عکس شماره ی 13سرش رو به پایین است و مشغول شخم زدن نقشه است به دنبال سر نخی برای پیدا کردن ران که از اول شب داخل تختش نیامده است عجیب است ولی هرچه میگردد اسمش را روی نقشه پیدا نمیکند در حال راه رفتن درون راهرو ها است که ناگهان با مغز میخورد به اقای فیلچ و دو نفرشان بر روی زمین می افتند خانوم نوریس فیس بلندی میکند و از انجا دور میشود
اقای فیلچ از روی زمین بلند میشود و لباسش را تکانی میدهد و میگوید :(پسره ی ......... این وقت شب بیرون تخت چیکار میکنی )
هری من من کنان میگوید ببخ ببخشیید دنبال دوستم بودم
(به من ربطی نداره همین الان میریم دفتر مدیر)
همون لحظه پرفسور اسنیپ از یکی از راهرو ها به سمت انها می اید و با همان لحن همیشگی میگوید:ممنون اقای فیلچ بالاخره مچشو گرفتم از اینجا بع بعدش با من میدونم چیکارش کنم
هردو از انجا دور میشوند در راه به لو میگوید پسره ی کله شق بیست امتیاز از گروهت کم میکنم برو دیگه نبینمت
در حالی که هری به رخت خواب برمیگردد و هنوز نگران ران است او را در تخت خواب میبیند که داره خر و پف میکنه بلندش میکنه میگه تو کی اومدی تا الان کجا بودی داشتم از نگرانی میمردم با صدایی خواب الود میگه ببخشید امشب برون روی پیدا کردم تا الان تو دستشویی بودم بزار بگیرم بخوابم یه دقه
هری با نگاهی پوکر فیس به رخت خوابش میرود و تظاهر میکند که اتفاقی نیفتاده
سلام. به سایت جادوگران خوش اومدی.
متوجه سعیت برای خوب نوشتن هستم، ولی نداشتن علائم نگارشی مثل نقطه، ویرگول و علامت تعجب خوندن پستت رو سخت کرده. انتظار خلاقیت بیشتری در نوشتن رو هم ازت دارم. چون لازم نیست خودت رو مجبور کنی شبیه کتاب بنویسی.
"بزار" هم غلطه. "بذار" از گذاشتن میاد و درست هست.
منتظرم با یه داستان خوب دیگه برگردی. تایید نشد.