هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹
#1
یه هفته مونده واسه امتحانات تغیر شکل... میگن که انتحانات هاگوارتز خیلی سخته خودشم درس تغیر شکل...اما کورمک هنوز چیزی نخونده..تازه شرط بندی هم کرده،که اگه امتحانای تغیر شکل و خراب کنم سه روز درساتو ن. مینویسم اما اگه نکنم شما مینویسین...با بد کسیم شرط بندی کرده با درااااکو...

واقعا دلیل این شرط بندی های کورمک و نمیدونم...
خلاصه کورمک تصمیم گرفت که واسه درس خوندن بره کتابخونه تا یکم واسه امتحان اماده بشه..

اما وقتی رسید به کتابخونه دراکو هم اومد..
کار دراکو هم تیکه انداختن به همه و خراب کردنشون...
کورمک وقتی دراکو رو دید خواست که اروم از کتابخونه بره که مالفوی فهمید و اومد جلو و به کورمک حرفایی زد که ناراحت شد...
گفت که میدونم میبازی اخه تو هیچ استعدادی نداری امیدوارم واسه نوشتن درسام اماده باشی...
کورمک دلش میخواست که یه تیکه ابدار بهش بندازه ولی مثل دراکو نبود ادم خوبی بود نمیخواست حرفای بدی بهش بزنه اما از ناراختی کم مونده بود گریه کنه...

بهش رو کرد و گفت که من مثل تو نیستم دراکو که همه رو خراب کنم ولی خوب میدونم که تو درسامو مینویسی..امیدوارم اماده باشی دراکو جان...

دراکو وقتی این حرفارو شنید یکم عصبی شد اما چیزی نگفت تو خودش خالی کرد و رفت..

در این لحضه کتابخونه دار اومد و به کورمک گفت ببخشید چیزی میخواین اقای مک لاگن..

کورمک که هول کرده بود به اون اقا که کتابخونه دار بود گفت که ا..ار..اره من یه کتاب درمورد تغیر شکل میخوام بدین فقط کتاب خوبی باشه...
کورمک اینو به کتابخونه دار گفت و رفت نشست رو یکی از صندل ها و منتظر کتابش بود..
اها کتابخونه دار اومد و کتابش و بهش داد و رفت..

کورمک کتابو باز کرد و شروع به خوندن کتاب کردن خوند و خوند و خوند یه سه ، چهار ساعتی خوند
اونقدر خوند که دیگه شب شده بود و اقای کتابخونده دار اومد و بهش گفت که میتونین برین اقای مک لاگن چون دیگه شب شده و همه دارن میرن...

کورمک که تعجب کرده بود کتاب و به کتابخونه دار داد ‌و. تشکر کرد و رفت..

کورمک کارش شده بود کتابخونه اومدن هر روز کتابخونه میومد و درس میخوند تا روز امتحان فقط درس خوند و درس خوند و درس خوند که روز امتخان رسید یک ساعت مونده بود تا امتحان همه تو کلاس بودن تا معلم شون بیاد و امتحانشونو بدن..‌.

مالفوی هم در کلاس حضور داشت که کورمکو دید و بهش گفت که امیدوارم خونده باشی کورمک چون اگه نخونی سه. روز بدخت میشی...
کورمک به خودش نگرفت و کارشو کرد.. در این لحضه پروفسور اومد و برگه های امتحانو داد و همه شروع به نوشتن کردن..
کورمک داشت سریع مینوشت مثل اینکه واسش راحت بو اما واسه مالفوی خیلی سخت بود..

وقتی مالفوی دید که کورمک امتحانشو اول از همه داد و خیلی خوشحال بود ترسید و فهمید که شرط خیلی بدیو بسته و باخته پس باید درس های کورمکو بنویسه...

کورمک هم وقتی داد روبه دراکو کرد و با خنده ای رو لب از کلاس خارج شد..




(Aleksander viliyam)


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
#2
امروز قرار بود که کورمک بره تمرین کوییدیچ...
اخه تو دروازه بانی مهارت بسیاری
داره خیلی سریع حرکت میکنه و میتونه همه ی توپ هارو بگیره و نزاره یه توپ بره تو دروازه..
اما هنوز خوابیده و داشت کم کم دیر میشد که هری اومد و گفت
كورمک داری چیکار میکنی چرا هنوز خوابیدی مگه تمرین کوییدیچ نداری زود باش پاشو که داره دیر میشه

کورمک : ب...با..باشه پا شدم اما اول بریم یه چیزی بخوریم که خیلی گشنمه
بخوریم بعد بریم تمرین...

هری : باشه بریم..

داشتن دوتایی میرفتن واسه صبحونه تا چیزی بخورن
اما کورمک اصلا عجله نداشت و داشت اروم حرکت میکرد و به تابلو ها نگاه میکرد که داشتن حرکت میکردن اما هری فهمید که کورمک داره یواش میاد و گفت

-وای کورمک داری چیکار میکنی اگه میخوای تو تبم کوییدیچ گریفیندور باشی باید خوب تمرین کنی اما تو داری خیلی اروم حرکت میکنی تا الانشم دیر شده اگه اینجوری بیای نمیتونی تمرین کنی پس زود باش بیا که دیر شد...

هری : باشه ببخش اومدم بریم...

این دوتا داشتن صبحونه میخوردن تو تالار که خیلی هم شلوغ بود
اما کورمک داشت زیادی میخورد و شما هم که میدونین اگه زیادی بخوره نمیتونه تمرین کنه ولی بازم داره میخوره...
اما هری که حواسش به کورمک بود دید داره زیادی میخوره
اما همین که خواست چیزی بگه صدای وحشتناکی اومد همه ترسیدن چون خیلی بلند بود صدای رعد و برق بود...
فکر کنم بارون بباره،تو بارون تمرین کردن هم سخته

هری : کورمک دیدی چیکار کردی الان بارون میباره و تو داری فقط میخوری زود باش پاشو.. زود پاشو که باید بریم واسه تمرین
-همه گوش کنن..
اونایی که میخوان تو تیم کوییدیچ باشه همراه من بیان که بریم واسه تمرین

کورمک : هری چرا عصبی میشی حالا مگه من چیکار کردم

هری : فقط بیا که دیر شد

کورمک : باشه اومدم بریم

افراد زیادی میخواستن که تو تیم کوییدیچ باشن
چون خیلی ادم اومده بود واسه تمرین
اونم تو این بارون زیاد
همه پشت هری رفتن و رسیدن به زمین بازی کوییدیچ
وقتی رسیدن هری گفت...

-همهگی گوش کنید..الان من شمارو به گروه هایی تقسیم میکنم تا مسابقه بدین ببینم که کیا تو تیم میرن..
خب کورمک تو که معلومه میری تو دروازه بانی...

همین جور هری دسته بندی کرد گروه هارو ولی تو این بارون کار سخت بود
میدونین که چرا...
اما مسابقه دادن همه گی خوب بازی میکردن کورمک خیلی خوب دروازه بانی میکرد...
نذاشت یه توپ بره تو دروازه
واقعا کارش درسته...
خب بازی تموم شد و افراد واسه تیم انتخاب شدن
و کورمک اول از همه انتخاب شد چون کارش درسته و هیچ کس نمیتونه توپ و وارد دروازه اون کنه....


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹
#3
-رون : هیی هری پس کورمک کجاس نمیبینمش.
-هری در این لحضه گفت نمیدونم رون اینجا سر شام که نیومده نمیدونم کجاس...

-جینی : فکر کنم تو سالن اجتماعاته خیلی ناراحت بود فکر کنم...

-رون گفت عه چرا مگه چی شده که ناراحته
-جینی : نمیدونم، داداش تو برو دنبالش ببین چی شده کمکش کن...

-رون گفت باشه میرم ببینم چی شده.
کورمک... کورمک کجایی تو کورمک چرا نمیای...
-کورمک گفت رون چی میگی اینجام.
-چی شده کورمک چرا نمیای چرا ناراحتی بگو بهم شاید بتونم کمکت کنم...

-کورمک : رون میخوام پیش دامبلدور باشم..میخوام بهش کمک، کنم میخوام جلو مرگخوار ها واستم...
ولی نمیدونم چجوری
-رون گفت : این که اشکالی نداره کورمک برو پیش دانبلدور تو دفترش بهش همینارو بگو اون بهت میگه باید چیکار کنی...

-وای رون ممنون میرم پیشش همین الان میرم نمیخوام وایستم

-رون : باشه برو

-ع...عه... پروفسور دامبلدور.. پروفسور

-دامبلدور : کورمک مک لاگن درست گفتم... اینجا چیکار میکنین

-پروفسور من میخوام بهتون کمک کنم میخوام جلو مرگخوار ها وایستم
باید چیکار کنم خواهش میکنم...

-دامبلدور : هههه پسرم اگه واقعا میخوای که کمک کنی باید اول عضو محفل ققنوس بشی
ولی باید اول اماده بشی یاد بگیری
پس باید اول بری عضو الف.دال بشی یاد بگیری بعدا عضو محفل ققنوس بشی...

-وااای پروفسور واقعا خیلی خوشحالم من امادم عضو الف.دال بشم...

-افرین پسرم حالا برو تالار اصلی کیک بسیار خوشمزه ای برای بهترین دانش اموزان اماده شده.

-چشم پروفسور...



(Aleksander viliyam)


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹
#4
وای دارم دیوونه میشم
یعنی عضو کدوم یکی بشم
مرگخوار یا محفل ققنوس

نمیدونم واقعا عضو کدوم بشم ادم بدی بشم یا ادم خوبی

اگه عضو مرگخوارا بشم بهم میگن کورمک ادم بدیه نمیخوام اینجوری بشه.

تازه خودمم دوست دارم که ادم خوبی بشم و به البوس دامبلدور و بقیه کمک بزرگی کنم.
میخوام ادم مفیدی برای دنیای جادوگری باشم.
اره من کورمک مک لاگن میخوام عضو محفل ققنوس بشم و مفید باشم.

فردا روز بزرگیه روزیه که من میخوام برم و عضو محفل ققنوس باشم
واییی خیلی هیجان دارم ارزومه که عضو محفل باشم

ولی نمیتونم تا فردا صبر کنم باید همین الان برم عضو بشم
اره فکر خوبیه الان میرم.

ا...اها پیدا کردم اینجا فرم پر میکنن

وای چی بشه اگه بشه خیلی خوب میشه واقعا

عه بزار ببینم اینجا نوشته که باید اول عضو الف.دال بشید تا اونجا بهتون اموزش بدن

واااای اموزش بدن چههه خوب میشه اگه اموزش بدن
اونوقت خیلی خوب میتونم به محفل کمک کنم

اره میرم عضو الف.دال میشم هووورا.

خب اینم از فرم الف.دال حالا باید منتظر بشم تا بهم اموزش بدن
واقعا خیلی خوشحالم که تو محفل عضو میشم و در الف‌.دال اموزش میبینم






(Aleksander viliyam)


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹
#5
درون معده ایوا

بلاتریکس:وای بانو مروپ اگه الان بالا بیاره چی
ما هنوز سر ارباب پیدا نکردیم
اینجا هم که تاریکه
این همه چیز خورده یدونه چراغ نخورده

بلای مامان بجای حرف زدن بگرد پیدا کنیم

با منی بانو مروپ

بله دقیقا با تو هستم بلای مامان زود باش بگرد

بیرون معده ایوا

لرد باز دستی به سرش کشید و گفت
جمع بنمایید این زن را که حالمان را بهم زد

_ اما هنوز سلفی نگرفتیم
جناب جادوگر بگو هلوووو

لرد که دیگر عصبانیتش شدید شده بود گفت
میروی یا همینجا فلجت کنم هااا

ملانی که تا اون موقه چشمانش از تعجب داشت گرد میشد
گفت
ارباب نه ما اونو سالم لازم داریم
وگرنه نمتونیم خون بگیریم


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۸:۵۸ سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹
#6
هری پاتر

چون در مقابل همه سختی ها ایستاد و ناامید نشد و معنی دوستی رو خیلی خوب میفهمید


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۸:۵۳ سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹
#7
میترسید که اگر دامبلدور را نکشد ولدمورت خودش و خانواده اش را میکشد


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: اتاق ضروریات (محل جلسات الف دال)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹
#8
سلام

درخواست عضویت در الف . دال رو داشتم لطفا


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹
#9
سلام

منم میخوام تو محفل ثبت نام کنم باید چیکار کنم


(Aleksander viliyam)


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹
#10
نام : کورمک مک لاگن

نام پدر : شان مک لاگن

گروه : گریفیندور

سن : ۱۷

قد : ۱.۸۷

مشخصات : پسری زیبا قد بلند با موهایی تقریبا سفید و خاکستری
کورمک در استفاده از جاروی پرنده و در دروازه بانی کوییدیچ مهارت بسیار زیادی داشت.

توضیحات : کورمک مک لاگن یکی از اعضای باشگاه اسلاگ است
که به وسیله عموی مشهورش با افراد مهم و عالی مرتبه دنبای جادو گری در ارتباط است
او به کوییدیچ بسیار علاقه مند است
و بهترین دروازه بان تاریخ هاگوارتز به شمار میرود و اگر بخاطر عشق بازی هرمیون به رون نبود در حال حاضر در تیم گریفیندور در دروازه بود
کلا زیاد اهل شرط بندی هست و اکثرا هم در شرط ها میبازد
برای نمونه میتوان به بزرگترین
شرط بندی تاریخ هاگوارتز اشاره کرد
که کورمک در ان نیم کیلو تخم داکسی خورد
و بعد هم به مدت سه روز بیهوش شد
کورمک همچنین در زمانی که پرفسور اسلاگهرن معلم معجون ها بود یکی از برترین شاکرد های کلاس بود
و در تمام جشن هایی که اسلاگهرن در طول سال تحصیلی برگزار کرد نیزشرکت داشت او همچنین در ششمین سال از دوران تحصیلی در هاگوارتز عاشق هرمیون شده بود
و همچنین برای حضور در تیم کوییدیچ گریفیندور در سال ششم رقابت سختی با رون ویزلی داشت که بخاطر ورد هایی که هرمیون در روز انتخاب دروازه بان تیم بر علیه او استفاده کرد
و رقابت را به ویزلی باخت...

---
تایید شد؛ خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۲۹ ۱۴:۵۸:۳۷

(Aleksander viliyam)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.