تصویر شماره 16
نزدیک های غروب آفتاب بود، هنوز حدود چهار ساعت تا رسیدن به مدرسه باقی مانده بود ولی این ساعت برای این سه دوست زمانی بسیار بسیار طولانی بود...
جیمز نگاهی به سیریوس انداخت و گفت:
-بچه ها شما حوصلتون سر نرفته؟
سیریوس و لوپین سرشان را برای تایید تکان دادند که سیریوس گفت:
-من یه نقشه دارم ولی یکم خطرناکه.
هرسه به هم نگاه کردند و سپس زدند زیر خنده، چون خطر برای این سه دوست همیشگی معنایی نداشت...
سیریوس ادامه داد:
-جیمز یادمه تو توی کیفت یه مقدار ترقه آورده بودی درست میگم؟
ریموس و جیمز که نقشه سیریوس رو متوجه شده بودند خنده ای کردند و با کمک هم کیف قهوه ای جیمز را باز کردند.
ترقه ها را از کیف در آوردند و به سمت پنجره چوبی که در سمت راست جیمز بود حرکت کردند.
سیریوس با لبخندی شیطانی ترقه ها را روشن کرد و رها کرد.
چند ثانیه بعد صدایی وحشتناک در تمام قطر پیچید و قطار ایستاد. سیریوس، جیمز و ریموس با هم در حال خندیدن بودند که پروفسور مک کونگال سر رسید و این اتفاق خوبی نبود!
پروفسور با حالتی عصبانی گفت:
سیریوس، جیمز و لوپین انگار باز هم دردسر درست کردین درسته؟
سه پسر شروع به خندیدن کردن که پروفسور چنان ضربه ای به کله آنها زد که خنده هایشان تمام شد:
-پروفسور ببخشید قول میدیم دیگه از این کارا نکنیم.
پروفسور لحظه ای درنگ کرد و گفت:
-شما صد و بیست بار قول دادین که شیطنت نکنین ولی باز هم قولتون رو شکستید، مدیر مدرسه باهاتون کار داره.
این اتفاق خیلی بدی بود چون تنها کسی که میتوانست حریف این سه غول شود دامبلدور مدیر مدرسه بود.
پروفسور گوش هرسه رو کشید و آنها را سمت در کوپه هدایت کرد:
-امروز مجازاتتون اینه که تا وقتی به مدرسه برسیم در کوپه آخر بدون هیچ وسیله ای بمونین.
خبر بدی نبود حداقل از این بهتر بود که آنها را از هم جدا کنند.
در کوپه آخر:
جیمز روبه بقیه کرد و گفت:
-بچه ها نظرتون چیه رسیدیم مدرسه به مدیر چی بگیم؟
ریموس از روی صندلی چرم قهوه ای بلند شد و گفت:
-من میگم بازم قول بدیم.
سیریوس خنده ای کرد و گفت:
بگیم کار اسنیپ بود.
جیمز ضربه ای به سر آن دو زد و گفت:
-من میگم بهتره بگیم که اگر زندانیمون نکنند قول میدیم سرویس بهداشتی ها رو تمیز کنیم.
جیمز با صدای آرامتر گفت:
-ولی ما اسنیپ رو مجبور به انجام این کار میکنیم.
هرسه خنده ای کردند و به آسمان تیره شب خیره شدند.
____
پاسخ:
سلام. داستان بدی نبود. قطعا میتونی بعد از ورود به ایفای نقش و نوشتن بیشتر بهتر از این هم بشی. فقط برای این که خوندن پستهات راحتتر بشه، بین بندهای مختلف یا بین دیالوگ و توضیحات بعدش، به جای یکی، از دو بار اینتر بزن.
تایید شد!مرحلهی بعدی:
کلاه گروهبندی.