هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
#1
راي اين ماه بنده هم لرد ولدمورت عزيز

خب دليلش ميتونه خيلي واضح بشه . لرد الان در كنار كارهاي مديريتي و وب مستريش كه هميشه و در همه حال پاسخگو بوده به كارهاي رول هم داره ميرسه و خيلي خوب مرگخوارهاش رو سازمان بندي كرد تا در جاهاي مختلف فعاليت داشته باشن ، هر چند خودش زياد رول ننوشت و شركت نداشت ولي حضور پس پرده ش و قدرت هدايت كردن كارهاش خيلي خوب بود


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
#2
در راستاي اهداف پست زدن و بالا بردن تعداد پست و از اين جور حرفها اين گزارش ميتينگ كه براي خواننده محترم چيزي جز طي كردن اوغات فراغت دلپذير تابستان ( كه اينجانب تا كنون ازش خيري نديدم ) را فراهم نمي آورد زده مي شود تا در كنار اين جنبه مهم و حياتي كمي هم به امر شفاف سازي بپردازد !

در اين زمان كه من دارم مينويسم تا كنون چهار فروند گزارش ميتينگ نوشته شده كه در كمال تعجب و تحير و تفاخر من در هر كدوم با يك نام ذكر شدم و از اونجا كه علاف كردن و سركار گذاشتن اين جوانان غيور كاري بس ارزشي است معرفي مجددي از خود انجام مي دهم تا كسي گمراه نشده و نشود !

گزارش سر پاتريك :

افراد ناشناس : من
نكته اخلاقي : حس همذات پنداري و تفاهم بي حدو اندازه بين من و سر پاتريك چرا كه منم نفهميدم سر پاتريك كيست و چيست ؟ آيا خوردني است يا پوشيدني است ؟ ( اميدوارم به سر پاتريك عزيز برنخوره ، اين پست هدفي جز ارزشي بودن ندارد). اصولا من كساني را كه قبلا نديدم نميشناسم و در روز جمعه هم فقط فهميدم اين جغدي كه اين همه عكسش رو به در و ديوار زدن كيه و همينطور مدير ميتينگ كه جاي به اين خوبي ميتينگ رو برگزار كرده كيه

گزارش فرانك :

مرگخوار مهربون : من
نكته اخلاقي : من همين ديروز فهميدم كه فرانك به هگر كوچولو تغيير شناسه داده و اين ميزان up to date بودن من رو ثابت ميكنه كه در اينجا خودم كمال تشكر رو از خودم ميكنم . در ضمن هگر جان در مهربون بودن من يك ذره شك داشته باش وگرنه عمرت بر فنا است ! بازم جا داره از هگر تشكر كنم كه جاي به اين سر راستي ميتينگ رو برگزار كرده بود ، ايول بابا دمت گرم ، دمت گرم

گزارش موجودي هدويگ نام :

ليلي اوانز : من
نكته اخلاقي : با ذكر جزئيات كامل از خصوصيات اخلاقي بنده .. مشكوك ، خفن ، خشانت ، ضد جادوگر و چند تا چيز تو همين مايه ها و در ضمن هدويگ نوك طلا خصوصياتي كه من راجع به خودت گفتم رو هم مينوشتي تا مساوات برقرار بشه
نكته اخلاقي 2 : هدويگ براي دريافت اطلاعات كامل در مورد اون فرد مشكوك و ناشناس كه با من اومده بود يا من با اون اومده بودم ميتوني به تاپيك جلسه هاي حضوري سايت مراجعه كني و پست كريچ رو كه گزارش نمايشگاه كتابه بخوني !!!

گزارش مريدانوس خودم :

مامانم : من
نكته اخلاقي : ماييم و دختر يكي يك دونه مون و خودمون


گزارش خودم :

من : من
نكته اخلاقي : يعني انقدر بيكاري كه همه اين چرت و پرت ها رو خوندي ؟؟ ايول پس ايكاش بيشتر مينوشتم كه به ياد آرتيكوس عزيز بيشتر از اينها رستگار ميشدي !!

در پايان از عسل تشكر ميشه كه با يك تلفن خشانت بار و تهديد از پشت خط من رو به ميتينگ دعوت كرد!!
همينطور از پيام كه تمام تلاش خودش رو كرد تا اون ني رو تو كيف من فرو كنه و در آخرين لحظات دستگير شد !
و از همه دوستان هنرمندي كه با نقاشي هاشون برروي بروشورهاي مزين به نام جادوگران ما را رستگار كردند و هنر بي پايان خود را به نمايش گذاشتند.
همچنين از كريچ كه در صدر مجلس در سمت وب مستر اعظم مردم رو ارشاد مي كرد
يكبار ديگه هم از فرانك ..نه هگريد كه جاي به اين خوبي ميتينگ رو گذاشت


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵
#3
خبر فوري !

دوربين روي گزارشگر وحشت زده اي كه جلوي قصر سلطنتي و متعلق به خاندان رويال جامعه جادوگرياليسيتي ايستاده زوم ميكنه ، محوطه بيروني قصر پراز هياهو و هيجانه و جادوگرها و ساحره هاي زيادي رو نشون ميده كه در جلوي قصر تجمع كردن و پلاكاردهايي رو در دستهاشون گرفتن و فرياد ميزنن ..گزارشگر داره براي خودش حرف ميزنه و گزارشي از مردم خشمگيني كه خواهان طلاق گرفتن آنيتا كفي ملقب به آنيتا دامبلدور از وزير جامعه جادوگريشون هستن ارائه ميده ... كه ناگهان فريادي از ميان جمعيت به گوش ميرسه و همه افراد خشمگين متوجه پنجره اي در بالاترين برج قصر در قسمت شرقي ميشن ....دوربين به سرعت از گزارشگر و مردم بالا ميره و در يك عمليات انتحاريك اون پنجره رو نشون ميده . وزير سحر و جادو در حالي كه يكي از دستهاش رو دور زنش آنيتا ققي حلقه كرده و حالت حمايت گرانه اي به خودش گرفته با اشارات سر و دست ديگه ش سعي ميكنه چيزي بگه ، فريادهاي خشم مردم همچنان ادامه داره و دوربين به طرز جهش واري از پنجره به روي مردم ميپره بعد دوباره از روي مردم ميره روي پنجره و در يكي از صحنه ها پلاكاردي رو كه دردست يك پيرزن 1000 ساله هستش نشون ميده . روي پلاكارد اين عبارات نقش بسته "‌ وزير آنيتا رو رها كن ..جامعه جادوگري رو احيا كن" دوربين براي مدتي همينطور از اين ور به اون ور پرش ميكنه تا اينكه بالاخره به اين نتيجه ميرسه كه اين كار هيچ فايده اي نداره . تصوير گزارشگر دوباره روي صفحه تلويزيون نقش ميبنده

گ : خب بينندگان عزيز همونطور كه ملاحظه ميفرماييد اين جادوگران و ساحره گان به دور از هر گونه آداس و آجاسي در كنار هم در روبروي قصر سفيد جادوگري كه هم اكنون وزير سحر و جادو آقاي دراكو مالفوي همراه با خانواده ش در اون زندگي ميكنه جمع شدن و با فرياد هاي اعتراض و خشم خودشون از ايشون ميخوان كه از حمايت از همسر انسيققي خودش دست برداره و به راه راست هدايت بشه ..تا مردم كمي آروم بگيرن و بتونيم حرف هاي وزير رو بشنويم به سراغ يكي از شركت كنندگان در اين تظاهرات ميريم

دوربين تالاپ تالاپ جلو ميره و ميرسه به همون پيرزني كه پلاكارد رو دستش گرفته

گ : سلام خانم محترم .ميشه خودتون رو معرفي كنيد و بگيد براي چه كاري به اينجا اومديد ؟
پيرزن : بله اينجانب ...... ( از ذكر نام معذوريم ) همسر اول اون متقلب ،‌ اون ريش دار ، اون سيفيد هستم كه بعد از دو ماه زندگي باهاش طلاقش دادم ، همون كسي كه صنعت دومبوليسم رو وابسته به اون ميدونن و هزار تا چيز ديگه رو
گ : پس يعني شما همسر اسبق رئي... اوه ...بينندگان عزيز بالاخره يك بلندگو به دست وزير رسيد تا حرفهاش رو براي مردم بزنه ..با عرض معذرت خانم سابق دامبلدور همگي سكوت اختيار ميكنيم تا اين سخنان را بشنويم

دوربين ميپره بالا و روي وزير زوم ميكنه ، تا وزير دهنش رو باز ميكنه كه حرف بزنه آنيتا بلندگو رو از دستش ميقاپه و با فريادي به بلندي فرياد سرژ و جيغي فراتر از آنچه كه جيغ آوريل است ميگه : من تكذيب مي كنم ..اوهووو اووهووو ، من بي گناهم ..برين سراغ باباهام تا واقعيت رو بهتون بگن ،‌والا الآن من خودم هم نميدونم كه بچه كي هستم ، يك برنامه جستجوي عاطفه ها بذاريد ، منم چند تا عكس بچگي خودم رو ميدم بهتون تا پخش بكنينش تا معلوم بشه خانواده واقعي من كيه .من مامان كفيه م رو ميخوام

سكوتي بدتر از قبل محوطه رو فرا مي گيره و بعد صداي وزوزي از جمعيت خشمگين به گوش ميرسه ..تصوير برفكي ميشه و قطع اوديو و ويدئو

_ : آنيتا كفي اعتراف كرده بود ..او در پي يك لحظه احساساتي شدن نام مادر واقعي خود را فرياد زد ... اينها حرفهاي مجري خبري بود كه برنامه رو به طرز اختصاصي از شبكه خود نمايش ميداد.


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
#4
كريچر در همون حالي كه از پله ها داره ميره بالا پاش گير ميكنه به لبه لنگش ( كريچر داشت تغيير شمل مي داد و از حالت زاخي خارج ميشد ) و ميخوره زمين ..يه ليست از تاي لاي لنگش ميوفته بيرون و كريچر به اون خيره ميشه ..يادش ميوفته كه مازا يك ليست داده بود بهش و گفته بود بره بقيه رو پيدا كنه ..كريچر بلند ميشه و به ليست بلند بالايي كه مازا داده بود دستش نگاه ميكنه ، يكي يكي اسمها رو از مد نظر ميگذرونه و بعد از كمي تفكر ( البته اگر موجودي كريچ نام اين توانايي رو داشته باشه ) روي يكي از اسمها دقيق ميشه و اونو چند بار پيش خودش تكرار ميكنه چون كمي براش آشنا ميزنه ،‌ كريچ بعد از سوزوندن مقداري فسفر يادش مياد كه اين ساحره كي بوده و راهي جايي ميشه كه اونو زودتر پيدا كنه و از ليست سياهش حذف كنه ،‌ در آخرين لحظات قبل از رسيدن به دفتر ققي كريچر خودش رو غيب ميكنه و ميره به دنبال ساحره ها

قرارگاه مرگخواران
مكاني نامعلوم

كوچه اي تاريك ،‌فضايي سياه و در اين ميان موجودي كوچك ، درمانده و خاكستري رنگ ، كريچر با ترس و لرز به اطرافش نگاه ميكنه و دوباره به ليست هم نگاه ميكنه ، آيا يك جوراب از پاي مازمول ارزش اين رو داشت كه بره به قرارگاه مرگخوارها؟ زير سايه علامت شوم ؟ بالاخره كريچر بعد از كمي بررسي اوضاع به اين نتيجه ميرسه كه اينجا از قرارگاه محفل كه عمري رو اونجا در كنار دامبل و سيريش سپري كرده بهتره و در ضمن جوراب بهترين هديه براي اونه ، هديه آرماني او و اون به خاطرش حاضره هر كاري بكنه ، جلو ميره و زنگ در رو ميزنه ..كريچر گوش ميده ولي صدائي نمياد ، دوباره گوش ميده ولي بازم صدائي نمياد ،‌اين بار گوشش رو ميذاره روي زمين و سعي ميكنه از زير در چيزي بشنوه كه يك طلسم شوم از بالاي سرش پرواز ميكنه و باعث ميشه ديوار روبرو بريزه پايين ..كريچ همينجوري اونجا ميمونه و از جاش تكون نميخوره ،‌ بعد از سپري شدن مدتي در باز ميشه و پاهاي يك نفر جلوي چشم كريچ نمايان ميشه ، كريچر كه به همون حالت خشك شده بود دوباره از جاش تكون نمي خوره ولي در همون لحظه يك لگدي به كمرش وارد ميشه كه در اثر شتاب حاصله اونو از پله ها شوت ميكنه پايين

- : كريچر، تو اينجا چيكار ميكني؟‌جاسوسي؟ براي اون دامبل بوقي؟
- :نه ارباب ،‌ نه ..يعني من بايد شما رو ببرم مقر آداس
ساحره كه حالا معلوم شده همون ليلي هستش : آداس؟ چه خبر شده ؟ زودباش بگو
و به اين ترتيب جلو مياد و كريچر رو ميكشه و ميبره تو ..كريچر چاره اي جز اطاعت و ورود نداشت

__________________
هووومك من اين پستو قبل از ديدن نوشته بليز نوشته بودم كه بعد مجبور شدم يك تغييراتي در اولش بدم ، بليز جان شرمنده چون برداشت بنده از آخر پست كريچر اين بود كه كريچر ميره به دنبال بقيه ساحره ها و بازم به نظر من بهتره ماجراهاي حذب و كريچر به آداس كشيده نشه ،‌هدف برگردوندن ساحره هاست پس معذرت كه تو ادامه نوشتت يك چرخش 1000 درجه اي دادم


ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۵ ۲۲:۲۰:۲۴

The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۵
#5
تصوير داره يك پرنده بزرگ مخصوص مناطق استوايي رو نشون ميده و همزمان با تصاويري كه روي صفحه نقش ميبنده صداي گوينده برنامه به گوش ميرسه كه داره توضيحاتي رو ارائه ميده

-خب همونطور كه در اين صحنه مشخص هستش و قبلا هم اشاره اي داشتيم اين پرنده در فصل سرما با صداي كواك كواك مخصوصي كه از خودش در مياره توجه جنس ماده رو به خودش جلب ميكنه ، البته مسلما اين چيزي كه گفتم مربوط به جنس نر اين نوع پرنده كمياب ميشه همونطور كه قورباغه ها يا كرم هاي شب تاب هم عملي مشابه رو انجام ميدن حالا با دقت به تفاوت بين اين دو صدا كه از دو پرنده مختلف هستش گوش بدين

كوووووووواك..
كووووووواك

خب بله همونطور كه ديدين ..نه ..يعني شنيدين....الووووو.....كووواك..چي ...بله شنوندگان عزيز ، شنوندگان عزيز....نور ممد آزاد شد ..توجه كنيد ..نور ممد آزاد شد و به كانون پر مهر خانوادگي اش در كنار گراپي بازگشت ... هم اينك طبق خبري كه به دستمون رسيد يكي از خبرنگاران از جان گذشته ما كه در بالا نامش ذكر شد در پي برنامه جستجوي عاطفه هايي كه چند ساعت پيش براتون پخش كرديم و يك دختر كوچولو از ستم هاي وارده بهش برامون گفته بود و اينكه با برگشتن اسمشونبر خانواده ش از هم پاشيده ، در طي يك عمليات شهادت طلبانه خودش رو به يكي از مقرهاي مرگخواران كه مادر اين دختر كوچولو در كنار ياران خبيثش مشغول شكنجه دادن بوده رفته و بعد از دست دادن يك عمامه ، يك سي دي از خطبه هاي حاج آقا دارك لرد كه از طريق سي دي من داشته گوش ميداده و كمي از ريشهاش كه با تيغ ژيلت ديروز داده بود براش تراشيده بودن تونسته اين برنامه اي رو كه الآن براتون پخش مي كنيم به دست ما برسونه ،‌ خب توجه تون رو به اين برنامه جلب مي كنم

- : كارگردان گراپ آماده ،‌نور ممد در تصوير ، كات ،‌حركت

گ : سلام ، اين نورممد است از پخش شبكه بين المللي اي دي ان اس ، در راستاي شفاف سازي كه چيزي است بس مفيد و حياتي براي يافتن پاسخ سوالات دختر كوچولوي عزيزمون مريدانوس كه متاسفانه گراپ يادش رفت شماره ش رو ازش بگيره به اين محل خبيث و تاريك اومديم تا گزارش ويژه اي رو براتون تهيه كنيم ، اين محل همونطور كه از نماي خارجي و اسكلت بنديش پيداست جز براي استفاده هاي غير سفيدي ساخته نشده ،‌ طي عمليات استراق سمعي كه ما قبل از برنامه داشتيم تعدادي از مرگخوارها در اين محل بدون مجوز گيليدي كبير يك بيجامه پارتي راه انداخته اند كه هم اكنون ما داريم از دستش ميديم و بازم از طريق همون استراق سمع فهميديم كه اين برنامه دقيقا تا 30 ثانيه بعد پايان ميگيره و مرگخوارها از مقر خارج ميشن ، در همين فرصت ما ميخوايم براتون يك گزارش زنده رو تهيه كنيم ولي فعلا تا مدت مقرر بگذره يكي از ترانه هاي درون سي دي براتون پخش ميشه

صداي روح انگيز و جان بخش حاجي در فضا ميپيچه كه داره توصيه هاي آسلامي ميكنه ، تصوير نورممد رو نشون ميده كه سعي ميكنه از پشت پنجره چيزي رو ببينه ولي ناكام مونده ،‌در همون لحظه اي كه نورممد چشماش چهارتا ميشه و از هيجان صحنه جلوش زبونش بند مياد در شترق باز ميشه و نورممد ميوفته روي زمين ( نكته اخلاقي : در اين صحنه عمامه ش زير دست و پا ميمونه و اولين آسيب بهش وارد ميشه ) ...تصوير روي نورممد زوم كرده كه دهنش باز مونده ،‌ نورممد دو دستي در حالي كه روي زمين زانو زده ميكروفونش رو تقديم به كسي ميكنه كه در اين نماي جلو معلوم نيست كيه ..دوربين براي لحظاتي همچنان داره نورممد رو نشون ميده و در همين لحظه صداي يك ساحره از تلويزيون پخش ميشه

ساحره : عزيزم چيزي ميخواستي بگي؟ يك تفريح دسته جمعي برامون درست كردي؟ چه بچه خوبي..بيا جلو لوپت رو بكشم گوگوري مگوري

بالاخره دوربين از فضاي تمام صفحه نورممد خارج ميشه ومرگخوارهاي جلوي ورودي مشخص ميشن ، ميكروفون دست ساحره اي زيبا با موهاي قرمز براقه كه دست يكي ديگه از مرگخوارها با رداي طرح موش رو گرفته ، يكي از پشت يك پس گردني به نورممد ميزنه كه باعث ميشه اون از جاش بلند بشه و تعظيم غرايي بكنه ، مرگخوارها همچنان وايستادن و با نگاه هاي داركي به دوربين و جايي كه گراپي در نقش كارگردان نشسته نگاه ميكنن ، سرانجام نورممد به حرف مياد و ميگه :

- سلام ،‌اين نورممد است از پخش شبكه بين المللي يك چيزي ، خانم اونز در پي تلاشي كه دخترخانم شما براي يافتنون و برگردانتون به كانون خانواده كرده چه نظري دارين ؟ گريه هاي اين دختر امروز كل استوديو رو به هم ريخت
- ليلي :‌ اهم ...خب در اين رابطه بايد بگم كه اصولا خانواده چيز خوبيست ولي تا جايي كه جلوي اهداف شما رو نگيره ، اگر من ميخواستم به خانواده م و اون سه تا بچه بچسبم كه الآن ديگه مرده بودم
- گ : پس شما مرگ خودتون در 15 سال پيش رو انكار ميكنين؟
- ليلي : كاملا ، اصلا جيمز كي بوده ، آقا رولينگ با من يك مسئله شخصي داشت قسمت مربوط به زندگي من رو با تصرف در اصل موضوع نوشت ،‌من تكذيب ميكنم ، من هميشه با پيتر بوده و هستم و در آداس هم شما ميتونين اين مسئله رو ببينين
- گ : در مورد روان پريشي و ناراحتي هاي دخترتون چي ميتونين بگين ؟
- ليلي : من به خودش هم گفتم كه تنها راه علاج و خوب شدنش اينه كه بياد و با مادرش در يك جبهه بجنگه ،‌اين جوري مادرش رو هر روز ميبينه ، پدر جديدش رو هم ميبينه ،‌ روان پريش و گريان هم نميشه ،‌همين
- گ : ممنون از اظهار نظراتتون ،‌ما ديگه مرخص ميشيم
- پيتر :‌ كجا عزيز دل برادر؟ تازه داشتيم ساراي سوخاري رو امتحان ميكرديم ، باش پيش ما
نور ممد در حال عقب گرد : نه قربانت ..من حالا برم ..اس ام اس بزني من برميگردم

صحنه پرفكي ميشه ..نورهايي در هوا به چشم ميخورن ...شپلخ و تصوير به كلي قطع ميشه

- :‌ بله ..بعد از عمليات جستجو اين نوار پيدا شد كه به دليل فوري بودن براتون پخشش كرديم حالا مي پردازيم به بقيه برنامه راز بقا پرنده ناياب ...


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#6
مدیرها: شما؟!!
-برين بيرون ، همه تون رو ميگم ، نميخوام تا چند ساعتي ببينمتون

همه با تعجب به اعلي حضرت نگريستند ، كسي كه تا به حال او را اين چنين نديده بودند ،‌كسي كه همواره با زنجير كردن مديران به تختخوابهاي چوبي و عذاب آور از خروج آنها از آن خوابگاه مقدس جلوگيري مي كرد چرا كه اعتقاد داشت هر كدام از آن موجودات پست مي توانند راز ورودي را بروز دهند ..به هيچكدامشان اعتماد نداشت ..حتي به ريموس كه چون غلامي سر به زير در همه كارها پيش قدم بوده و با ميل ارادي خود البته با كمي تهديد هميشه در كنار او بود....نگاه مديران به زني افتاد كه همراه اعلي حضرت وارد خوابگاه شده بود ..او يك وب مستر نبود ، مدير هم نبود و حتي عضو ايفای نقش هم نمي نمود ..پس چطور به آنجا آمده بود؟ آن هم با اعلي حضرت ...زن نگاه تمسخر آميزي به تك تك مديران گذشته و وب مستران كنوني انداخت ..سردي نگاهش به برندگي خنجري بود كه بر قلب تك تك آنها فرو مي رود ، موهاي بلند مشكيش نيمي از صورتش را پوشانده بود ولي از همان نيمه تاريك صورتش ميشد انزجار و نفرت را حس كرد ..سر گوني را با يك دست نگاه داشته و با دست ديگرش به آرامي موهاي اعلي حضرت را نوازش مي كرد ..وقتي مديران همچنان حيرت زده در اتاق باقي مانده و قدم از قدمي بر نمي داشتند به آرامي جلو آمد ..گويي پرواز ميكرد و دنباله لباس بلند سفيدش در هوا پيچ و تاب ميخورد ، بالاخره به حرف آمد و با صدايي به همان سردي صورتش گفت :
-دستور اربابتون رو نشنيديد؟‌ خيلي سريع اين اتاق رو ترك كنيد و تا وقتي بهتون دستوري داده نشده برنگرديد ..حالا
با اين فرمان همه وب مستران به ترتيب و تك به تك از اتاق بيرون رفتند ،‌گويي نيرويي نامرئي و قوي آنها را به جلو و بيرون از خوابگاه هدايت ميكند ،‌در آخرين لحظات وقتي كوئيريل كه آخرين نفر بود از اتاق بيرون مي رفت از سر كنجكاوي به عقب نگاه كرد ، چشمهاي زن بر روي او خيره مانده و با درخششي سرخ مي درخشيد ..كوئيريل جادوي سياه اربابش لرد ولدمورت را پيش از بسته شدن در بر روي خود حس كرد ، او تنها كسي از جمع وب مستران بود كه مي دانست دختر همراه اعلي حضرت كيست.

در خوابگاه

هري لبخندي به پهناي صورتش به دختر زد ، گوني را از دست او گرفت و به طرف ديگر اتاق حركت كرد ، فكر خبيثانه اي كه ذهنش را پر كرده بود يك لحظه هم از جلوي چشمانش كنار نمي رفت ، حالا مي توانست به يك كاربرعضو كه در معرض حذف شناسه شدن بود قدرت خود و منوي مديريتش را ثابت كند..اين بار خودش دست به كار مي شد و به آن بي عرضه هاي بيرون اتاق ثابت مي كرد كه قدرت زوپيس چقدر است ،‌ماه ها وقت صرف كرده بود و حالا نتيجه عملش را مي ديد ، امكان ويژه ماژول جديدش را بر روي او امتحان مي كرد ..كسي كه منتظرش بود ... در همين لحظه برخوردي را بر پشتش حس كرد ، گويي دستهايي نامرئي او را نوازش مي كردند و به دورش ميپيچيدند، زمزمه آرامي را در زير گوشش حس كرد و لحظه اي بعد كه برايش چون بلنداي ابديت طول كشيد بر روي زمين افتاد ...دختر بالاي سرش ايستاده بود و با چشمهاي درخشانش به او مي نگريست ..چوبدستيش هنوز لرزش طلسم لحظاتي قبل را نشان مي داد ..هري خشك شده بود و با دست و پايي قفل شده توان هيچ حركتي را نداشت ،‌فقط مردمك چشمانش با سرعتي سرسام آور حركت مي كردند و وحشت دروني او را بروز مي دادند . زن با صدايي گوش نواز كه احساسي آشنا را در هري بر مي انگيخت گفت :

-انتظار اين حركت رو نداشني پسرم؟ وردهاي بي كلام رو كه فراموش نكردي؟

هري در جا خشك شد ، ولي در همون لحظه چيزي در درونش به او ياد آوري كرد كه چند خط بالاتر با طلسم بي كلام پتريفيكوس توتالوس خشك شده ، تنها كاري كه ازش بر مي اومد اين بود كه اون قيافه رو به خودش نگيره و سعي كنه آرامشش رو حفظ كنه ، هر چي باشه اون اعلي حضرت بود ،‌ملت از ارزشي و غير ارزشي اين پست رو ميخوندن و اين باعث بي آبروييش مي شد.

-منو كه فراموش نكردي؟ در خيلي از روياهات من رو صدا ميزدي؟ ميدوني خيلي وقت بود كه مي خواستم دوباره ببينمت ولي تا فرصت مناسب دستم نمي اومد نمي تونستم اين كار رو بكنم ، آماده اي عزيزم؟ نميخواي بگي ميخواستي با سيم سرورهاي مخفي شده در اون گوني دختره رو بزني كه ؟ تو مودب تر و سفيدتر از اين حرف ها تو كتاب معرفي شدي

هري نگاهش را بر مادرش ثابت نگه داشت ، حالا او به شكل واقعي خود در آمده و اندام روح گونه ش در هوا موج مي خورد ،‌موهايش ديگر به تاريكي شب نبود و همان رنگ قرمزي را داشت كه هري را به ياد عشقش جيني مي انداخت ، اگر جيني مي فهميد كه او براي امتحان روش جديد حذف كاربر يك كاربرعضو را به خوابگاه آورده با او چه مي كرد ؟؟ عرق سردي از پشت هري حركت كرد و از تصور اين موضوع چشمهايش را بست

ليلي كه با دقت حركت پسرش را كنترل مي كرد گفت : خب ، هري ، نه من وقت دارم ، نه تو ،‌نه ملت خواننده ، پستم هم زيادي طولاني ميشه ، يك چندتايي كروشيو روت مي زنم و بعد ازت ضمانت نامه مي گيرم كه ديگه فوران نمي كني و خسارات زيست محيطي و دمايي وارد نمي كني ، باشه گلم؟
هري سرش را به علامت مثبت تكان داد و موافقت خود را اعلام داشت... دقايقي بعد او كبود و سياه بر روي زمين افتاده و از وحشت ديدن شبانه جيني بر خود مي لرزيد

_________________________________________
خب چند نكته در مورد اين پست وجود داره
1- اون دختر ارزشي كه وب مستر به دلايل عللي اورده بود ميتونه گل دختر يا مهتاب شيطون باشه ، ميل خودتونه
2- اين پست در راستاي مرگخواري زده شده پس با ادامه اي مغاير با اين موضوع لطفا ادامه ندهيد
3- مسلما بر همگان واضح است كه ليلي بعد از انجام ماموريت خود را غيب كرده و رفته ، پس بيخودي دوباره واردش نكنيد


ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۰:۳۵:۴۰
ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۲۰:۳۹:۰۱

The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#7
- نام و نام خانوادگي :

مرحوم ليلي اونز

- گروه هاگوارتز :

گريفيندور ... چون من سالها پيش جونم رو در راه ارباب از دست دادم و مردم ، بي گروه شدم ولي حالا بعد از بازگشت از اون دنيا و پشت پرده گروه پسر كله زخميم برام انتخاب شده

- سابقه كار با جادوي سياه(از طفوليت تا بزرگسالي))..توضيح دهيد(داستاني لطفا( :

از همون بچگي ميدونستم كه فرق دارم ..هميشه با يك سري لغات اختراعي خودم خواهر فضولم پتونيا رو طلسم مي كردم ...چيزي كه بعدها در انبوه كتابهاي هاگوارتز فهميدم بهش ميگن جادوي سياه ..استعدادش رو داشتم كه به يك مرگخوار حسابي تبديل بشم ولي اربابم در اون دوران از من دور بود و اون دامبل بوقي كه شرحش در دو سوال بعد مياد من رو جذب محفل كرد و من جونم رو پاي چيزي گذاشتم كه بهش ميگن عشق ..عشقي كه تنها يك بنده ميتونه در قبال اربابش داشته باشه ، ولي متاسفانه نقشه اشتباه از كار در اومد و نتيجه ش چيزي شد كه الآن همه ميبينن..پسر من زنده موند و شد پسري كه زنده ماند ..ارباب نميدونم چطور به خاطر اون اشتباه از شما طلب پوزش كنم

- طلسمهاي نابخشودني را بلد هستيد؟يا كه خير((اگه بلد هم نباشيد شخصا به همتون ياد خواهم داد پس نگران جواب به اين سئوال نباشيد)):

ارباب داشتيم ؟؟ ديگه چيزي كه واضحه توضيح نميخواد كه ..ولي به عنوان شرح مختصري ميتونم بگم كه وقتي آوادا رو روي جيمز اجرا كردم لذتي بردم كه تنها وقتي دوباره در زير سايه اربابم و در كنار ديگر مرگخواران هستم تجربه ش كردم

- دامبلدور را در يك جمله تعريف كنيد!

يك موجود اضافه ..جادوگري ارزشي كه تنها دم از عشق و محبت مي زند

- عشق چيست؟و چه كاربردي دارد!

عشق واژه اي سه حرفي است متشكل از ع ، ش و ق ...همان كه مرا به اربابم پيوند مي دهد

- به چه كساني بي اعتماد هستيد:

هر كسي كه رنگي جز سياهي باشد

-گندزاده ها را چگونه مبينيد؟

به دلايل خصوصي اين سوال پاسخ داده نخواهد شد ( چرا كه جز ننگ براي من به همراه نخواهد داشت ولي يك گندزاده مثل من هم مي تواند به جنبه برتر نيرو و جادو بپيوندد )

- اگر ارباب لرد ولدمورت دستوري دهد كه به ضرر شخص شما باشد..اجابت ميكنيد؟حتي اگه در اين دستور ممكن باشد از بين برويد؟

وقتي يك بار جونت رو براي ارباب بدي متاسف ميشي كه هوركراكسي نداري كه اون رو هم به لرد سياه تقديم كني

__________________________________________

تعجب نكنيد !!
به دلايلي كاملا محرمانه كه تا قطره خون خشكيده اي در بدن من است فاش نخواهد شد اينجانب به ارباب كبير لرد ولدمورت خواهم پيوست !!!
ننگ بر من و آن دوراني كه در محفل ققنوس خدمت گزاري مي كردم


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8
هووومك ..چقدر هيجان انگيزه كه بعد از گذشت يك هفته از ميتينگ گزارش بنويسي ، البته مسلما به اين دليل انقدر طول كشيد تا چند نفر ديگه اي هم بنويسن ، چون برنامه هفته پيش شباهت زيادي به ميتينگ نداشت و بيشتر همه در پي يافتن بقيه بودن و در آخر هم براي چند دقيقه همه همديگه رو يافتن و دوباره هر كسي واسه خودش يكجا رفت

چون كريچ و تيكا به صورت كاملي گزارش نوشتن من فقط چند نكته رو همينجوري براي دور هم بودن ذكر مي كنم

1-ما ( يعني من و سيريش ) در ابتداي ورود چون ميخواستم جادوگر بازي در بياريم و از ميان انبوه جمعيت روي پل ( كساني كه نمايشگاه رفتن ميدونن كدوم پل رو ميگم و همچنين ميزان آدم روي اون پل رو هم ميدونن ) عبور نكنيم از يك طرف ديگه رفتيم و در آخر اين مسير مجبور شديم با چنگ و دندان از تپه صعود كنيم

2- در همين حين از پشت پيام را تشخيص داديم و پس از اظهار وجودي به او و اينكه يحتمل تو را اينجا كسي نمي بيند ( كه بعدا ثابت شد ) وارد نمايشگاه شديم

3-در اين بين من يك كتاب خوف خريدم كه كف همه رو بريد

4-ساحره ناشناس كريچ خيلي زود بر من شناس شد و او كسي نبود جز هرميون پاتر

5-ساحره دلگير هم با يك ذره تاخير پيداش شد و او هم كسي نبود جز هنزل ( هلنا گرنجر )

6-در يكي از غرفه ها به دليل اينكه ساحره دلگير مريض بود و ساحره ناشناس خسته شده بود من به عنوان يك مادر فداكار از بقيه جدا شدم و آنها را چون كودكان دلبندم در ميان چمن هاي بيرون گذاشتم تا هوا بخورند و وقتي بقيه رو دوباره پيدا كردم فهميدم سيريش خودش را گم كرده است و به هيچ وجه هم در دسترس نمي باشد

7-در آخر بعد از 2 ساعت سيريش فقط با تهديد حذف كاربر از سوي وب مستر پروانه اي پيداش شد وگرنه همچنان در اونجا مشغول زمزمه كردن 2 از 5 و نگران از نيافتن 5 از 5 بود.

8-من بعد از صد سال دوباره ويدا رو ملاقات نمودم و خاطره بدي از خود بر جاي گذاشتم چون معني جمله اي را كه قرني در پي يافتن معنايش بودم را از او پرسيدم و او بلد نبود و به من اخم كرد و كتاب يك آقاي بيچاره اي را كه داده بود امضا كنه رو هم اشتباه امضا كرد

9-در پي اين حادثه من سريع از جلوي نشر تنديس گريختم و به بقيه كه بيرون منتظر بودن ملحق گشته و متواري شدم.

10-براي جبران اين موضوع به سوي غرفه كتاب هاي خارجي رهسپار شديم و در كمال تعجب به ما گفتند كه كتابهاي داستاني انگليسي را انتشارات ايراني ميفروشند و نه آنها و به اين ترتيب بن كتاب خارجي كه با ذوق و شوق تهيه كرده بوديم ارزشي جز كاغذ نيافت !

11-پس از مدتي ما ( دوباره من و سيريش ) از بقيه ( كريچ ،‌ كرام و تيكا ) جدا شديم و از همان راهي كه آمده بوديم بازگشتيم و درس عبرتي برايمان نشد كه از راه ماگل ها برويم !


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
#9
خب صد در صد و با اطمينان كامل ميشه اين راي رو به "دراكو مالفوي" داد ، وزيري كه واقعا به حرفهاي قبل از وزير شدنش عمل كرد و همينجوري براي دور هم بودن كانديد نشده بود . بلكه واقعا هدف هايي داشت و بدون اغراق ميشه گفت به خيلي از اونها با تلاش فراوان دست پيدا كرد

انصافا وزارت رو زنده كرد و يك وزير واقعي و با برنامه است

پس راي من براي اين عنوان "دراكو مالفوي"


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: بهترين نويسنده در رول پليينگ(ايفاي نقش)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
#10
خب در مورد اينكه لرد ولدمورت واقعا جدي نويسي و لرد بودن رو به زيبايي هر چه تمام تر داره انجام ميده شكي نيست ولي با اجازه لرد من ميخوام به پيتر راي بدم چون از همون اولي كه اين شخصيت رو گرفت بسيار عالي كار كرد ، هر چند شايد فعاليت چنداني نداشته باشه ولي رولهايي كه مي زنه در همه زمينه ها يكي از بهترين ها ست و فعاليت خوبش بر كسي پوشيده نيست

پس راي من "پيتر پتيگرو"


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.