عکس این داستانگرگینه در قطار
جیمز پاتر سیریوس بلک و ریموس لوپین داشتن برای سر زدن به هاگوارتز آماده میشدن
بنابراین رفتن به ایستگاه کینگز کراس تا به هاگوارتز برسن
چند دقیقه بعد اونا تو کوپه خودشون در قطار نشسته بودن
غروب بود و ماه کم کم داشت معلوم میشد
جیمز که کنار پنجره نشسته بود به ماه نگاه کرد و گفت:
ریموس...
ریموس...
ریموس گفت:چی شده جیمز؟
جیمز گفت ماه رو نگاه کن!امشب ماه کامله!!!
سیریوس گفت:باید چیکار کنیم
اگه سریعتر نرسیم به هاگوارتز ممکنه قطار بهم بریزه
جیمز گفت:ممکن نیست
حتمیه
جیمز سریع رفت پیش راننده و گفت:
ما اینجا یه گرگینه داریم که امشب که ماه کامله روز تبدیل شدنشه
باید سریع تر برسیم به هاگوارتز
راننده بیچاره که وحشت کرده بود گفت:سرعت قطار بیشر از این نمیشه
جیمز سریع چوبدستی اش رو در آورد و وردی خوند و ناگهان قطار با سرعت چند برابری شروع به حرکت کرد
اونقدر سریع بود که اصلا دور و اطراف معلوم نمیشد
یه دفعه از تو کوپه جیمز و سیریوس و ریموس صدای جیغی اومد و یه گرگینه بزرگ از کوپه پرید بیرون
ناگهان قطار ایستاد
همه دانش آموز ها از کوپه هاشون اومدن بیرون و از دیدن ریموس گرگینه وحشت کردن
همون لحظه در قطار محکم باز شد و هاگرید به همراه اسنیپ و معجونی که دستش بود اومدن داخل قطار
اسنیپ تا ریموس رو دید معجون رو پرت کرد روی سر گرگینه و یک دفعه یک نور بنفش رنگ از بدن گرگینه بیرون زد و اون به خود ریموس لوپین تبدیل شد
بعد هم راننده قطار رو تعمیر کرد و قطار به مسیرش ادامه داد
تایید شد!مرحلهی بعد: گروهبندی
ویرایش شده توسط amirmohammadkateb در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۷ ۱۸:۱۸:۱۵
دلیل ویرایش: اشتباه تایپی
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۷ ۲۳:۳۸:۰۵