اطرافش مگس هم پر نمیزد. البته به جز مرگخوار و محفلی هایی که از فاصله ی دور بهش زل زده بودند.

_توهم زدم..یه لحظه فکر کردم صدای اربابو شنیدم.
_ما اینجاییم. تو دستت. با آرامش و بدون اینکه غفلتا توی هوا ولمون کنی مارو بده به یارانمون.
_انگار این گلبرگه داره حرف میزنه. چرا عین ارباب حرف میزنه؟ متقلب! آممم فقط شانس آوردی که من گرلبرگ شکوفه های گیلاسو خیلی دوست دارم. برام نوستالژیکن. وگرنه ولت میکردم، بعدش توی هوا گم میشدی یا حتی دست نا اهل میوفتادی!

مرگخوارا بلاخره متوجه شدن که وقتشه به خودشون بیان و اربابشونو از یک دختر ژاپنی مو قرمز که معلوم نبود از کدوم نا کجا آبادی پیداش شده نجات بدن.
_اربابمونو پس بده تا شفافت نکردم!
_هوم؟ ارباب چیه؟
_زود، تند، سریع اون گلبرگی رو که دستته پس بده!
_آها! خب از اول میگفتین دنبال چی اید.
_حالا که گفتیم. بده!
_خب گفتین منم جوابتون میدم. خودم پیداش کردم پس مال خودمه. بهش نگاه چپ کنید گازتون میگیرما!


ویرایش شده توسط میزوهو یوشی در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۹ ۲۳:۱۰:۲۴

در برابر دندون هام همتون شت و پت میشید، گمونم!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹
#3
نام: یوشی
نام خانوادگی: میزوهو
(از اونجایی که ژاپنیا اول فامیلو میگن بعد اسم، میزوهو یوشی خونده میشه.)

گروه: دلبرِ دلبران ریونکلاو

جبهه: بسی سیاهانه

چوبدستی: همونی که گاز گاز کرد و ریز ریز شد و باهاشون هدف گیری پرتاب توی سطل آشغالو تمرین کرد؟ بله، قطعا کاملا سالمه!

خصوصیات ظاهری: موهای قرمز کمی مایل به قهوه ای، چشم های تا به تایی که یکیشون تقریبا سبز-آبی و اونیکی قرمزه، دو تا شاخ کوچولو، دوتا بال به قول خودش اژدهایانه، یه گل سر شکل ماه که همیشه ی روونا رو موهاشه.

خصوصیات اخلاقی: این آبجیمون علاقه ی خاصی به گاز زدن هر چیز و نا چیزی که میاد جلو دهنش داره. البته در این راه از ناخن های زیباش هم کمک میگیره. اگر چیزی برای گاز زدن وسوسش کنه با تمام توان جیغ میکشه و به سمت اون حمله ور میشه. حالا اگر اون چیز موجود زنده باشه چجوری نگهش داره؟ معلومه. با ناخوناش! برای همین ناخوناشو تیز نگه میداره. تیز، نه زیادی بلند.

کمی تواضیح: خانوم خانوما جد اندر جدشون جانورنما به شکل اژدها بودن. ایشون هم سعی کرد بشه. اما یکی از مرحله های جانورنمایی رو یادش رفت انجام بده و نتیجش شد دوتا شاخ کوچولو که حتی تیز نیستن و یه جفت بال اژدهایی که انقدر ضعیفن که نمیتونه باهاشون پرواز کنه. اما خودش خیلی دوسشون داره و میگه نیمه اژدهاست. ادعا داره که کاملا عمدی یه مرحله رو غلط انجام داده تا اینجوری خاص و باحال بشه!

دقتی یازده سالش شده بود براش دعوت نامه هاگوارتز اومد و ایشون هم رفت و توی گروه ریونکلاو افتاد. اما بلاخره تحملشو از دست داد و نتونست به وسوسش غلبه کنه و چنان گازی از چوبدستیش گرفت که از وسط شکست! اونم از روونا خواسته، به قطعات میکروسکوپی تبدیلش کرد و باهاشون نشونه گیری تمرین کرد. هیچ وقتم به مامان باباش نگفت که چوبدستیشو نابود کرده! چون...اصلا چه نیازی بود که بگه؟ خودش به اون تیکه چوب بی مزه ی پیچیده علاقه داشت یا چی؟ از اون جا به بعد بود که دیگه رسما با چنگ و دندون چسبید به زندگی! تا وقتی دندون های به این تیزی داشت چوبدستی به چه کارش میومد اصلا؟

این شکلی یوشی تبدیل شد به یه نیمچه اژدهای گربه طینت ریونی ی سیاه گانه!


=-=-=-=-=-=
شناسه قبلی: فسافیس الفسوس اعظم!
پ.ن: همونطور که توی اون پرانتز بالایی توضیح دادم لطفا شناسه نمایشیم "میزوهو یوشی" باشه! (لازم بود بگم اصن؟ )


خوش اومدین.


ویرایش شده توسط yooshiiiiii در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۷ ۱۹:۱۹:۳۰
ویرایش شده توسط yooshiiiiii در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۷ ۱۹:۲۵:۳۳
ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۷ ۲۱:۵۷:۵۴

در برابر دندون هام همتون شت و پت میشید، گمونم!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.