هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: اگه يه ديوانه ساز به شما نزديك بشه چه خاطره ای به ذهنتون خطور می كنه؟
پیام زده شده در: ۹:۰۲ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸
#1
یادم میاد وقتی هنوز سه سالم بود داشتیم اسباب کشی می کردیم خونه خالی خالی بود من رفتم جلو ببینم که توی کمد چیزی جا نذاشتم یهو یک چیز سیاه پرید جلوم اون لحظه مطمئن بودم جن دیدم ولی بعدا معلوم شد عموی جذاب اینجانب بوده که خواسته بامزه بازی درآره زبونم به مدت یک ساعت بند اومده بود ! وای خیلی بد بود هنوزم وقتی یادش میفتم اعصابم داغون میشه! پس احتمالا اگه یه دیوانه ساز بیاد جلوم من عمومو می بینم!


... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
#2
نام : پادما پاتیل
گروه :ریونکلاو
سن 19
خواهر دوقلوم توی گریفندوره ولی من توی ریونکلاو هستم
توی جشن کریسمس با رون بودم ولی اون حوصله امو سر برد!
چوب دستیم چوب ماهونه با 25 سانت و مغزش هم موی پریزاده
با اینکه با پروتی دوقلوییم ولیک اصلن شبیه هم نیستیم
علاقه مندی هام هم کتاب خوندنه من خوره ی کتابم و همین طور طراحی!
شکل ظاهری مو مشکی نه چاق نه لاغر قد 157 عینکی!
سرعت عمل در اجرای جادو و هوش سرشار(!) هم جزو خصایصمه!


راستی این شناسه از 17 بهمن 84 فعالیت نکرده!
ممنون!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۱:۳۲:۲۱

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: آينده ي سايت جادوگران؟؟( همه ميدانيم كه سرانجام روزي هري پاتر به پايان ميرسد)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
#3
به نظرم تاشقایق هست زندگی باید کرد چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچهای غربت؟؟!!

مثلا خودمن یه ان سالی بود سر نزده بودم اما دوباره برگشتم
همه مون بر می گردیم!
حتمن


... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
#4
ای بابا خوب بهتو توصیه می کنم که اون لیست شخصیتهای گرفته نشده تونو یک آپ دیت بکنید!

لیست حداقل هفته ای یکبار بروز میشه.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۱:۱۲:۴۱

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#5
نام : اندرومیدا بلک (مادر نیمفادورا تانکس- دختر دایی سیریوس بلک) بعدها با یک مشنگ زاده به نام تد تانکس مزدوج میشم!

چوب دستی: چوب درخت ماهونه با مغزی ریسه اژدها بیست و پنچ سانته و خیلی خوشرنگه
گروهمم احتمالا گریفیندور باشه چون بعدها بایک مشنگ زاده مزدوج میشم!؟؟!
توانایی هام: سرعت در اجرای افسونها
سپر مدافع: اسب سفید
قیافه ام شبیه خواهرم بلاتریکسه ولی مثل اون خبیث نیستم!
سن: 19
از اسم نیمفادورا هم خیلی خوشم میاد!

این شخصیت گرفته شده!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۶:۴۹:۲۳

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#6
در کنار مادرم قدم می زدم... نسیمی که از سمت دریا می آمد موهایمان را نوازش می کرد. مادرم دستم را محکم تر فشرد گویی ممکن است این باد مارا از هم جدا کند... دوباره خواهش کردم :
مادر... خواهش می کنم ... من برای این روز لحظه شماری می کردم بگذار بروم خواهش می کنم... خسته نشدی انقدر دستم را گرفتی? به آبی دریا نگاه کن آن قایق را می بینی چقدر زیباست ؟ آن مرد را می بینی چقدر زیبا شنا می کند ؟ بگذار بروم بگذار بروم مادر...مواظبم... خواهش می کنم...
صدایم شوق کودکی سیزده ساله را منعکس می کرد، شوقی که از دیدن آبی دریا، اولین بار، برای یک کودک به وجود می آید... شوق نزدیک شدن به آن، بازی با امواج وحشی اش، پا برهنه دویدن روی صخره ها و سنگ های خیس، که سرمایش را با تمام وجودت احساس می کنی، ولی مادرم... مادرم می ترسید...
می دانستم چرا می ترسد، همیشه تلاطم امواج دریا را درون نگاهش می دیدم، او از دریا وحشت داشت دریا بود که او را تنها کرد، موجهای سهمگین دریا بود که پدرم را از او گرفت ، پیش از اینکه من به دنیا بیایم و حالا دوباره خاطرات آن روزها برایش زنده شده بود .
اما من چه باید می کردم؟ هیجان رفتن در درون آب و در آغوش گرفتن موجهای وحشی مرا از خود بیخود کرده بود، دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم .دستم را از دست مادرم بیرون کشیدم و به سمت دریا فرار کردم ... دیگر تنها چیزی که می دیدم دریا و تنها صدایی که می شنیدم فریادهای مادرم بود...





تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۳۸:۲۸

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۰:۳۴ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
#7
واویلا! این تاپیک رو من زده بودم؟! اصلا یادم نبود ...آره به نظرم هنوز هم اسبه!


... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: صحنه محبوب کتاب 7 که میخواین توی فیلم ببینین؟
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷
#8
منم دوست دارم آخر کتاب و ببینم دلم خیی می خواد قیافیه ی جیمز رو رصد کنم... دلم می خواد کشته شدن ولدمورت و اونجایی که هری با دامیلدور حرف میزنه رو ببینم.


... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۶
#9
سلام به همه ی دوستان عزیز و فعععال

این تاپیک یه تاپیکه برای اینکه شما بگید که سپر مدافعتون چه شکلیه... در ضمن باید بگید چرا و از چه لحاظ .خلاصه کوتاه و بی مزه جواب ندین! وگرنه تاپیکم حذف میشه!

من خودم سپر مدافعم شبیه یک اسبه... فکر کنم اسب سفید باشه چون که من احساسم اینه که رنگ اخلاقم سفیده... از طرفی یه ذره هم قوی ام پس اسب بهم بیشتر می خوره... توی کل حیوونا هم اسبو خیلی دوست دارم...
چون :

اسب حیوان نجیبی است...


... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: دفتر ناظران محترم انجمن جادو و جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۶
#10
من نمی دونم هنوزم باید از اینجا مجوز بگیریم یا نه ولی می خواستم یه تاپیک باز کنم :

سپر مدافعت چه شکلیه؟


اگه قبلا کسی بازش نکرده باشه فکر کنم ایده ی باحالی باشه.



می تونه تاپیک جالبی باشه به شرط اینکه یه مقدار گسترده ترش کنی!مثلا اگه قرار باشه فقط اسم نوع سپر مدافعشون رو بگن زیاد جالب نمیشه(مثلا:سپر مدافع من شبیه عقابه!)اما اگه با ذکر دلیل باشه بهتره.فعلا تاپیک رو بزن اما اگه دیدم پست هایی که توش می خوره بی محتوا و کوتاهه پاکش می کنم.موفق باشی


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۷ ۱۶:۳۷:۳۱

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.