دامبلدور و شمشیر گریفندور دامبلدور بههمراه عکس مدیران سابق هاگوارتز و البته مدیران فعلی و آینده در دفترش است.
هدویگ برایش نامهای میآورد. دامبلدور از توی کلاه گروهبندی شمشیر گریفندور را درمیآورد تا نامه را باز کند.
اسنپ از توی قاب:فکر نمیکنین یهکم برای این کار گنده است؟ تازه یهجورایی توهینه واقعا!
سایر مدیران نچ نچ میکنند.
دامبلدور:خوب بابا دم دست بود دیگه. حالا بهغیر از ما کی اینجاست که بخواد بیاحترامی حس کنه؟ مهم اینه که ببینیم از اونور چه خبری اومده.
مدیران به نشانهی تأیید سر تکان میدهند و با اشتیاق به دامبلدور نگاه میکنند.
دامبلدور طوریکه دیگران نبینند، نامه را پنهانی میخواند و از هوش میرود.
همهی مدیران با هم حرف میزنند؛
_یه جادوگر سیاه جدید؟
-نه بابا نمیشناسیش؟ هری یه چیزیش شده.
_من که میگم اسلاینرین جام رو برده.
_آخه نابغه وسط سال تحصیل؟
فونیکس به سمت دامبلدور پرواز میکند.
اسنپ به فونیکس میگوید:گریه کن!
فونیکس نگاه غضبناکی به اسنیپ میکند و او نیشش را میبندد. فونیکس با بالهایش دامبلدور را باد میزند و او برمیخیزد.
همهمه در میگیرد.
دامبلدور میگوید: ساکت باشین خبری از اونور نرسیده. نیک تقريبا سربریده دعوتمون کرده برای هالوین.
ناگهان تمام مدیران بهغیر اسنیپ غیب میشوند. دامبلدور میگوید:بابا مهمونی برا زندهها چندشه نه برای ما.
از سنگ و علف صدا درمیآید که از مدیران درنمیآید.
ناگهان دامبلدور از پشت در قفل شده دفتر صدای جرینگ جرینگ کلیدها و تق تق به هم خوردن چوبهای جادو را میشنود.
اسنیپ میگوید:بچه پررو نیک! زندونی کردنمون و گرفتن چوب هامون بس نبود، فالگوش هم وایمیسته!
دامبلدور:مهم نیست مهم اینه که میتونیم تو مهمونی که هستیم ببینیم چه خبر شده. تو هم میآی؟
اسنیپ:همیشه کنارتم.
داگبلدور:بعد اینهمه سال؟
اسنیپ:همیشه.
تایید شد!مرحلهی بعد: گروهبندی