هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۹
#1
نام: مری

نام خانواد دورکنیز

گروه: ریونکلاو

نژاد: اصیل زاده

چوبدستی: چوب درخت کاج با مغز پر ققنوس و انعطاف پذیر

جارو: آذرخش

حیوان: جغد برفی

پاترونوس: اسب

ویژگی های ظاهری: دختر زیبا و بلند قامت، با موهای قهوه ای صاف و بلند ، چشمان سبز و پوست رنگ پریده

مهارت ها : ماهر در مقابله با جادوی سیاه و مهارت در درس معجون ها

درس مورد علاقه: دفاع در برابر جادو های سیاه


خلاصه زندگی: در خانواده ای اصیل زاده متولد شدم. از بچگی کنجکاو و باهوش بودم . درون گرا، خیال پرداز، باهوش ، کمی شوخ طبع، مهربان، رک و شجاع بودن از ویژگی هایم است . کلاه گروهبندی اول میخواست که در گریفیندور باشم اما بعد ریونکلاو را ترجیح داد . زیاد به کتاب خواندن علاقه دارم . اول که به هاگوارتز آمده بودم کمی خجالتی بودم اما بعد که با هنری و آلیس آشنا شدم و بهترین دوست های هم شدیم ، کم کم شروع به ماجراجویی های زیادی کردیم .

---
تایید شد؛ خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۸ ۱۸:۵۱:۴۷


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹
#2
«سلام کلاه عزیز»
من آدم درون گرا، خیال پرداز، باهوش ، کمی شوخ طبع، مهربان، رک ، شجاع و متفاوتی هستم. نسبت به بقیه جسارت و شجاعت بیشتری نشان میدهم و میتوانم به راحتی بسیاری از معما ها را حل کنم . خوره کتاب هستم و خودم هم نویسندگی میکنم . از چیز های عجیب و متفاوت هم خوشم میاد. اهل تفکر و نویسندگی هم هستم . تقریباً شبیه هرماینی گرینجر و لونا لاو گود هستم .
اولویت ها :
۱= گریفیندور
۲= ریونکلاو


ریونکلا

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۷ ۱۴:۵۰:۴۳


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۹:۱۳ دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹
#3
تصویر شماره 3
کتاب های گرد و خاک گرفته را بیرون کشید . کتاب های با ارزشی بودند . به عنوان یکی از کتاب ها نگاه کرد : « معجون های پیچیده »
به نظر کتاب خوبی می آمد. پروفسور اسنیپ کتاب های دیگر را هم نگاه کرد و هر کدام را که لازم داشت، برداشت. پارچه ای سفید توجه اش را جلب کرد. آن را برداشت و به وسیله زیر آن نگاهی انداخت. به آینه‌ی قدیمی نگاهی کرد اما چیزی که میدید را باور نمی‌کرد.
به آن موهای سرخ و چشمان سبز دوست داشتنی ، خیره شد ......
دختری زیبا و مهربان را در کنار خود میدید که او را در آغوش گرفته.
صدای زیبایش در گوشش پیچید : « سوروس ...»
به طور غیر قابل پیشبینی، اشک هایش جاری شد.
دیگر از آن چهره ی دائما عبوس و بی روح ، اثری نبود .
چقدر دلش برای لی لی تنگ شده بود.......
حاضر بود تمام زندگی اش را بدهد، اما تصویر این آینه واقعی باشد.
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
هری که از گشت زدن های شبانه خسته شده بود، به آرامی به طرف خوابگاه به راه افتاد اما با دیدن پروفسور اسنیپ، اخم کرد و منصرف شد . به آرامی پشت انبوهی از کتاب ها پنهان شد و به رو به رویش چشم دوخت . با دیدن تصویری که در آینه ی روبه روی اسنیپ بود، خشکش زد : دختری زیبا با موهای سرخ که چشمان هری را داشت . آن دختر مادرش بود که دستان اسنیپ را گرفته بود ...
از تعجب تکانی خورد و صدای آرامی ایجاد شد......
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~~

سوروس در حال و هوای گذشته بود که ناگهان از پشت سرش صدای خشی خشی شنیده شد ......
سریع روی برگرداند و چوبدستی اش را به طرف فضای خالی گرفت.
کمی جلو رفت و بعد با خواندن وردی شنل نامرئی را از روی فردی کنار زد .
به پسر عینکی با موهای مشکی خیره شد و بعد نگاهش به چشمان او افتاد .... همان چشمان سبزی که در آینه دیده بود و حسرت آنها را داشت . البته شکل و شمایل و اخلاق پسرک ، او را یاد جیمز می انداخت. برایش سخت بود که چشم های لی لی را در صورتی شبیه جیمز ببیند. ترکیبی از عشق و نفرت .
پروفسور ، به خود آمد و با صدای سرد و نفرت آمیزی گفت :« پاتر ! اینجا چه کار می‌کنی ؟ »
- اممممم.... پروفسور..... من دنبال یک کتاب بودم ...
+ این موقع شب؟ زود برگرد به خوابگاهت . بیست امتیاز هم از گریفیندور کسر میشه. اون شنل هم ازت گرفته میشه . فکر نکن که میتونی مثل پدرت به این قانون شکنی ها ادامه بدی پاتر !
- اما.....
+ ساکت شو. زود برو به خوابگاهت تا تنبیهات بیشتری در نظر نگرفتم ...
هری با خشم حرف اسنیپ را قطع کرد و گفت : اون آینه چرا این عکس رو نشان میده ؟! مادر من اونجا چی کار میکنه؟!
اسنیپ خشکش زد و گفت : الان وقتش نیست که این چیز ها رو بدونی .
بعد چوبدستی خودش را به طرف هری گرفت و زمزمه کرد : آبلیویت
و با سرعت از آنجا دور شد و شنل خفاش مانندش تکان خورد ....

سلام.
پست قشنگی بود و از لحاظ جمله نویسی و رعایت قواعد بدون نقص بود، اما یه اشکال کوچیک داشتی و اون هم این که بهتر هم می‌شد که از خلاقیت خودت بیشتر استفاده کنی چون واقعا نیازی نیست که سعی کنی شبیه کتاب بنویسی.
اما اشکالت جزئی‌تر از این بود که نگم...


تایید شد!

مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۵ ۱۹:۰۶:۳۱
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۵ ۱۹:۰۷:۰۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.