هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (مرلین_کلاو)



پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۸:۴۱ چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۹
#1
نقل قول:

آرتور ویزلی نوشته:
تغییر ترکیب در تیم اراذل و اوباش گریف:
ادوارد دست قیچی و استرجس پادمور از تیم خارج شده و گیدیون پریوت و مرگ جای اونها رو میگیرن.

ترکیب جدید:
مهاجمان: آستریکس، ناپلئون (مجازی)
مدافعین: آرتور ویزلی، گیدیون پریوت، پاندا (مجازی)
دروازه بان: عمو قناد (مجازی)
جستجوگر: مرگ
کاپیتان: آرتور ویزلی
سلام برای اینکه عضو کوییدیچ و ارتش گریفیندور بشم باید چ کار کنم؟



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۹
#2
نام:آنا

نام خانوادگی: میرفیلد

نام کامل: آنا میرفیلد

نام کامل به انگیسی:
Anna Mirfield

نام مستعار:‌ توسکا

جنسیت: دختر

تاریخ تولد :۲۰ آوریل

والدین:
پدر: دیوید میرفیلد
مادر: الیزابت میرفیلد

گروه: گریفیندور

چوبدستی: از چوب یاس کبود. از جنس پر ققنوس فوق العاده انعطاف پذیر مناسب برای انواع سحر
و جادو ۱۹ سانتی متر



پاترونوس: اژدها

جارو: آذرخش ۷ گالیون

نژاد: اصیل زاده

حیوانات خانگی: سگ پامرانین

قدرت های خاص: انجام جادو بدون چوب دستی

ویژگی های ظاهری: پوست سفید .. قد کوتاه .. ی عدد موچول خیلی کوچول .. چشای درشت و مژه های بلند و بینی کوچک و موهای بلند و خرمایی و لاغر ولی تو پر

ویژگی های اخلاقی: منطقی . شجاع . مهربون اما سعی میکنم خیلی خوبی نکنم . با مزه و شوخ البته فقط با عده خاصی صمیمی میشم .از دروغ متنفرم

خلاصه زندگی نامه: دختری اصیل زاده و شاد و خونسرد توی زندگیش سختی های زیادی کشیده اما سربلند از اون سختی ها عبور کرده و این که تک فرزند هست . به دو گروه ریونکلاو و گریفیندور خیلی علاقه داره .پشتکار خیلی خوبی داره عاشق سحر و جادو هست
جزو اصیل زادگان هست
مادرش پری
و پدرش یک فرا جادوگر هست

---
تایید شد.


ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۲۲:۵۵:۱۴
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۲۳:۰۴:۳۹


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۹
#3
سلام کلاه عزیز

من شخصیتی شوخ طبع و آروم و خونسرد دارم اصلا مغرور نیستم اما از لجبازی کردن خوشم میاد ولی نه جوری ک باعث ناراحت شدن کسی بشه فقط در حد شوخی .. با همه مهربونم ولی سعی میکنم که تعادل رو حفظ کنم و بیش از اندازه خوبی نکنم و اینکه سعی میکنم با منطق جلو برم .. به منطقم بیشتر از احساس عقیده دارم هرچند ک بعضی وقتا احساسم برنده میشه ..البته اینم بگم که فقط با عده ای خاص صمیمی میشم اما در عین حال با همه خوبم .
همیشه سعی میکنم که کسیو از خودم نرنجونم و کسی ازم ناراحت نشه ، تا جایی ک از دستم بر بیاد به همه کمک میکنم و اگر ببینم کسی داره به کسی ظلم میکنه ساکت نمیشینم و ازش دفاع میکنم حتی اگر بهم مربوط نباشه
سعی میکنم در اوج اعصاب خوردی خودمو آروم نگه دارم و علاوه بر خودم طرف مقابل هم آروم کنم و اوضاع رو دستم بگیرم
اما اگر کسی خط قرمزایی که دارم رد کنه یا ساده تر بگم پاشو توی حریم خصوصیم بزاره پوسشو میکنم
ادم شجاعی هم هستم

بین گریفیندور و ریونکلاو نمیتونم اولویتی مشخص کنم
هردو رو خیلی دوس دارم
هرچی خودت صلاح میدونی

---

گریفیندور

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۸:۰۹:۳۸
ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۸:۱۳:۲۰
ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۸:۱۸:۳۴
ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۸:۳۵:۲۵
ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۹:۱۵:۱۰
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۹:۵۶:۵۷

⁦⁦⁦⁦⁦❄️⁩💫méŕĺĭŋ_ķľªv


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۹
#4
تصویر :http://jadoogaran.org/uploads/sww1.png

مدت کوتاهی بود که صداهای عجیبی از تالار میشنیدم و گاهی
سایه های عجیبی بر روی دیوارها
میدیدم.
برنامه ریزی کردم که شب بعد
از مسابقه ی کوییدیچ که همه ی
افراد خسته هستند و در خواب عمیق فرو رفتند ، ماجراجویی خود را شروع کنم تا علت این همه ترس و وحشت را پیدا کنم .

نقشه ی غارتگر و شنل نامرئی را برداشتم ، به سمت قسمت غربی ک قسمت ممنوعه است حرکت کردم.

نقشه در دستانم بود ، نگاهم به اطراف بود و گاهی هم ب نقشه خیره میشدم ، اما فقط آقای فلیچ را میدیدم .

به خوبی میدانم ک علت این صدا های وحشتناک نمیتواند اقای فلیچ باشد ، وجود اقای فلیچ در اینجا کاملا عادی است ، اما ..اما .. اتفاقات اخیر هیچ شباهتی ب گذشته ندارند!
باز هم به نقشه نگاه کردم ... هر لحظه عجیب تر و ترسناک تر از لحظه قبل میشد ؛رد پا ها به من نزدیک میشدند اما..اما.. من شخصی را در نزدیکی خود نمیدیدم؛حتی اقای فلیچ که تنها شخص حاضر در اینجا بود با فاصله زیادی از من قرار داشت.
ناگهان زخم روی صورتم ب طور عجیبی درد گرفت و ناخوداگاه نقشه از دستم بر روی زمین افتاد .

اقای فلیچ که صدای افتادن چیزی را شنید به سمت من آمد ؛ تا حدودی دست و پای خود را گم کردم ؛
همزمان با وزش نسیم نقشه به کمی آن طرف تر پرتاب شد و شنل بر روی زمین افتاد !
حال نه شنل را داشتم نه نقشه را !
صدای قدم ها بیشتر و بیشتر میشد و این ب آن معنی بود که اقای فلیچ هر لحظه ب من نزدیک تر میشد!!
اقای فلیچ در چند قدمی من بود که ناگهان به خود آمدم، به آرامی به سمت شنل رفتم و شنل را پوشیدم ، حال دیگر اقای فلیچ نمی‌توانست مرا ببیند .
او کم کم ب نقشه نزدیک میشد!!
نه..
نه...
او نباید نقشه را ببیند ...

ناگهان صدای شکستن شیشه از کمی آن طرف تر آمد و توجه اقای فلیچ را به خود جلب کرد ؛ از فرصت استفاده کردم و نقشه را برداشتم و پشت دیوار قایم شدم ، نفس هایم بریده بریده و با صدای نسبتا بلند بود اما جلوی دهانم را گرفتم، اقای فلیچ متوجه صدای نفس هایم شد و برای اخرین بار به سمت من آمد،وقتی نفس میکشید نفس کشیدنش را حس میکردم.
کمی به این طرف و آن طرف سرک کشید ، اما چیزی ندید و با عجله به سمت شیشه های شکسته رفت.

من هم از این فرصت استفاده کردم و از انجا خارج شدم.
آن لحظه نفهمیدم چه کسی در آنجا حضور دارد که نتوانستم رد پای اورا در نقشه ببینم ؛ کمی ک گذشت فهمیدم آن شخص و دلیل این همه رعب و وحشت ، کسی نیست جز ولدمورت .



برای شروع داستان خوبی نوشته بودی. اول پستت وسط جمله یهو اینتر زدی و رفتی خط بعد که درست نیست، تا قبل از این که جمله پایان پیدا کنه نباید بریم پاراگرف بعدی. اما چون در ادامه‌ی پست این مورد وجود نداشت به نظر میاد اشکال تایپی بوده که در این صورت با یه دور خوندن داستان قبل از ارسال حل می‌شه. فقط این که به جای "ب" حتما "به" بنویس.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۲:۳۴:۲۳
ویرایش شده توسط مرلین_کلاو در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۲:۳۵:۵۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۷:۴۷:۵۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۹ ۱۷:۴۸:۴۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.