رون: هری خواهش میکنم دیگه اینقدر غر نزن دیگه رانندگیم بهتر از این نمیشه:/
هری: مواظب باش الان سقوط میکنیم
رون: به درک حداقل می می رم از دست غر و این درسای سخت لعنتی راحت میشم.
هری : ببخشید رون اصلا اعصابم دست خودم نیست نمیدونم داره چه اتفاقی میوفته و ولدمورت میخواد چه کاری بکنه
رون با سرارنجش به پهلوی هری میزنه
رون: هری نگاه کن اون پروفسور مک گونگال نیس؟ این وقت شب تو ساعت خاموشی توی جنگل نقره ای چی کار میکنه
هری: رون سعی کن این ماشین قراضه را متوقفش کنی نمیخوام متوجهمون بشه
رون: هری دارم نگران میشم
هری: جان من کنترل خودتو از دست نده ماشینو کنترل کن
رون : اوففف تونستم وای دیدی چی کار کرد؟
هری: اره یه چیزی زیر زمین دفن کرد
رون : وای خدای من اون چی میتونه باشه
هری : نمیدونم اما باید بفهمیم........
رون: هری می شنوی داره یه صدایی میاد.
هری: اره شبیه یه آواز قبیلهای
رون: خدایا این چه کوفتیه...
😐😐
هری: رون برو پایین تر
رون : نمیشه میبینتمون وای خدای
جیغغغغع
هری دستشو میزاره رو دهان رون تا بیشتر از این جیغ نکشه
هری: چی شدههههههه رون ساکت باش الان میفهمه
متاسفانه صدای جیغ اونقدر بلند بود که پرفسور بشنوه و بعد از نگاه کردن به اطراف سریع ..
رون : یه عنکبوت تو ماشینه .
هری: وای پس پروفسور کجا رفت
غیب شد از دست تو
رون سرشو می ندازه پایین و میگه
ببخشید هری ولی خودم ته ماجرا را در میارم قول میدم☺️
هری خودشو جمع و جور کرد
ناگهان ماشین تکان شدیدی خود و با صدای مهیبی وسط جنگل فرود آمد.
رون: وای نههه بابام میکشتم:(
هری: روننننننننننننننن
داستان خوبی بود، ولی میتونست پایانش حتی با یه جمله جمع و جورتر و جالبتر بشه. همچنین، برای نوشتن دیالوگ باید از خط تیره استفاده کنی، مثلا:
رون گفت:
- سلام هری!
ولی در کل، لازم نیست توی این مرحله متوقف بشی.
تایید شد!