هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ویکتوریاویزلی)



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
#1
چرا اینقدر دیر جواب میدید؟

قرار بود تا حداقل 24 ساعت بعد جواب بدین.
من یه روز پیش درخولست گروه بندی رو دادم.
خواهشا زود تر جواب بدین.


تا زمانی که به پیام شخصی‌هاتون پاسخ ندید، گروهبندی نمی‌شید.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۳ ۱:۳۵:۳۶

سعی نکن مثل بقیه باشی....
خودت باش تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
#2
نام: نارسیسا بلک( مالفوی)
جارو: ندارد
گروه: لسلیترین
شغل:مرگخوار
چوب دستی : چوب درخت گردو با ریسه قلب اژدها، انعطاف پذیر
او همسر لوسیوس مالفوی و مادر دراکو مالفوی ، دو نفر از شخصیت‌های مهم داستان بوده است ، که ادامه خود نیز جزء شخصیت‌های اصلی شد. به واسطه ازدواجش با لوسیوس ملفوی، وی را نارسیسا مالفوی نیز می‌نامند. رنگ موهای او بلوند ، چشمانش آبی و خونش خالص است ، او در دوران تحصیل خود در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز در گروه اسلیترین فعالیت میکرده است .

نارسیسا بلک فرزند کیگانوس بلک و درولا رویسر است او کوچکترین فرزند از میان سه دختر بود ، بلاتریکس و آندرومیدا دو خواهر بزرگتر وی بودند. او اولین بار در چهارمین داستان هری پاتر یعنی هری پاتر و جام آتش ظاهر شد.

نام نارسیسا از لحاظ ریشه کلمه به نارسیسوس بر می‌گردد که نام یک قهرمان اسطوره‌ای بوده است. در زبان انگلیسی برای گل نرگس کلمه Narcissus به کار می‌رود که از ریشهٔ مشترکی با آن چه درباره نام نارسیسا ذکر شد برخوردار است. در روایات اسطوره‌ای نارسیسوس وقتی که در دریاچه‌ای می‌پرد که در آن تصویر معشوقه‌اش را دیده بود، غرق می‌شود و می‌میرد؛ جالب آن که در کتاب‌های هری پاتر هم، موهای بلوند و بلند نارسیسا به عبارت «مانند فردی که غرق‌شده باشد» توصیف شده‌ان.


لطفا به پیام شخصی‌ای که بهتون زده شده پاسخ بدید.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۳ ۱:۲۰:۳۶
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۳ ۱:۲۶:۳۶

سعی نکن مثل بقیه باشی....
خودت باش تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#3
سلام کلاه مهربان
خب راستش من خیلی قدرت طلب هستم. بیشتر شبیه اسلیترینی ها م
پس خواهشا منو تو اسلیترین که به شخصبتم می خوره بنداز
الویت هام
اسلیترین
اسلیترین
اسلیترین
اسلیترین
فقط اسلیترین رو می خوام
ممنون!




ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۳ ۱:۱۹:۰۰
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۳ ۱:۳۵:۵۷

سعی نکن مثل بقیه باشی....
خودت باش تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#4
تصویر شماره 5

همراه با چند تا از دوستانم وارد سرسرا شدیم.
جای خیلی قشنگی بود.پروفسور دامبلدور،پروفسور مگ گونگال،پروفسور هاگرید و... در اونجا بودن.
یک کلاه عجیب و غریب هم روی یک میز مخصوص بود.
از بقیه شنیده بودم که یه کلاه،گروه های هر کدوم مون رو مشخص میکنه اما نمیدونستم که حرف هم میزنه.
پروفسور مگ گونگال یکی یکی اسم هامون رو صدا زد و ما هم به نوبت میرفتیم روی صندلی مینشستیم و پروفسور کلاه رو روی سرمون میگذاشت.
پروفسور مگ گونگال اسم دوستم امیلی رو صدا زد و امیلی رفت که روی صندلی بشینه.
پروفسور کلاهو رو سرش گذاشت و کلاه شروع کرد به حرف زدن:«شجاعی،قدرت طلب،یکمی هم مغرور.....گریفیندور»👏
امیلی با خوشحالی کلاه و از سرش برداشت و اومد پیشم و گفت:«واااااای خیلی خوشحالم💗فقط کاش قبل از اینکه کلاهو رو سرمون بذاریم بهمون میگفتن که کلاه چه بوی بدی داره.
هر وقت خواستی که کلاهو رو سرت بذاری حتما ورد قطع حس بویایی رو اجرا کن»
-من که این ورد و بلد نیستم!!
-اوففففففف خب فقط جلوی بینی تو بگیر که بویی رو متوجه نشی.
-باشه ممنون که گفتی💛.
بعدش پروفسور مگ گونگال اسم منو صدا زد:«کاترین ردکینگ».
با خوشحالی رفتم و روی صندلی نشستم و پروفسور کلاه و رو سرم گذاشت.
-وایییی این کلاه چرا انقدر بزرگه یعنی بعضی از سال اولیا سرشون انقدر گندست؟؟
اوف اوف پیف پیف.چه بوییم میده!!
کاش به حرف امیلی گوش میکردم و جلوی بینی مو میگرفتم.
یهو کلاه به حرف اومد و گفت:«آهای بچه جون،از یه کلاه ۱۰۰۰ساله چه انتظاری داری؟؟انتظار داری بوی کلاه نو بده!!؟؟»
تو دلم گفتم:«یعنی یه اسپری خوشبو کننده نداشتن که بزنن بهش یکم خوشبو بشه؟؟هر چند فکر نکنم روی این بوی بد،اسپری اثری داشته باشه!!»
دوباره کلاه گفت:«ای بابا!!!بس کننننن.مثله اینکه نمیدونی من توانایی خوندن ذهنتو دارم».
گفتم: «ببخشید ببخشید منظوری نداشتم...»
-نکنه بخاطر این حرفم بندازتم تو اسلیترین!!
-نگران نباش این کارو نمیکنم!!
-آخیش
-خب خب خب...عدالت طلبی تو خونته،دختر باهوشی هستی،شجاع هم که هستی،اهل یادگیری چیز های جدید......ریونکلا💙💙💙💙
باورم نمیشد.
از خوشحالی داشتم منفجر میشدم.
منو تو همون گروهی گذاشت که آرزو شو داشتم💖
با شادی فراوان از کلاه تشکر کردم و اونو از سرم برداشتم و پیش بقیه هم گروهیام رفتم و باهاشون مشغول گپ و گفتگو شدم.
بعدش منو هم گروهیام آواز سر دادیم:
«ریونکلای عادل از دره تن_ولی ریونکلا هوشش بها داد»
بعدش هم همه کلاه هامونو پرت کردیم به هوا...
منم خوشحال مشغول خوردن غذا های لذیذی که پروفسوردامبلدور ترتیب داده بود شدم.
اون روز یکی از بهترین روز های زندگیم بود؛چون میدونستم که از این پس،سال های خیلی خوبی رو در هاگوارتز تجربه خواهم کرد....


تایید شد!



مرحله‌ی بعد: گروهبندی!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۱۰ ۱۷:۴۹:۲۰

سعی نکن مثل بقیه باشی....
خودت باش تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.