هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آنتونی.ریکت)



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹
#1
نام: آنتونی

نام وسط: تیموتی

نام خانوادگی: ریکت

نام کامل: آنتونی تیموتی ریکت

نام کامل به انگلیسی: Anthony Timothy Rickett

نام مستعار:‌ آنتِن

جنسیت: مذکر

تاریخ تولد : ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۸

والدین: آنجلینا و تیموتی ریکت

گروه: هافلپاف

چوبدستی: چوب افرا با هسته ریسه قلب اژدها به طول ۱/۲ ۱۲ اینچ و کمی انعطاف پذیر

پاترونوس: سمور

جارو: آذرخش

نژاد: اصیل زاده

حیوان خانگی: جغد نژاد «انبار» به نام «رایدل جِی»

قدرت های خاص: جانورنمای جغد انبار (نژاد)، شنوایی بسیار قوی، و اما مهم ترین اونها: قابلیت خوردن مغز دیگران با جوک های بی مزه، مغز بسیار بزرگ مخصوص نگه داری میلیون ها جوک بی مزه، و ذهنی بسیار قدرتمند که در مزه پراندن به کمکش می آید.

ویژگی های ظاهری: مو های طلایی رنگ، چشمان قهوه ای که همیشه عینک گرد روش می زاره و چال گونه.

ویژگی های اخلاقی: خیلی مهربون و شوخ طبع و سخت کوش و پر انرژی. اما بارز ترین اونها اینه که بسیار خوش خنده است و به هر چیزی می خنده؛ حتی چیز هایی که از نظر دیگران خنده دار نیست.

خلاصه زندگی نامه: آنتونی و پدر و مادرش در میدان گریمولد زندگی می کنند. مادر و پدرش، هردو از نویسندگان روزنامه پیام امروز هستند. مادرش هم مثل خودش در زمان تحصیلش تو هافلپاف بوده. از بچگی به شدت به کوییدیچ علاقه مند بوده و به همین دلیل الان یه مدافع کوییدیچه. دوست داره وقتی بزرگتر شد استاد ریاضیات جادویی بشه.

---
تایید شد. خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۱ ۱۱:۳۴:۴۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹
#2
سلام کلاه جون

من شخصیت شوخ طبع و مهربونی دارم. با همه دوست میشم و دوست های زیادی دارم. خیلی خوش خنده ام.
من برای رسیدن به چیزی که میخوام، تلاش میکنم و پشتکار و تلاش زیاد تا حالا من رو به چیز هایی که میخواستم رسونده. اولویت های من ایناهاس:

۱-هافلپاف
۲- هافلپاف
۳- هافلپاف
۴- هافلپاف

هافلپاف خیلی با روحیه من و اخلاقیات من سازگارتره؛ دیگه هرچی خودت صلاح میدونی
ولی دلم میخواد توی هافلپاف باشم خواهش میکنم هافلپاف هافلپاف هافلپاف.

----

هافلپاف

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۱:۲۸:۱۹
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۱:۳۶:۵۶
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۱:۴۴:۰۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۴:۰۹:۵۷


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹
#3
تصویر شماره ۱۱

هری وارد اتاقش شد که دید کل اتاقش بهم ریخته و دابی زیر تخت هری داره با خودش حرف میزنه و خودش رو سرزنش میکنه؛ هری روی تخت نشست و با لحن گرم و به صورت آروم به دابی گفت:
_دابی! اینجا چیکار میکنی؟
_ارباب هری! من رو ببخشید! دابی داره از دست اربابش قایم میشه. اون خیلی.... (صدای کتک ).
_چرا خودتو میزنی؟

دابی با صورت نگران به هری گفت:
_ارباب هری، جن های خونگی حق ندارن به اربابشون توهین کنن حتی اجازه غیبت کردن پست سر اونا رو ندارن و ارباب من ... ( صدای کتک).

در حین صحبت بین دابی و هری، دابی از زیر تخت بیرون اومد و هری که با شوق داشت به حرفای دابی گوش میداد روی تخت دراز کشید و از دابی پرسید:
_خب چرا از بردگی به اون استعفا نمیدی؟
_یک جن خونگی اجازه استعفا دادن از بردگی نداره؛ اون باید از طرف اربابش یک چیزی بگیره تا آزاد بشه.
_مثلا چی؟
_هرچیزی. به عنوان مثال: جوراب، شلوار یا حتی یک جفت دستکش.
_ در واقع باید یک لباس از طرف اربابش دریافت کنه، درسته دابی؟
_درسته، هر لباسی که از طرف ارباش دریافت کنه، آزاد میشه.
_برات آرزوی آزادی و سلامتی دارم دابی، چون با رفتار های خشونت آمیز مالفوی ها به هردوی این ها نیاز داری.

دابی که خیلی از حرف هری خوشحال شده بود هری رو بغل کرد و دم گوشش گفت:
_دابی از اربابش ممنونه! ارباب هری! شما خیلی به دابی ضعیف لطف دارین!
_دابی؟
_بله ارباب؟
_بنظرت میتونی توی یک کاری کمکم کنی؟

دابی با صورت متعجب به هری نگاه کرد و بهش گفت:
_بستگی داره چه کاری باشه.
_میتونی کمکم کنی حال دراکو مالفوی رو بگیرم؟
دابی که داشت خیلی آروم میخندید، جلوی خندش رو گرفت و و با شرمساری گفت:
_ نه ارباب، متاسفانه نمیتونم. ولی اگه دابی آزاد بود حتما برای شما این کار رو انجام میداد.
_چرا نمیتونی این کار رو انجام بدی؟
_ارباب هری، دابی نمیتونه اینکار رو انجام بده، چون دراکو، پسر اربابِ دابی هست.

هری سریع بلند شد و روی تخت چهارزانو زد و با صورت خیلی نگران که همراه با مقدار کمی غم بود به دابی گفت :
_اوه دابی! واقعا برات نگرانم. مالفوی ها خیلی خبیث و مغرور و به شدت بی ادب و بی نزاکتن! من از صمیم قلب امیدوارم بهت آسیبی نرسه!

---
هنوز ایرادات کوچیکی هست، ولی تلاشی که نشون دادی مشخص می‌کنه که با ورود به ایفا می‌تونی حلشون کنی.
پس بیشتر از این نیاز نیست منتظر بمونی...


تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۸ ۲۳:۰۹:۵۱
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۹ ۰:۰۵:۱۷
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۹ ۰:۱۳:۱۳
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۹ ۰:۲۴:۰۳
ویرایش شده توسط آنتونی.ریکت در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۹ ۰:۳۱:۱۰
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۳۰ ۱۰:۴۷:۲۱


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹
#4
تصویر شماره ۱۱
هری وارد اتاقش شد که دید کل اتاقش بهم ریخته و دابی زیر تخت هری داره با خودش حرف میزنه؛ هری روی تخت نشست و به دابی گفت:
_دابی! اینجا چیکار میکنی؟

_ارباب هری ! ببخشید دارم از دست اربابم غایم میشم. اون خیلی.... (صدای کتک )

_چرا خودتو میزنی ؟

_ارباب هری، جن های خونگی حق ندارن که به اربابشون توهین کنن.

_خب چرا از بردگی به اون استعفا نمیدی

_ارباب هری ، یک جن خونگی اجازه استعفا دادن از بردگی نداره اون باید از طرف اربابش یک چیزی بگیره تا آزاد بشه.

_مثلا چی ؟

_هرچیزی به عنوان مثال : جوراب، شلوار یا حتی یک جفت دستکش.

_ در واقع باید یک لباس از طرف اربابش دریافت کنه درسته دابی؟

_درسته ارباب.

_برات آرزوی آزادی دارم دابی
.
_ممنونم ارباب هری

_دابی ؟

_بله ارباب !

_میتونی توی یک کاری کمکم کنی؟

_بستگی داره چه کاری باشه

_میتونی کمکم کنی حال دراکو مالفوی رو بگیرم ؟

_ارباب هری، متاسفانه نمیتونم

_چرا دابی؟

_ارباب هری ، من نمیتونم چون دراکو پسر اربابم هست.

_اوه دابی واقعا برات نگرانم مالفوی ها خیلی خبیثن امیدوارم بهت آسیبی نرسه

---
خوش برگشتی!
خوشحالم که می‌بینم به حرفام گوش کردی و نکاتی که گفتم رو داری تلاش می‌کنی رعایت کنی.
مشکل منطقِ جادویی پست حل شد... ولی یک‌سری ابتدائیات نوشتن رو هنوز رعایت نمی‌کنی. برای مثال هیچ جمله‌ای نباید بدون علامت رها شه. آخر هر جمله‌ای باید متناسب با نوع جمله علامت سوال، تعجب یا نقطه بذاری و جمله رو به پایان برسونی.
و نکته‌ی دیگه اینه که با توصیف‌ها دوست باش! بیشتر ازشون استفاده کن. با توصیف می‌تونی به خواننده‌ت بفهمونی تصویری ذهنی‌ای که باید داشته باشه از شخصیتات و محیط چیه. پس ازشون بین دیالوگا استفاده کن، برای متوجه شدن نحوه استفاده هم می‌تونی پستای تایید شده رو یه نگاهی بندازی.

تلاشت واضحه؛ پس ازت می‌خوام یه بار دیگه این تلاشو به کار بگیری و به چیزایی که گفتم گوش بدی و دوباره امتحان کنی. تا اون زمان...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۸ ۱۹:۴۷:۰۳


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹
#5
تصویر شماره ۱۱

هری وارد اتاق شد که دید دابی در حال بهم ریختن کشوی لباس اوست . هری که بسیار از دست او عصبانی شد با خشم روی تخت نشست و به دابی گفت:

_دنبال چی میگردی ؟ فکر کنم اون چیزی که میخوای داخل کشوی لباس های من نیست!

_ارباب هری ، من رو ببخشید دنبال یک جوراب هستم برای آزاد شدن از دست ارباب خبیثم.

_مگه ارباب تو کی هست که به اون میگی خبیث؟

_ارباب هری اسم ارباب من ، ارباب مالفوی هست.

_اوه دابی واقعا بهت حق میدم ، مالفوی ها واقعا خبیث و بی رحم هستن.

_ارباب هری ، بنظرم اینو باید به پسر ارباب بگی!

_آره دابی فکر خیلی خوبیه ، حتما به دراکو میگم

---
سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی.
نکته‌ای که خیلی اهمیت داره رعایت چارچوبِ دنیای جادویی در حالی که خلاقیت به کار می‌بری هست. یه نکته‌ی مهم که اینجا کاملاً زیرپا گذاشته شده اینه که برای آزادی جن‌های خانگی باید یه هدیه از "ارباب"ـشون بهشون برسه، نه اینکه صرفاً یه جوراب پیدا کنن آزاد میشن. یا برای مثال، شکایت دابی از اربابش باز هم با دنیای جادویی در تضاده چون هیچوقت یه جن‌خونگی از اربابش پیش بقیه بد نمیگه.
پس ازت می‌خوام یه بار دیگه تلاش کنی، این‌بار به چارچوب دنیای جادویی توجه بیشتری کنی و همچنین با توصیف‌ها بیشتر دوست شی چون اونا می‌تونن حس و حال شخصیتات و فضای موجود رو به بهترین‌شکل به تصویر بکشن.
فعلا...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۸ ۱۴:۴۶:۱۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.