هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
#1
-ارباب من؟ چرا من؟ اصلا دلتون میخواد بی کتی بشین؟

کتی‌ای که با فشار مرگخواران به جلو پرتاب شده بود، با بغض به لرد سیاه و معجون سبز رنگ عجیب غریب که در دستان اربابش بود نگاه کرد.

-اصلا من به هری پاتر حساسیت دارم.

لرد سیاه؛ سیاه بود.
فرو کردن معجون های هکتور در حلق ملت هم کار سیاهیست.
پس در نتیجه لرد دست و پای کتی را گرفت و تمام معجون را به خورد کتی داد و منتظر ماند تا معجون عمل کند.
باز هم منتظر ماند.
کمی بیشتر منتظر ماند.

_تغییر کن دیگه.
-ارباب حس میکنم معجونه نپخته بود. میخواین کتی رو بزاریم رو شعله که بپزه؟
-بله ارباب. منم حس میکنم باید کتی رو بپزیم.

و اینگونه شد که مرگخواران با رهبری بلا اتشی در گوشه ای از مغازه برپا کردند و کتی را رویش گذاشتند تا بپزد.

-خب معجون بعدی رو امتحان میکنیم. کی داوطلبه؟


Only Hufflepuff


پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
#2
ویزو در حالی که منتظر رسیدن به ایستگاه مورد نظرش بود، سعی میکرد نصیحت های مادرش را به یاد بیاره.

_یادت باشه اول دستاتو بشوری و بعد شروع کنی به خوردن خون انسان ها.

ویزو چندان مطمئن نبود که این نصیحت درمورد مستقل بودن باشه ولی مادرش قبل از گفتن نصیحت دوم توسط مگس کش جان به جان آفرین تسلیم کرده بود بنابراین نصیحت های مادرش را کنار گذاشت و به طرف ایستگاه مملو از انسان هایی که خون خوشمزه ای داشتند با عجله به سمت مکان های نامعلومی میدویدند؛ رفت.
وقتی از ایستگاه خارج شد،نگاهی به آدرسی که لینی داده بود انداخت.

_میدون آبی - کوچه زرد - پلاک هم قبلا هفتاد و هفت بود ولی ایوا خوردش، ولی تو دنبال سیاه ترین خونه بگرد.


ویزو نمیدانست میدون آبی کجاست پس مطمئنا راه دشواری در پیش رو داشت...


Only Hufflepuff


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰
#3
بلا به روش جومونگ واری به سارق حمله کرد.

_شونه ارباب رو میدزدی؟ بدم فنریر خودتو تبدیل به شونه کنه؟
_الان باید چی میگفتم؟
_کات.


مرگخواران به گروه فیلم برداری که از گوشه و کنار بیرون می‌آمدند نگاه کردند.

_اخه این چه وضعیه! دو تا خط دیالوگ رو نمیتونی حفظ کنی؟

ناگهان فردی ناشناس از شدت شوق مشتی به بازوی تام زد که باعث درآمدن کل دست تام شد و سپس فرد ناشناس رو به مرگخواران پوکر فیس کرد.

_بنده اصغر فرهادی هستم؛ کارگردان فیلم جدایی بیل از فلور. اجرا و هماهنگیتون عالی بود. از طرف کی اومدید؟ تهیه کننده؟

بلا به نمایندگی از مرگخواران جواب فرد ناشناس که درواقع دیگر ناشناس نبود و بلکه خیلی شناس بود را داد.

_تهیه کننده کیه دیگه؟ ما دنبال شونه اربابمونیم.


Only Hufflepuff


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰
#4
سلام و درود بر لرد خیلی سیاه.
نقد میکنین؟


Only Hufflepuff


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰
#5
_ارباب یه دونـــــــــــــــــــه باشن... واسه ی نمـــــــــــــــــــونه باشن.

کتی و ایوا به در اتاقی که صدای هکتور از اون میومد نگاه کردند.

_اول تو.
_نه اول تو.
_من در میزنم، تو حرف بزن.

در حالی که کتی خودش رو برای حرف زدن آماده میکرد، ایوا ضربه نه چندان آرومی به در زد.
در با سر و صدا باز شد و ثانیه ای نگذشته بود که هکتور با پرتاب انواع معجون از آنها پذیرایی کرد...


_معجون ضد جوش. معجون پیری. معجون جوونی. معجونِ معجون.
_نکن هکتور. بس کن. میگم بــــــــــــــس کن.

با جیغ و داد کتی نه تنها هکتور واکنش نشون داد؛ بلکه صدای رودولف هم از اتاق کناری به گوش رسید.

_ساحره های باکمالات مساوی جیغ های باکمالات.

کتی حرف رودولف را نادیده گرفت و درحالی که سعی میکرد آروم باشه صورتش رو به سمت هکتور گرفت.

_هکتور، ملاقه‌ت رو نیاز داریم. همین حالا بده به من.
_شرط داره.
_چه شرطی؟
_باید از معجونی که تازه پختم؛ یه ذره بخورین تا ببینم چی میشه!

ایوا و کتی به هم نکاه کردند، تا الان خطر های زیادی رو به جون خریده بودن؛ این یکی هم روی بقیه!

_باشه.

هکتور ویبره زنان به سمت یکی از پاتیل های روی آتیش رفت و مقداری از اون رو توی ظرفی ریخت.

_این شما و این معجون قهوه!
_قهوه چیه؟
_خوردنیه؟
_پوشیدنیه؟
_بوییدنه؟
_خودمم نمیدونم چیه. از یه دختره که میخواست بیاد توی خونه؛ به عنوان باج گرفتم. فکر کنم خیلی خوشمزه باشه چون سه ساعت داشت درموردش توضیح میداد.


Only Hufflepuff


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰
#6
سلام ارباب.
سلام بلا.
خوبین ارباب؟
خوبی بلا؟

1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد.

خب والا اولش میخواستم برم اونجا ولی متاسفانه یا خوشبختانه خونشون بوی پیاز میداد.
منم که حساسیت دارم به انواع پیاز.

2-به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

دامبلدور ریش داره.
ارباب ابهت دارن.
تفاوت زیادیه مگه نه؟

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

داشتن شغل. خدمت به ارباب.


4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

رون ویزلی : هویج رنده شده.

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
سوپ پیاز، پیتزای پیاز؛ پیاز سوخاری؛ ویزلی آغشته به پیاز.

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

احتکار پیاز.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
براشون پیتزای قهوه میپزم

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

به دلیل اینکه ارباب خیلی خوشگل بودن تصمیم گرفتن کمی از زیبایی هاشون کم کنن تا ملت چشمشون نزنن؛ اربابی داریم بسیار دانا!

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

میتونیم بدیم هکتور باهاش معجون بسازه.

بیام تو؟

سلام ایزابلا!
خوبم. از ارباب هم همین الان پرسیدم... بسیار خوب بودن.
نگران بوی پیاز جا مونده روی لباست نباش. یه گابریل داریم... دم در ضدعفونیت می‌کنه. بوی وایتکس می‌گیری به جاش.
ویزلی پیازآلود شده؟ باید ترکیب جالبی شه.
احتکار پیاز هم ایده خوبی بود... دوست داشتم.
ایزابلا یه نگاهی به پستات انداختم. به نظرم هنوز زوده برای حضورت توی جبهه.
کمیت فعالیتت خوبه. راضیم. روی کیفیتش هم کار کن. کمی بیشتر باش و بخون و بنویس. با سایرین آشنا شو، سوژه‌های شخصیت‌ها رو بشناس. در این بین ایزابلا رو هم معرفی کن.
مهم تر از همه نقد بگیر تا بهتر و دقیق تر روی ایراداتت کار کنی. به زودی خودت متوجه پیشرفتت خواهی شد.
عجله نکن و با حوصله فعالیت کن.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط ایزابلا سامربای در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۵ ۱۹:۱۶:۳۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۶ ۱۵:۴۳:۳۴
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۶ ۱۵:۴۴:۰۴

Only Hufflepuff


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۷:۰۳ شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰
#7
شخصیت نام: ایزابلا.

نام خانوادگی: سامربای.

گروه : هافلپاف.

پاترونوس : تنبل درختی.

نژاد : دورگه.(مادر ماگل؛پدر جادوگر)

چوبدستی : هسته ریسه قلب اژدها و چوب بید.

ویژگی ظاهری : چشم سبز و مو سیاه. دارای انواع زخم در همه ی نقاط بدن .

ویژگی اخلاقی : به طور عجیبی دست و پا چلفتی .
همچنین قابلیت اینو داره که زلزله صد ریشتری به پا کنه.
معتاد انواع قهوه؛ اخرین باری که پدرش مجبورش کرد چهار ساعت قهوه نخوره، زد کل خونه رو داغون کرد.

خلاصه زندگی:
خیلی بچه ارومی بود!
به طوری که مادر و پدرش مجبور شدن هشتا خونه عوض کنن.
وقتی یازده سالش شد هیچ کس توقع نداشت براش نامه هاگوارتز بیاد!
البته از از مرلینشون بود که برای ایزابلا نامه نیاد، فکر کنین یکی از خرابکاری هایی که توی خونه انجام میداد رو توی هاگوارتز انجام بده...
اونوقت چه جوری باید تو چشم دامبلدور نگاه میکردن؟

برخلاف تصور والدینش برای ایزابلا نامه اومد و این بار ایزابلا به دلیل اختیار از کف دادن؛ خونه‌ی هشتمی رو خراب کرد.

وی هنگام رفتن یه عالمه قهوه قاچاق کرد چون توی هاگوارتز نوشیدنی ای به جز اب کدوحلوایی و نوشیدنی کره ای پیدا نمیشه. (مسئولین رسیدگی کنین)

در سال سوم تحصیلش در هاگوارتز برای جستجوگر تیم کوییدیچ هافلپاف اتنخاب شد و طی مسابقه ها چند تا بچه رو ناقص کرد.

ایزابلا اکنون فارغ التحصیل هاگوارتزه و دنبال شغل مناسبی برای خودش میگرده.


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جایگزین میکنین؟



انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۵ ۱۵:۴۶:۳۰

Only Hufflepuff


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۶:۵۴ شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰
#8
_ارباب که گوگولی نیست؛ ارباب پر ابهته.

با این حرف، ایزابلا اختیار از کف داد و به پلاکس حمله کرد!

_به جای این که از ابهت ارباب بگی برو ظرفتو بشور که مجبور نشیم سه ساعت تو کل لندن دنبالت بگردیم.

پلاکس احساس خطر کرد.

_ظرف چی؟ ظرف کی؟ اصلا ظرف چیه؟

آبگوشت دیزی از تنبلی پلاکس خسته شده بود پس به روش خودش که در واقع تقلیدی از روش های سامورایی بلاتریکس بود، دست به کار شد.

_الان نشونت میدم ظرف چیه!

همزمان با گرفتن یقه پلاکس توسط دیزی؛ جیغش به هوا رفت.

_من هنوز جوونم؛ میدونی چقدر کارِ نکرده دارم که میتونم تو زمان هایی که ظرف میشورم انجام بدم؟


ویرایش شده توسط ایزابلا سامربای در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۵ ۹:۵۳:۴۳

Only Hufflepuff


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ یکشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰
#9
_ولی زمانی که پرنسس ما پیتزا میخوره نباید کسی دور و برش باشه.

کتی و ایوا به نجینی که خوردن یک برش پیتزا را سه ساعت طول میداد، نگاه کردند.

_چشم ارباب.

لرد سیاه نگاهی به چهره کتی و ایوا انداخت و میخواست چیزی بگوید که صدای مروپ به گوشش رسید.

_هلوی مامان بیا این کیوی ها رو که برات اماده کردمو بخور.

ناگهان سر و کله پیتر پیدا شد.

_ارباب میشه من به جای شما میوه بخورم؟
_خیر ملعون!
آمدیم مادرمان.

و به سمت مروپ رفت.

ایوا و کتی به هم نگاه کردند.

_به نظرت تا پیتزای نجینی تموم میشه بریم دنبال قلموی پلاکس؟
_اره.
_ولی چه جوری مجبورش کنیم قلمو رو بده.

کتی فکر کرد.باز هم فکر کرد. خیلی فکر کرد. تا اینکه ایده ای به ذهنش رسید.

_طلسم فرمان رو برای همین ساختن.
_میخواین کی رو طلسم کنین؟

ایوا به کتی نگاه کرد.کتی ابتدا به پلاکس که جلویشان وایساده بود و بعد به ایوا نگاه کرد.

_من دستاشو میگیرم تو هم پاهاشو بگیر!.


Only Hufflepuff


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۰:۲۰ پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#10
بعد از تشکیل میزگرد توسط مرگخواران؛مروپ رو به مرگخواران کرد.

_هلو های مامان؛ چه جوری بفهمیم که کدوم یکی از بچه ها جادوگرن؟
_معجون راستی بهشون میدیم.
_تهدیدشون میکنیم.
_کتکشون میزنیم.
_بهتر نیست ازشون بپرسیم که اتفاق عجیبی براشون افتاده یا نه؟

مرگخواران رو به پلاکس که آخرین پیشنهاد را داده بود؛ کردند.

_رفتار غیر خشونت بار؟
اصلا در شان ما نیست.
_اف بر تو باد.
_تو سطل الکل و وایتکس غرق شی انشامرلین.

مروپ درحالی که به زور ایلین را گرفته بود تا به پلاکس حمله نکند گفت:
_سیب های مامان!
چندان سوال مهمی نپرسیدمااا.


Only Hufflepuff






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.