هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
#1
ام سلام

زیاد میخندم
از تاریکی و جاهای تاریک و شب و جنگل خوشم میاد
نویسندگیو دوست دارم
دوست دارم ازینی که هستم بهتر باشم...یعنی تلاشمو میکنم
درس معجون ها و نجوم رو دوست دارم
از گیاها خوشم میاد
تو مواقع تصمیم گیری کسی که بهترین تصمیم رو میگیره منم
اکثر کارهام فل بداهه ان و برای هیچ چیز برنامه ای ندارم و معتقدم کار فردارو،فردا تصمیم میگیرم
اره دیگه همین با تشکر


---

هافلپاف

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۶ ۱۶:۳۸:۱۲

Heesung


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰
#2
تصویر شماره ی ۱۳

همه درحال همهمه توی سرسرا بودن که با صدای ضربه زدن پروفسور مک گوناگل به لیوانش سکوت سالن رو در بر گرفت....دامبلدور از جاش بلند شد و صداش رو صاف کرد
دامبلدور:احتمالا همگی از شایعات اخیر درباره ی ناپدید شدن تابلو های سالن ها و راه پله ها باخبرید...متاسفانه این شایعات ها حقیقت دارند و به بنا به دلایل امنیتی دانش اموزها بعد از ساعت هشت شب اجازه ی بیرون امدن از خوابگاهشون رو ندارن...

ساعت نه شب،خوابگاه پسران گریفیندور:

هری:من باید بفهمم این کار کیه میفهمی رون؟اگه همینطور پیش بره ممکنه هاگوارتزو ببندن!
رون:من نمیدونم هری...بهتره اینکارو بسپری به پروفسور ها فعلا که میخوام بخوابم
و بعد رون بعد از خمیازه این طولانی زیر پتوش خزید
هری نگاهی به همه که خوابیده بودن انداخت و به سمت چمدونش رفت و شنلشو از داخلش دراورد،پوشیدش و اروم از خوابگاه خارج شد و از پله ها پایین رفت یکی از فانوس های داخل سالن اجتماعات رو روشن کرد و از خواب بودن همه مطمئن شد و از سالن خارج شد اروم به سمت راه پله ها رفت اما بین راه صدای پچ پچیو شنید و متوجه شد که کسی اسمشو صدا میکنه کمی دقت گرد و متوجه شد که صدا از طرف یکی از تابلوهاست....به سمت تابلو برگشت و به زن توی تابلو که روی یک مبل سبز با دامن پفی سفیدی نشسته بود و یک باد بزن طلایی توی دستش بود نگاه انداخت
زن:هی پسرجون...مواظب خودت باش اون زن احمق به هیچکس رحم نمیکنه
هری ابرویی بالا انداخت...زن؟کودوم زن؟‌شونه ای بالا انداخت و از زن سفید پوش تشکر کرد و به راهش ادامه داد اما متوجه سایه ای شد بنابراین فانوس رو داخل شنل برد و اطرافشو نگاه کرد
یه زن مو فرفری قد کوتاه با کت دامن صورتی رنگ و...وایسا...اون مرد لوسیوس مالفوی...پدر دراکو بود؟فورا پشت یه ستون قایم شد و به تابلوها نگاه کرد این چطور ممکنه؟اون زن کیه و مالفوی و اون زن چطور وارد مدرسه شده بودن؟
هری:این غیر ممکنه...من باید به پروفسور دامبلدور اطلاع بدم!اما امشب نمیتونم....باید سریع به خوابگاه برگردم و به رون بگم
هری خواست به سمت خوابگاه بره که با اقای فیلچ و خانم نوریس روبه رو شد..فکر کرد کار تمومه اما با یاداوری اینکه با وجود شنل نامرئی فیلچ نمیتونه اونو ببینه نفسی از سر اسودگی کشید و پشت یکی از ستون ها قایم شد تا فیلچ ازونجا بره و به خوابگاه بره...هرچه زودتر باید دامبلدور رو از این اتفاق باخبر میکرد.....


پایان

ممنون میشم که تاییدش کنید


تایید شد!
مرحله‌ی بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۶ ۰:۰۰:۳۴
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۷ ۱۹:۳۴:۴۸

Heesung






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.