هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۲۹ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
#1
کمی عقب تر از پیتر و جادوکار هایی که به دقت به پرز ها، سبیل ها و موهای خرمایی روشن مایل به بلوطی تیره سگ نگاه میکردند آنانیو کف راهروی سنگی نشسته و به دیوار بغل دستش تکیه داده بود، هوا گرم بود و پلاسیدگی بر اثر گرما تنها چیزی بود که توی این گردش علمی قسمت کرفس بیچاره شده بود.

در حینی که آنانیو شلوارکش رو کمی پایین زده بود و باسن قلمی و تردش رو به کف سنگ های یخ راهروی دادسرا میکشید و انگشت درازش رو توی دماغش میچرخوند دستی به پهنای سر قابلمه جلوی دهنش گرفته شد و در سکوت کامل آنانیو با باسنی لخت به اتاق کنار دستش کشید شد.

اتاق تاریک بود، بدون پنجره، بدون نورگیر و گرم تر از راهرو، تنها نور موجود از دری وارد میشد که آنانیو از اون به داخل اتاق کشیده شده بود و حالا با صدای قیژ کوچکی در بسته میشد.
توی اتاق گرمیِ صدای نفس های عمیق و خُر خُر مانند رباینده روی گردن آنانیو متمرکز شده بود مثل ذره بینی که نور خورشید رو روی پلاستیکی سیاه میانداخت.

ولی آیا آنانیو در چنگال اصغر سبیل گرفتار شده بود؟ چه سرنوشتی برای کرفسی دوست نداشتنی و دور افتاده از گروهش رقم خورده بود و داشت میخورد ؟ آن هم کرفسی آبدار و ترد با باسنی لخت در اتاقی تاریک.


زمانی که آنانیو با ساقه های نازکش سعی میکرد راه تنفسیش رو از بین انگشت های به هم چسبیده ی جلوی دهنش باز کنه احساس کرد گرمای نفس های پشت سرش به گردنش نزدیک تر میشه و هر چی نزدیکتر داغ تر و هر چی داغ تر بد بوتر.

آنانیو نفسش و توی سینه حبس کرد لحظه ی ساییده شدن دندون ها به گردنش چیزی بود که انتظارش و میکشید ولی شرایط مثل همیشه نبود، اینبار سوزشی در گردنش حس کرد، انگار که یک دسته خار به گردنش فرو رفته بود...
سبیل های اصغر، خودشون بودن. و بالاخره دندون هایی که تیکه ای از ساقه ی اصلی آنانیو رو پاره کرد و آب کرفس داغ کرده رو به دیوار های اتاق تاریک پاشید. گاز هایی بزرگ و پی در پی با دندان هایی نه چندان تیز و صدایی پرشباهت به جویدن پفک و آنانیویی که نه نفسی برای جیغ کشیدن داشت و نه دست محکم اصغر سبیل جلوی دهن آنانیو فرصت خارج شدن صدا رو میداد.
آنانیو در وحشیانه ترین مود ممکن توسط اصغر سبیل زنده زنده خورده شد و خونی سبز رنگ بی صدا کف اتاق جریان پیدا کرد جریانی که به آرامی از بغل در نیمه باز شده بیرون رفت، جریانی مداوم و تمام نشدنی از خون چسبناک کرفسی که به فاضلاب غلیظ خانگی میمانست و تا چند لحظه بعد به پیتر و جادوکار ها هم میرسید.


ویرایش شده توسط آنانیو دیلن در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۴ ۰:۳۴:۴۷
ویرایش شده توسط آنانیو دیلن در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۴ ۰:۳۸:۴۰
ویرایش شده توسط آنانیو دیلن در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۴ ۰:۴۱:۳۴


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
#2
بسم الروونا


1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره) یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)


مزایا و معایب.

همانطور که میدانید این گونه طلسم های سیاه و پر از دردی که یادآور کروشیو های دردناک دوران سیاهی است مزیتی ندارند یا اگر دارند هم مزیتی است برای عاملان شر و مفسدین فی الارض که نفرین بر آنها باد.
(البته استاد دور از جون قشنگ شما، این کلاس جنبه ی علمی داره و جهت آشنایی با شدت پلیدی این طلسم برگزار شده من که میدونم.)
و باشد که به مدد های غیبی روونا این طلسم های ناپسند به دست فراموشی سپرده شوند.

اما به معایب بیشمار این طلسم بپردازیم. صد مورد خلاصه شده:

1. از آنجایی که فشار زیادی به گلوی آدم وارد میکند ممکن است باعث شود ورودی و خروجی های بالا مسدود شود.
2.فشار به بالا ممکن است باعث باز شدن غیر ارادی خروجی های پایین شود.
3. باز شدن غیر اردای خروجی های پایین ممکن است باعث آلودگی های متنوعی برای محیط اطراف شود.
4. شدت جیغ های گوش خراش فرد مورد اصابت واقع شده ممکن است بیشتر از 130 دسی بل شده و آلودگی صوتی خطرناکی ایجاد کند.
5. تاثیر آلودگی های فوق و همچنین مشاهده شدت ناراحتی غیر قابل تحمل فرد مزجور(1) ممکن است برای افرادی که قلب رقیقی دارند خطرناک بوده و آن ها را در خود حل کند.
6. حل شدن افراد رقیق القلب در خود باعث میشود سطح رقاقت(2) کره ی زمین کم شده و شاهد ظهور دوره ای غلیظ باشیم.
7. ظهور دوره ی غلیظ میتواند باعث پیدایش جادوگرها و ماگل های پرخاشگر، غیر قابل کنترل و خطرناک شود.
8.پیدایش جادوگران و ماگل های خطرناک میتواند به درگیری هایی بین جادوگران و ماگل ها منجلب شود.
9. درگیری های فوق میتواند باعث کم شدن جمعیت ماگل ها و افزایش جمعیت آزکابان شود.
10. افزایش جمعیت آزکابان باعث میشود وزارت جادو به دنبال احداث زندان جدیدی باشد و به دنبال تهییه ی بودجه برای آن برآید.
11. برای رفع نیاز به دیوانه ساز ها در آزکابان و زندان های جدید باید هزینه های هنگفتی برای فرهنگسازی در فرزند آوری بیشتر دیوانه ساز ها صورت گیرد.
12. برای رفع هزینه های فوق مالیات ها افزایش می یابد.
13. افزایش مالیات ها بر جادوگران غلیظ القلب باعث شورش و تظاهرات میشود.
14-99.بررسی زمینه شکل گیری جنگ جهانی سوم و البته آخر و بررسی تاثیرات آن بر زندگی بشر که البته شرح آن در این گزارش نمیگنجند.
100. کره ی زمین در آتش جنگ و ویرانی میسوزد و نسل موجودات کره ی زمین برای همیشه نابود میشود.

***


خب بریم سراغ خاطره من در استفاده از این طلسم:

در حقیقت من خیلی قلب رقیقی داشتم و نمیتونستم این طلسم و روی کسی امتحان کنم ولی یکی بود که بدم نمیومد برای یه بارم که شده اذیتش کنم.
هاگرید، هاگرید همیشه با کرفس ها مثل علف هرز برخورد میکنه، از نظر هاگرید علفی که هیچ حیوونی دوستش نداره لیاقت مصرف آب و مواد غذایی توی زمین رو نداره. هیققق.
خلاصه یه روز صبح که مثل همیشه هاگرید داشت میومد من و که طبق معمول یکی با تنفر خورده بودم و جلوی جنگل ممنوعه ریسپاون(3) شده بودم از زیر خاک بیرون بکشه و پرت کنه به دور دست ها چوب مو بیرون کشیدم و ...
میدونین چیه؟ هاگرید اون روز لخت بود، یه روز گرم تابستونی بود و فقط یه شلوارک گشاد و گل گلی داشت و منم که تو محاسبات زمانیم اشتباه کرده بودم طلسم و وقتی اجرا کردم که برگ موهام تو دست هاگرید بود و تا نیمه از جام بلند شده بودم و طلسم صاف خورد به سوراخ ناف هاگرید، چشمتون روز بد نبینه زیر خروار ها خاک، چرک های خشک شده و رنگا رنگ، قورباغه هایی گلی و به بزرگی ماهیتابه، کرم ها درشت و آب دار سیاه و سفید و مقداری هم برگ خشک شده و پشم های تیره به نرمی پنبه دفن شدم.
انگار چاقوی خیالی طلسم روی هاگرید اثرش در حد خالی کردن محتویات نافش بود، متنفرم از این طلسم.
ولی هاگرید یکم با من مهربون تر شده تازگیا وقتی من و میبینه میگه خیلیم به درد نخور نیستی.

2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)


جادو آموز پررو مثل کرم روی زمین میلولید، چند نفری که بیشتر دلشون میسوخت بیشتر بالای سرش موندن و بیشتر دلداریش دادن تا جایی که مجبور شدن برن برای کلاس بعدیشون.
و بعضی های دیگه هم که مونده بودن و گزارش مینوشتن بقیه ی کار و به من سپردن و با جمله ی ناراحت کننده ی بعدا از رو تو مینویسیم تنهام گذاشتن.
و من موندم که گزارش ساعاتی رو بنویسم که کسی نبود ببینه.
مثل کرم بود دقیقا مثل کرم روی زمین به خودش میپیچید اونقدر شبیه که جن های خونگی نظافتچی هم اشتباه گرفتنش.
دنبال جن های خونگی راه افتادم، دانش آموز پررو که فک میکرد بالاخره دارن میبرنش درمانگاه کمتر تقلا میکرد ولی...
جن های خونگی از مسیر پله های برج کنار آشپز خونه میرفتن ، همون برجی که پله های چوبی و پر از روغن و چرب و چیلی داره و کسی معمولا ازش استفاده نمیکنه چون به هیچ جای خاصی خاصی نمیرسه.
بالای برج پاهاش و به یه طناب سفید بستن و از سقف برج آویزون کردن و دور تا دورش رو با نخ های پشمی باریکی پوشوندن، انگار داشتن بهش کمک میکردن پیله بسازه، بچه پررو هم که فهمیده بود اینحا درمانگاه نیست تقلا میکرد و جن ها خونگی رو هم کلافه.
داستان تا اونجا پیش رفت که که بچه پر رو که تقریبا بین نخ های سفید دفن شده بود توی هوا تاب میخورد و جن های خونگی و رو به در و دیوار پرتاب میکرد، تا اینکه طنابش پاره شده و از پنجره ی تاق دار و بلند برج به بیرون پرت شد.
اونجا بود که برای اولین با ر از شروع کلاس تا اون موقع قدرت شنواییم و دوباره به دست آورده بودم و خبری از جیغ های کر کننده نبود.
در ادامه گزارش باید بنویسم هنگام سقوط پچه پر رو پیله ی دورش کم کم باز شد و با اسلوموشون شدن فضا پروانه ای قشنگ با بال هایی به بزرگی اژدها های دم کوتاه و رنگی به زردی طلا به پرواز در اومد و انبوه نخ های سنگین پیله با صدای تالاپی محو توی رود خونه افتاد.
پروانه توی آسمون چرخی زد و به سمت خورشید رفت، اونقدر رفت و رفت تا حالا که خط اخر گزارشم و مینویسم چیزی جز خورشید نمیبینم، و البته جن های خونگی پر از خاک و خون مردگی زیر پوستی ای که با اپلود افتخار برای خودشون ، جلوی پنجره رو به خورشید کلاهشون و به هوا پرت میکنن و جیغ و هورا های بلند میکشین.

***


1)مورد زجر واقع شده، در حال تحمل عذاب.
2) سطح رقیق بودن.
3) من یه کرفسم که طلسم شدم،وقتی یکی من و می خوره و من میمیرم دوباره از جلوی جنگل ممنوعه در میام.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹
#3
سلام.
شناسه قبلی:ریموند
دسترسی ریون رو میخوام.
اگر امکانش نیست لطفا راهنماییم کنید، ممنون.



نام:آنانیو
فامیل:دیلن
رنگ:سبز

زندگینامه:

از لحظه ای که همه چیز روشن شد و پرده ها عقب رفت، از لحظه ای که موهای بلند و سبز رنگم و با عشوه بیرون ریختم و با چشم رنگی و مژه های بیشمارم به اون پسر خوش اندام و سیکس پک پوش ته بار چشمک زدم، از لحظه ای که با دندون های خرگوشیم لبای خوشمزه و آبدارم و گاز گرفتم تا بوی آب شیرین لبام همه رو جذب کنه...
تا شنیدن صدای جیغ، فقط یک هزارم ثانیه طول کشید.

ترسوهای قدر نشناس، بدبخت های خوشگل ندیده، بی لیاقتای از هم دریده، انگار واکینگ دد شروع شده و این منم که قراره شما رو بِدَرم...
نهههه! من فقط...
من فقط میخوام بهم توجه کنین، تو چشای پاچه گیرم نگاه کنین، دستم و بگیرین و بکشنیم تو بغلتون، موهامو کنار بزنین و پوست خوشرنگ و نازکم و با تمام وجودتون لمس کنین.
بعد تمام قد بکنیدم توی یه مخلوط کن و جر وا جرم کنید و تا قطره ی آخر خونم و بریزید توی یه لیوان بی دسته و یه نفس سرم بکشین.

یا شایدم... دوست داشته باشین با نوازش پیشونیم و بین دستاتون بگیرین، لباتون و به لبام نزدیک کنین و موهام و از ته بکشین و بدنم و ریز ریز کنین تو ماستخوری های قشنگ و چینی ای که مامانبزرگاتون من و توی اونا با ماست قاطی میکرد میریخت به حلقتون و اینبار شما به حلق بچه های فسقلی و معصومتون بریزین.

ولی افسوس، که کسی دوست نداره منو گاز بزنه، قاطی بقیه خواستنی های سالاد ریز ریزم کنه و منم سس مالی کنه، یا چنگالش و توی پوستم فرو کنه و با غام غام کردن، چنگال و توی هوا بچرخونه و توی دهن کوچولوی بی ادبش فرود بیاره که من و با آب دهن قاطی شده تف کنه روی زمین.
مرده ی اون شعورتون و ببرن با این تربیت مزخرف و سطح پایینتون.
حتی هنوز اینقدر سواد ندارین که بفهمین هواپیما غام غام نمیکنه.


هاااوم، پوف... شاید باورش برای بقیه سخت باشه که یه کرفس چه زندگی خفت بار و تحقیر کننده ای رو میگذرونه.
شاید هیچکس ندونه وقتی تمام قفسه های گوجه و خیار و کلم و کاهوی کنارت خالی میشه و تو تک و تنها به چراغ بالای سرت که خاموش میشه نگاه میکنی یعنی چی!
خب یعنی فروشگاه تعطیل شده پشمک.

هوم بازم مهم نیست، مهم نیست که میدونی یا نمیدونی زندگی یه کرفس چه قدر خفت باره چون با ترحم نمیتونی بهش کمکی کنی.
یا مثلا بخریش و درسته قورتش بدی که در حقش لطف کرده باشی.
نه!
ترحمتون توی سرم بخوره، شما باید عاشقم بشین، با عشق بخورینم.
چون طلسم کرفسی فقط همین طوری باطل میشه.
با گاز عشق واقعی!
اون روزی که طلسم بشکنه من دیگه کرفس نیستم و میتونم یه زندگی جدید توی یه بدن جدید داشته باشم. میتونم امیدوار باشم تو زندگی بعدیم منم یه آدم باشم.
یا یه سمور آبی... یا کبوتر! تا حالا طعم نشونه گیری هوایی وقتی رو ابرا سُر و میخوری و یه شیشه ی تمیز ماشین زیر پات چشمک میزنه رو چشیدی؟


خب این زندگی یه کرفسه! بله! یه کرفس همیشه دنبال عشق واقعیش میگرده تا اون و از این زندگی خفت بار نجات بده.
و البته، هیچ کس هم نمیتونه اندازه ی یه کرفس شکست عشقی بخوره در حالی که یه دروغگو با دندون های نشسته گازش میزنه و بعد از تحمل پاره پاره شدن و به اعماق دل و روده فرو رفتن، دوباره به عنوان یه کرفس دیگه متولد بشه، و بفهمی همه ی اون دوست دارم ها دروغ بوده و طلسم تو هنوز باطل نشده. و هنوزم که هنوزه یه کرفس بدبختی.
آره من دقیقا یه کرفس بدبختم که قراره به زندگی فلاکت بارش توی جادوگران ادامه بده، شاید کسی عاشقم شد و درسته جویدم.
مهم نیست، نه! این بار واقعا مهمه که بدونی، اونم این و که هر چه قدر خودت و سفت و سخت میگیری من اینجام تا تو رو عاشقت کنم.
یادت باشه اهمیتی نداره چه جنسیتی داری، چه رنگی هستی یا کجا به دنیا اومدی، من اینجام تا شاید... شاید تو نیمه ی گمشده ات و توی یه کرفس پیدا کنی.
بهش فکر کن... یه گاز کوچیک کسی و نکشته.


تایید شد. خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۱/۲۳ ۲۰:۱۱:۳۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.