بسم الروونا
1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره) یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)
مزایا و معایب.همانطور که میدانید این گونه طلسم های سیاه و پر از دردی که یادآور کروشیو های دردناک دوران سیاهی است مزیتی ندارند یا اگر دارند هم مزیتی است برای عاملان شر و مفسدین فی الارض که نفرین بر آنها باد.
(البته استاد دور از جون قشنگ شما، این کلاس جنبه ی علمی داره و جهت آشنایی با شدت پلیدی این طلسم برگزار شده من که میدونم.) و باشد که به مدد های غیبی روونا این طلسم های ناپسند به دست فراموشی سپرده شوند.
اما به معایب بیشمار این طلسم بپردازیم. صد مورد خلاصه شده:
1. از آنجایی که فشار زیادی به گلوی آدم وارد میکند ممکن است باعث شود ورودی و خروجی های بالا مسدود شود.
2.فشار به بالا ممکن است باعث باز شدن غیر ارادی خروجی های پایین شود.
3. باز شدن غیر اردای خروجی های پایین ممکن است باعث آلودگی های متنوعی برای محیط اطراف شود.
4. شدت جیغ های گوش خراش فرد مورد اصابت واقع شده ممکن است بیشتر از 130 دسی بل شده و آلودگی صوتی خطرناکی ایجاد کند.
5. تاثیر آلودگی های فوق و همچنین مشاهده شدت ناراحتی غیر قابل تحمل فرد مزجور(1) ممکن است برای افرادی که قلب رقیقی دارند خطرناک بوده و آن ها را در خود حل کند.
6. حل شدن افراد رقیق القلب در خود باعث میشود سطح رقاقت(2) کره ی زمین کم شده و شاهد ظهور دوره ای غلیظ باشیم.
7. ظهور دوره ی غلیظ میتواند باعث پیدایش جادوگرها و ماگل های پرخاشگر، غیر قابل کنترل و خطرناک شود.
8.پیدایش جادوگران و ماگل های خطرناک میتواند به درگیری هایی بین جادوگران و ماگل ها منجلب شود.
9. درگیری های فوق میتواند باعث کم شدن جمعیت ماگل ها و افزایش جمعیت آزکابان شود.
10. افزایش جمعیت آزکابان باعث میشود وزارت جادو به دنبال احداث زندان جدیدی باشد و به دنبال تهییه ی بودجه برای آن برآید.
11. برای رفع نیاز به دیوانه ساز ها در آزکابان و زندان های جدید باید هزینه های هنگفتی برای فرهنگسازی در فرزند آوری بیشتر دیوانه ساز ها صورت گیرد.
12. برای رفع هزینه های فوق مالیات ها افزایش می یابد.
13. افزایش مالیات ها بر جادوگران غلیظ القلب باعث شورش و تظاهرات میشود.
14-99.بررسی زمینه شکل گیری جنگ جهانی سوم و البته آخر و بررسی تاثیرات آن بر زندگی بشر که البته شرح آن در این گزارش نمیگنجند.
100. کره ی زمین در آتش جنگ و ویرانی میسوزد و نسل موجودات کره ی زمین برای همیشه نابود میشود.
***
خب بریم سراغ خاطره من در استفاده از این طلسم:در حقیقت من خیلی قلب رقیقی داشتم و نمیتونستم این طلسم و روی کسی امتحان کنم ولی یکی بود که بدم نمیومد برای یه بارم که شده اذیتش کنم.
هاگرید، هاگرید همیشه با کرفس ها مثل علف هرز برخورد میکنه، از نظر هاگرید علفی که هیچ حیوونی دوستش نداره لیاقت مصرف آب و مواد غذایی توی زمین رو نداره. هیققق.
خلاصه یه روز صبح که مثل همیشه هاگرید داشت میومد من و که طبق معمول یکی با تنفر خورده بودم و جلوی جنگل ممنوعه ریسپاون(3) شده بودم از زیر خاک بیرون بکشه و پرت کنه به دور دست ها چوب مو بیرون کشیدم و ...
میدونین چیه؟ هاگرید اون روز لخت بود، یه روز گرم تابستونی بود و فقط یه شلوارک گشاد و گل گلی داشت و منم که تو محاسبات زمانیم اشتباه کرده بودم طلسم و وقتی اجرا کردم که برگ موهام تو دست هاگرید بود و تا نیمه از جام بلند شده بودم و طلسم صاف خورد به سوراخ ناف هاگرید، چشمتون روز بد نبینه زیر خروار ها خاک، چرک های خشک شده و رنگا رنگ، قورباغه هایی گلی و به بزرگی ماهیتابه، کرم ها درشت و آب دار سیاه و سفید و مقداری هم برگ خشک شده و پشم های تیره به نرمی پنبه دفن شدم.
انگار چاقوی خیالی طلسم روی هاگرید اثرش در حد خالی کردن محتویات نافش بود، متنفرم از این طلسم.
ولی هاگرید یکم با من مهربون تر شده تازگیا وقتی من و میبینه میگه خیلیم به درد نخور نیستی.
2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)جادو آموز پررو مثل کرم روی زمین میلولید، چند نفری که بیشتر دلشون میسوخت بیشتر بالای سرش موندن و بیشتر دلداریش دادن تا جایی که مجبور شدن برن برای کلاس بعدیشون.
و بعضی های دیگه هم که مونده بودن و گزارش مینوشتن بقیه ی کار و به من سپردن و با جمله ی ناراحت کننده ی بعدا از رو تو مینویسیم تنهام گذاشتن.
و من موندم که گزارش ساعاتی رو بنویسم که کسی نبود ببینه.
مثل کرم بود دقیقا مثل کرم روی زمین به خودش میپیچید اونقدر شبیه که جن های خونگی نظافتچی هم اشتباه گرفتنش.
دنبال جن های خونگی راه افتادم، دانش آموز پررو که فک میکرد بالاخره دارن میبرنش درمانگاه کمتر تقلا میکرد ولی...
جن های خونگی از مسیر پله های برج کنار آشپز خونه میرفتن ، همون برجی که پله های چوبی و پر از روغن و چرب و چیلی داره و کسی معمولا ازش استفاده نمیکنه چون به هیچ جای خاصی خاصی نمیرسه.
بالای برج پاهاش و به یه طناب سفید بستن و از سقف برج آویزون کردن و دور تا دورش رو با نخ های پشمی باریکی پوشوندن، انگار داشتن بهش کمک میکردن پیله بسازه، بچه پررو هم که فهمیده بود اینحا درمانگاه نیست تقلا میکرد و جن ها خونگی رو هم کلافه.
داستان تا اونجا پیش رفت که که بچه پر رو که تقریبا بین نخ های سفید دفن شده بود توی هوا تاب میخورد و جن های خونگی و رو به در و دیوار پرتاب میکرد، تا اینکه طنابش پاره شده و از پنجره ی تاق دار و بلند برج به بیرون پرت شد.
اونجا بود که برای اولین با ر از شروع کلاس تا اون موقع قدرت شنواییم و دوباره به دست آورده بودم و خبری از جیغ های کر کننده نبود.
در ادامه گزارش باید بنویسم هنگام سقوط پچه پر رو پیله ی دورش کم کم باز شد و با اسلوموشون شدن فضا پروانه ای قشنگ با بال هایی به بزرگی اژدها های دم کوتاه و رنگی به زردی طلا به پرواز در اومد و انبوه نخ های سنگین پیله با صدای تالاپی محو توی رود خونه افتاد.
پروانه توی آسمون چرخی زد و به سمت خورشید رفت، اونقدر رفت و رفت تا حالا که خط اخر گزارشم و مینویسم چیزی جز خورشید نمیبینم، و البته جن های خونگی پر از خاک و خون مردگی زیر پوستی ای که با اپلود افتخار برای خودشون ، جلوی پنجره رو به خورشید کلاهشون و به هوا پرت میکنن و جیغ و هورا های بلند میکشین.
***
1)مورد زجر واقع شده، در حال تحمل عذاب.
2) سطح رقیق بودن.
3) من یه کرفسم که طلسم شدم،وقتی یکی من و می خوره و من میمیرم دوباره از جلوی جنگل ممنوعه در میام.