هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱
#1
فرستنده : آگاتا تیمز
گیرنده : تحوم تیمز
آدرس : اقیانوس ناکجا آباد

ای مادر بزرگ ... منم آن قواص و رقاص و طناز ماهیخوار تو که در شهر لندن زیست میکند و مشغول ساختن فرقه ی مارماهی ها در زیرزمینی تاریک می باشد .

آهنگ زندگی دریایی چنین است .

شرررر فیش هاااار فلیییش .

و زباله ها دریا را آلوده میکنند و بیماری جامعه جادوگری را می بلعد و روح را پاک میکند و ذهن را افسرده .

اینجانب از جادوگر مادر تقاضای شفاعتی عظیم دارم برای تغییری به رنگ سیاه و دادن زندگی برکت آلود که به شکل نیلوفری سفیدی در انتهای بی نهایت زیست میکند .

درود .
درد .
و دود گل رزی که فضا را عرفانی میکند و ما را به خلا بی هدف پر از فقر فکری می برد .
ای نواده ریونکلا از اعماق دریا برخیز .

با عشق و تاریکی .
نوه ات . آگاتا .


The Ravenclaw team, dressed in blue, were already standing in the middle of the field. Their Seeker, Cho Chang, was the only girl on their team


پاسخ به: غرفه بازی با مرگ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱
#2
دامبلدور بعد از سخرانی آب نباتی و سرمست کننده مشغول قورت دادن سیلی از آب دهان شد که پروسه ای طولانی بود . دستی به ریشش کشید و عنکبوت توی ریشش هم دستی به ریشش کشید و مگس توی تار عنکبوت توی ریش دامبلدور هم میخواست دستی به ریشش بکشه ولی نمیتونست پس به گفتن عبارت " همممممم " قانع شد .
یکی از محفلیون فریاد زد : " من !! "
آب دهان دامبلدور توی گلوش پرید و در حین پروسه جذاب خفه شدنش متوجه شد که صدای رز زلر بوده .

رز زلر فریاد زد : من داوطلب میشم که بریم کتابخونه پروفسور .

در کتابخانه

ساحره ای پیر تنها شخص حاضر در کتابخانه بود که مشغول پرورش چشم بصیرت در استخری به اندازه یک پاتیل بود .
وی از کودکی مشغول آموزش و پرورش موجودات دریایی به خصوص مار ماهی بود .
این ساحره در شبکه اجتماعی خود شایعه پخش کرده بود که پوره مار ماهی برای درمان جرونا مناسب است .
چوبدستی اش جرقه های خطرناکی داشت و میشد تشخیص داد که او برای فریبکاری و پرخاشگری علیه هر نوع موج از جادوی‌ سفید آماده است .
دامبلدور و رز زلر وارد کتابخانه‌ شدند .


The Ravenclaw team, dressed in blue, were already standing in the middle of the field. Their Seeker, Cho Chang, was the only girl on their team


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱
#3

نام : آگاتا تیمز

گروه : ریونکلا

پاترونوس : مار ماهی

نژاد : اصیل زاده

چوبدستی : ۴۰ سانت ، چوب آبنوس و مغز موی تک شاخ

ویژگی ها : آگاتا مرداد ماهی هست ، متولد شدن تو تابستون باعث شده که اون خیلی خونگرم و مهربون باشه ... همینطور اذیت کننده و خسته کننده .
موضوع مورد علاقه ش برای مطالعه زیست شناسی دریایی هست و همینطور غذا درست کردن از موجودات دریایی . همین باعث شد که ایده تاسیس کارخونه مارماهی به ذهنش بیاد .

علاقه ها : مطالعه کتاب های جادویی و درست کردن پوره مارماهی



معرفی شخصیتت خیلی خیلی کوتاهه. لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن.
تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۱/۷/۲۸ ۱۳:۴۰:۰۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ سه شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
#4
نام : بئاتریکس

نام خانوادگی : بلاکسم

گروه : هافلپاف

نژاد : دورگه

چوبدستی : چوب بلوط قرمز اروپایی ، موی تک شاخ ، ۱۴ اینچی ، شدیدا انعطاف پذیر

ویژگی ظاهری : قد متوسط و قیافه ای نچسب ، چشم های خاکستری و مو های فندقی

ویژگی اخلاقی : ساده لوح ، خونسرد
سعی میکنه یه قهرمان یا یه جادوگر عامه پسند باشه و خیلیارو خوشحال کنه ولی شکست میخوره . همیشه .

مهارت : تغییر شکل و گیاه شناسی و نفرین شناسی

جانورنما : گوریل بالدار

پاترونوس : گوریل

علاقه مندی : پرورش قارچ ها و گیاهان و حشرات سخنگو ، تهمت زدن ، خیالپردازی درباره عضو جبهه مرگخواران شدن

محل زندگی : انگلستان

توضیحات : بئاتریکس جادوگر با استعدادیه که بار ها دوستانش رو از دست داده و تنها مونده ، دچار اختلال شخصیت مرزی هست هرچند خودش حدس میزنه اختلال های بیشتری هم داشته باشه .
دو تا عمو داره که یکیشون به عنوان کارآگاه تو هلند فعالیت میکنه .
بئاتریکس توی دوران نوجوانی خاطرات خوبی رو همراه با دختر عمو ها و پسر عموش تو هلند داشت .
خوشی ها توی زندگی بئاتریکس موقت بودند .
توی خانه تنش بسیار زیادی رو تحمل میکرد .
همیشه آرزو اینکه بتونه خودشو دوست داشته باشه رو داشته ولی به خاطر ضعف شخصیتی خودش تبدیل به یه آدم نفرت انگیز شد .
توی هاگوارتز به خوبی عمل کرد و جزو شاگرد زرنگ ها بود .
توی بیست سالگی از خونه بیرون رفت سعی کرد با پارتی بازی یه شغل تو وزارتخونه به دست بیاره که موفق نشد و در نهایت به دونات فروشی در هاگزمید رسید .
ولی توی سن بیست و سه سالگی شروع به خوندن کتاب داستان های زیادی کرد و این آرزو رو در ذهن پروراند که کتاب داستان خودشو بسازه .
بئاتریکس کتاب خودشو چاپ کرد ولی خیلی از بچه ها از کتاب داستانی که اون نوشته بود متنفر شدن .
کتاب داستان بئاتریکس که برای کودکان نوشته شده بود فقط باعث تهوع شده بود .
بئاتریکس افکارش رو جمع و جور کرد و بار دیگه تلاش خودشو کرد .
این شروع زندگی بئاتریکس بلاکسم بود .
زندگی ای خارج از دونات فروشی .
به سوی سرنوشت .



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۲ ۰:۵۳:۴۳


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#5
من آدم رفیق بازی ام و داشتن حس شوخ طبعی برام مهمه .
آشوبگر هستم ، به دانش اهمیت میدم .
کتاب خوندن رو دوست دارم .
دوست دارم مهربون باشم و به بقیه کمک کنم .
از بودن در کنار حیوانات لذت میبرم .
از اضافه کردن کتاب های فلسفی به کتابخونه م لذت میبرم .
آدم شدیدا خوشگذرون ولی درونگرا هستم .
افسرده م معمولا .
شخصیت های باهوش منو خوشحال میکنند .
هافلپاف یا ریونکلا فرقی نمیکنه .



هافلپاف!

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۱ ۱۹:۰۸:۳۶

The Ravenclaw team, dressed in blue, were already standing in the middle of the field. Their Seeker, Cho Chang, was the only girl on their team


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
#6
تصویر شماره ۱۶ کارگاه داستان نویسی

سیریوس از پنجره به بیرون نگاه میکرد و غرق در تفکر بود .

جیمز با کلافگی گفت : چه وضعشه ، چقدر هوا گرمه .
حوصله م هم سر رفته کی پایه س بریم زرزروس رو ادب کنیم دوباره ؟

پیتر که آبنبات هاشو تا آخر خورده بود ذوق کرد و کله ی کوچکش را به طرف سیریوس برگرداند و حرف دوستش را تایید کرد .
هر چه باشد آن ها غارتگران بودند .
گروهی برای ایجاد رعب و وحشت در هاگوارتز .
آن ها میتوانستند به راحتی صلح را از بین ببرند و محیط اطرافشون رو به زمین بازی خود تبدیل کنند .

سیریوس از دریای فکر خود بیرون آمد ، هوا گرم بود و لباسش خیس عرق شده بود .
نگاهی به جیمز انداخت و گفت : هستم .
ریموس لبخند زد .
پیتر گفت : میتونیم تو

شلوارش مار و عنکبوت و حشره بندازیم و بعدش با یه طلسم اونو نامرئی کنیم و دهنش و دل و روده ش رو پر از پارچه بکنیم .

هر چهار نفر درگیر جادوهایی بودند که میتوانستند اجرا کنند .
راه های زیادی برای آزار و اذیت یک اسلیترینی وجود داشت .
این سال پنجم تحصیلی آن ها بود و آن ها کلی طلسم و نفرین جدید یادگرفته بودند .

ریموس گفت : نظرتون راجع به دوئل چیه ؟

پیتر گفت : نمیخوایم که تمرین مهارت کنیم که . میخوایم اذیت کنیم .

جیمز گفت : بحث رو بذارید کنار وقت عمله .

سیریوس گفت : من میگم از پنجره پرتش کنیم بیرون .

جیمز با بی حوصلگی گفت : تا الآن فقط پیشنهاد قتل ندادید .

با این حال هیچ چیز مانع غارتگران نمیشد و اگر مانعی هم وجود داشت برای این بود که توسط غارتگران نابود شود .

جیمز طلسم های بسیاری در ذهن داشت که کل تابستان روی آن کار کرده بود .

سیریوس گفت : من یه نقشه دارم .

چوبدستی اش را در آورد و از کوپه بیرون رفت .
جیمز با تعجب او را همراهی کرد .
پیتر با آب آناناس و پارافین مقدار زیادی دینامیت درست کرد و از کوپه رفت بیرون .

ریموس لباس شوالیه به تن کرد و گفت : بریم که دوئل کنیم .

چهار نفری در قطار قدم میزدند .
زرزروس در نزدیکی بود .
چهار نفری در قطار قدم میزدند و به هدف خود نزدیک میشدند .
غارتگر در کمین است .
در کوپه زرزروس را باز کردند .

بووووووووم .
تااااااختبششممب.
شترق . هیییییغ .
هررررراااااا . تسیییکش.

باقیمانده زرزروس روی زمین افتاد .
.... و لبخند زنان از کوپه رفتند بیرون



انتظار داشتم پایان داستانت هیجان‌انگیزتر باشه. با این حال گفتگوی بینشون جالب بود.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۰ ۲۰:۳۷:۳۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.