هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵
#1
ساعت دو نيمه شب
خوابگاه مركزي مديران

تق تق تق
عله با چشماي خواب آلود به سمت در ميره:كيه اينوقت شبي نميگي مردم خوابيدن؟
X-man:درو باز كنيد من مديرم من خيلي قويم بايد بيام تو.
عله به سرعت به طرف خوابگاه ميره و شروع ميكنه به شمردن مديرا:1۔2 3۔ 5۔ 6 ۔7۔ 9 ۔13 ۔12 ۔16
عله به سرعت به طرف در ميره:هر نوزده تا مدير الان تو رختخواباشون خوابيدن.
X-man:من حاليم نيست من فقط ميدونم مديرم خيليم قويم اصلا تو كي؟
عله:من هري پاتر ملقب به عله آتشفشان هستم ملقب به خشم خدايان كسي كه اولين بار فروم رو اختراع كرد...
و تو كه هستي اي غريبه.
X-man:من دومبول هستم بهترين ساحره باز تمام قرون و ركوردار بيشترين زدن مخ در آخر هفته و برنده ي چهارصد رنكه بهترين شنگولبازي و بودن دور هم همراهه بچه ها
عله: بيا تو.
دومبول در حاليكه سينشو جلو داده شق و رق داخل ميشه.
دومبول:خب من شب بايد كجا بخوابم؟
عله:رو زمين همه تختها پره.
دومبول:ولي من يه تخت خالي اون ته ميبينم.
عله:اونو گذاشتم براي بچه ي آيندم تو ميري رو زمين ميخوابي
دومبول:اصلا تو كي هستي؟من مديرم خيلي زورم زياده ميخوام برم رو تخته تو بخوابم.
ناگهان نوره عجيبي خوابگاه رو روشن ميكنه ماگماها از سرو و كول عله بالا ميرن و آماده پرتاب ميشن.
دومبول دست ميكنه تو كيفش و يه كتاب در مياره"جغرافي جادوگران"ورق ميزنه و روي يه صفحه نگه ميداره و با صداي بلند شروع به خوندن ميكنه.
...خطرناكترين آتشفاشان اين مناطق فوجي عله ياما نام دارد كه پس از هر فوران خسارت هاي مالي جاني و غيره ي زيادي به بار مياورد گفته ميشود اين آتشفشان بعد از يك بار فوران به مدت دو سال نميتواند فوران كند و تنها ميتواند افه ي فوران بيايد پس از او به هيچ وجه نترسيد گفته ميشود فوجي عله ياما با فردي به نام ...
عله: بيا دومبول جون به سمته تختت هدايتت كنم.
دومبول:سريع باش كه خيلي خوابم مياد.

نيم ساعت بعد

_خوشگلا بايد دومبولي برقصن خوشگلا بايد دومبولي برقصن نبينم اونجا نشستي بايد پاشي برقصي....
كل خوابگاه:
دومبول:الو؟جونم؟تويي ماكسي جون؟نه واسه فردا با دو تا ساحره ديگه قرار دارم آره ديگه ميدوني مديريته و هزار درد...براي سه ماه ديگه بهت وقت ميدم با هم بريم كافي شاپ عموي من باشه آره اون دوستتم بيار اوندقعه نياورده بودي منو نديده بود دو ماه دپرس بود باشه كاري نداري عشقه من؟سه ماه ديگه ميبينمت باي.
عله: بايد فكري كرد.
دومبول:نميتوني من مديرم خيليم باحالم الان به همه دسترسي دارم آلبوس دامبلدوراهاهاهاها.


ویرایش شده توسط سدريك ديگوري! در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۱۹:۰۶:۵۴

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵
#2
سرژ در اعماقه افكارش فرو رفت:اين كفيه مگه نيست؟چرا اينجوري ميكنه ؟قبلا بيشتر تحويل ميگرفت؟
كفيه با در حاليكه يه دستش كفگيره به طرف سرژ مياد:هو بوقي بهت گفته بودم براي شام فردا دو كيلو پياز بخر خريدي؟
سرژ:من؟كي گفتي؟من ديشب يه كارتون پياز براي سرژيا خريدم ميگفتي براي تو هم بخرم.
كفيه:غلط كردي ميري حالا براي زنه مردم پياز ميخري.
و با كفگير ميزنه تو سره سرژ.
سرژ:من سرژم من كفي نيستم اشتب گرفتي.
كفيه ناگهان به اين حالت در مياد
كفيه:چرا زودتر نگفتي عزيزم.
سرژ:من فكر كردم خودت منو شناختي هنوز از ديشب گيجيا
كفيه:عزيزم راستي بيا بريم تو اتاق خواب ببين اين تابلويه قشنگه.
سرژ:بريم


همان لحظه خانه سرژ
سرژيا با جارو مياد طرفه كفي:ببينم بوقي اون سته جواهراتي رو كه گفتم برام خريدي؟
كفي: من براي كفيه سرويس طلا نميخرم براي تو بخمر؟
سرژيا:تو غلط ميكني ميخواي براي زن مردم سرويس طلا بخري و با جارو ميافته به جونه كفي.
كفي:من سرژ نيستما من كفيم اشتب گرفتي.
سرژيا ناگهان به اين حالت در مياد
سرژيا:عزيزم چرا اينقدر دير گفتي.
كفي:ديشب خيلي خوش گذشتا
سرژيا:آره خيلي حالا مياي بريم تو اتاق خواب ببين اين آواژوره تازه خريديم خوشگله و با يه حركت عشوه گرانه به سمت در اتاق خواب ميره.
تق تق تق
سرژيا به سمت در ميره:كيه اين وقت شب مزاحم شده.
ناشناس:السلام عليك حاج سدريك ديگوري مرحوم هستم .
سرژيا:از كي تا حالا حاجي شدي.
سدريك:از وقتي كه دينمو به آسلام تغير دادم اسمم ميخوام عوض كنم بزارم سلمان ديگوري.
كفي:عزيزم بيا اين آواژوره داره چراغش كم نور ميشه بيا ببين چشه.
سرژيا:الان ميام عزيزم...حالا اينجا چيكار داري جيگي؟
سدريك:با عرض پوزش شنيدم اينجا خبرهاييست آمدم تا قبل از شروع كار صيغه ي محرميت را بخوانم.
كفي و سرژيا:
....

ويرايش

شرمنده هدي جون من پسته تو رو نديدم يعني قبلش نوشته بودم
توي پاسخ بعدم زدم و ارسال نميدونستم رزورو كردي حالا ميخواي تو ادامتو بزن فرقي نداره در كل ببخشيد شرمنده


ویرایش شده توسط سدريك ديگوري! در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۱۳:۵۲:۳۲

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۵
#3
حذم تار كبود پيكچرز تقديم ميكند

هواي صبحگاهي خيلي خوب بود بچه ها خوشحال و خندان بودند همه چيز خوب بود آب بود هوا بود گل بود شاپرك بود دختر بود پسر بچه بود قزوين بود برادر حميد بود...
بچه هاي تيم زپرتي حذم تاركبود در حال رفتن به زمين كوييديچ بودند در جلوي صف آنها سدريك در حاليكه دست كور ممد را گرفته بود حركت ميكرد.آوريل در حاليكه كه حدس ميزد در نقش نخودي در تيم ظاهر شده و كاملا درست حدس ميزد در پشت سدريك قدم برميداشت.سرژ تنكيان از روي درختانه كنار راه با ريشهايش اداي تارزان را در مي آورد و از درختي به درخت ديگر ميپريد تا بلكه مورد توجه قرار گيرد.كفي بالاي سره همگي در آسمان نقش باديگارد را بازي ميكرد و از نفوذ عوامل بيگانه به درون جوه دوستانه تيم جلوگيري ميكرد.برادر حميد در پشته همه سعي داشت تا با حركاته شگفت انگيز دستان خود به تيم روحيه مضاعف بدهد و ادي با شگفتي به حركات او خيره شده بود.

كات آقا كات اينجوري همه ي اعضاي تيم مسخره شدن برگردين دوباره اين صحنرو ميريم.


هواي صبحگاهي خيلي خوب بود بچه ها خوشحال و خندان بودند همه چيز خوب بود آب بود هوا بود گل بود شاپرك بود دختر بود پسر بچه بود قزوين بود برادر حميد بود...

بچه هاي تيم قدرتمند و استوار حذم تاركبود با نظم و آراستگي خاصي قدم بر ميداشتند در جلوي صف آنها كور ممد با چشماني درخشان قدم برميداشت سدريك ديگوري با صلابت و خونسردي خاصي در حال توضيح دادنه تاكتيكهاي جديد تيم بود.سرژ ريشهايش را مرتببافته بود و در حاليكه در كنار كفي راه ميرفت با او در مورد مسايل حذب صحبت ميكرد برادر حميد نيز در حاليكه دستانش را در جيب فرو برده بود در حال سوت زدن ود و ادي نيز با دقت به حركات برادر حميد نگاه نميكرد.

لحظاتي بعد اعضاي تيم از درون محوطه ي باز و به وسيله ي در ورودي رختكن به رختكن وارد شدند و بعد از آن از فضاي رختكن توسط در خروجي رختكن وارد فضاي استاديوم شدند.(به شما خواننده ي عزيز توصيه ميشود اين تكه را دوباره بخوانيد تا معني آن كاملا براي شما روشن شود)

چمنهاي ليز و خيس استاديوم حاكي از آن بود كه شب سختي را گذرانده است بچه هاي تيم حذم تاكبود وارد زمين مسابقه شدند.
هيچ صدايي از تماشاچيان برنخواست.
سدريك در حاليكه كه چونه اش را ميخاروند گفت:چرا اينا صداشون در نمياد؟اينهمه من پوله تبليغات دادم پوله بوقه تريلي دادم بيان برامون بوق بزنن پس كو؟
كورممد در حاليكه عينك دوديش را روي چشمانش ميگذاشت گفت:سيستم جديد بستيم ريموت داره بيا اين ريموتشو بگير يه كم به تماشاچيا ولوم بده.
سدريك ريموت رو از ادي گرفت و به تمشاچيا ولوم داد
تماشاچيا:دودورودودودو ايران!!!دودودودو ايران!!!
كورممد:بزن تركه بعدي.
سدريك تركو عوض ميكنه.
تماشاچيا:دختر ايروني كه ناز و دلبري اين پيغام بلك كتسو گوش كن...
كورممد:تركه بعدي
تماشاچيا:يه عاشق بي قايق تو دريا....

نيم ساعت بعد...

كورممد:تركه بعد
تماشاچيا:حذم حذم تار عنكبوت حذم فقط حذم تار عنكبوت.
كورممد:فقط يه كم صداش بد ضبط شده انگار ميگن تار عنكبوت

سدريك:

كوررممد در حاليكه سعي ميكرد نخوره زمين فرياد زد: ما قهرمان ميشيم

اعضاي تيم:


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۵
#4
به دليل ارزشي شدن اين تاپيك و خوردن پستهاي تكراري و بي هدف كه فقط جهت كل كل و بالابردن پستها در اين تاپيك زده ميشه اين تاپيك فعلا قفل ميشه تا بعدا در موردش تصميميگيري بشه.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵
#5
سدريك ديگوري مجله را خواهد بست.

طبق آخرين اخبار رسيده از شنگول آباد سدريك ديگوري قصد در بستنه مجله ي ارزشي ورزشي شايعه سازي دارد.به همين دليل مصاحبه ي اختصاصي با ايشان انجام داديم.البته لازم به ذكر است به دليل اينكه سدريك ديگوري خيلي باحال است و اصلا وقت براي سر خاراندن ندارد خيلي سخت گيرش آورديم ميدونيد ديگه خيلي باحاله اين سدريك ديگوري نفس بيد جيگر عشق ماي لاو هلو باقلوا شيطون ناقلا بلا حبه ي انگور و غيره

گزارشگر:آقاي ديگوري ميشه چند لحظه از امضا دادن به اين بانوان دست بكشيد تا ما با شما مصاحبه كنيم؟
سدي:من حرفي ندارم ولي هزينه ي منتقل شدنه كشتگان در راه عشق من به سنت مانگو رو شما ميديد؟
گزارشگر:بله ما از سازمان اين هزينرو تقبل ميكنيم.
سدي:باشه بزار به اين بانوي زيبا هم من يه امضا بدم.
گزارشگر:آقاي ديگوري شما چرا امضاتون شماره ايه.
سدي:من از بچگي عادت داشتم شماره تلفنمو به جايه امضا بدم به بقيه ببخشيد.
يك ساحره:سدي جون امشب منتظره تماسم باش:bigkiss:
يك ساحره ':سدي جون پس من كي باهات تماس بگيرم؟
يك ساحره'':امشب سدي خوشگلم ماله منه
ملت:
گزارشگر:بله گفته بودم مصاحبه اختصاصي ما با آقاي ديگوري ولي ديگه چون خيلي طرفدار داشته بيداختصاصيش اينجوريه واي به حال غير اقتصاديش.
سدي:ببينيت ساحره هاي عزيز من به همتون ميرسم شما فعلا بريد خونه شب با همتون تماس ميگيرم باشه؟
ساحره:باشه سدي جون هرچي تو بگي
سدي:خب بله شما آقاي ريشو با من كار داشتيد؟
گزارشگر:بله ما از مجله ي شايعه سازي مزاحم شديم.
سدي:ها خب امرتون.
گزارشگر:ميخواستيم بدونيم كه آيا شما واقعا قصد در بستنه اون روزنامه داريد؟
سدي:بله به دليل خز شدنه مجله و داشتن اخبار زياد از سارا اوانز كه كلا ملت جادوگري رو خز كرده و اون جواته بلر سگ كش و اين بروبچه هاي جوات من قراره مجلرو ببندم و بجاش يه بنگاه عشقي باز كنم
گزارشگر:
سدي:ريشتو جمع كن بابا
گزارشگر:بله شما خيلي كاره درستي ميكنيد
سدي:قابلي نداره عزيزم تو هم خواستي ساحره ماحره به من معرفي كن با آغوشه گرم پذيراشون هستيم.
گزارشگر:
ملت:
خواننده ها:
علي دايي:

پايان


ویرایش شده توسط سدريك ديگوري! در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۳ ۱۷:۴۳:۵۴

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: اختلاف گاه تیم ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵
#6
كل كل با تيم دراگون(اگه ارزششو داشته باشه)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جدي هر چي فكر ميكنم ميبينم اصلا تيمه شما جايي واسه كل كل نداره

نه جدي چي بگم؟خب سوسك كه سوسكه
اوتو بگمنم خيلي قشنگ كل ميندازه من خودم يكي از طرفدارايه پروپا قرصشم ولي جدا بايد بري انرژيتو جايه ديگه خالي كني اينا قدرتو نميدونن.
كلا خوبه من لذت ميبرن اين جوانان اسمه تيمشون دراگونه اونوقت هر چي سوسكو ملخ و مورچس ريخته تو تيمشون البته حدس ميزنم اين سوسك از نژاده اژدهاهاي باستان باشه.
بعد يه سواليم برام پيش اومده اين سوسكتون پرداره؟چون من هرچي فكر كردم ديدم اين كه رو چوب جارو بند نميشه۔

خب بريم سراغه گيليدي سلطانه بيناموسي...
هوم خب جدا هرچي فكر ميكنم ميبينم گيليدي نميتونه اينهمه وقتشو بزاره رو كوييديچ مثله اينه كه تبعيدش كنن به جزيره ي بالابيم موس(جزيره اي كه فقط مردها توش زندگي ميكنن)فكرشو بكن حداقل بايد يه ساعت رو جارو بشينه چشمشو به بازي بدوزه نميشه كه؟

هوم خب بستونه ديگه بقيتونم كه اصلا نيازي به كل كل نداريد خودتون كله پاييد ولي خب خوبه بريد تلاشتونو بكنيد آفرين.

در ضمن يادم رفت اصلا اين كل كلا رو كه چرت و پرت گفتم اومده بيدم اينجا تقاضاي بازي دوستانه بدم با تيمه دراگون


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: دفتر خانه ریدل(مجوز تاپیک)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵
#7
سلام و درود خدمت ارباب لرد ولدمورت كبير مقتدرترين جادوگري كه تمام اعصار تا به حال به خودش ديده
خيلي دوست داشتم كه در كناره شما و تا پايه جان به مبارزه بپردازم ولي بنا به دليلي كه در زير عرض ميدارم مجبورم از سمت والاي خود يعني جانفشاني در راه يگانه اربابم استعفا بدهم
ميرسيم به دلايل:
1_بودن در يگانه حذب آزاديخواه در جامعه جادوگري يعني حذبه ليبرات دموكرات جادوگرياليستي

2_يكي از چهار بنيانگذار اين حذب كه بنا به سوگندي كه خورده اند هيچگاه يكديگر را ترك نميگويند و تا آخرين قطره ي خونشان براي پايداري حذب ميكوشند.

3_امكانات حذب از جمله جكوزي و سونا مختلط همچنين بوفه سلف سرويس.

4_نبودن افراد ارزشي در بينه اعضاي حذب

5_داشتن يك عدد كفتر باحال و خوشتيپ و يك عدد فرد ريشو براي موارده مشكوك همچنين برادر حميد مرحوم و ادي باحاله معروف به ادي لاولي

در آخر باز هم از لرد براي زحماتي كه در حقه اين بنده ي حقير اعمال داشته نهايت تشكر را به جا مياورد و اگر به نظره شما ميتوان براي اين موضوع چاره اي انديشيد بنده را به حالت تعليق در بياوريد.
و يك پيشنهاد:
اگر لرد بزرگوار موافق باشند بنده ميتوانم واسطه اي بين حذب و ارباب باشم تا اگر روزي اين دو گروه مذاكراتي با يكديگر داشتند يك ميانجي و واسطه در اين ميان به خدمت بپردازد
درود و دو صد بدرود


ویرایش شده توسط سدريك ديگوري! در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۴ ۱۷:۵۳:۱۴

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران-مجوز تاپیک)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۵
#8
خب سلام بر دالاهوف عزيز و مايك لوري سابق و ويليام ادوارده سابقتر خب بنده چون ناظره اينجام اختيار تام در مورده فروم خودم دارم و صلاح ديدم تمام تاپيكهاي نامربوط به كتاب رو اگر كمتر از بيست تا پست خورده حذف كنم و اگر بيشتر از بيست تا پست خورده قفل كنم تا بعدا در موردشون تصميم بگيريم و فقط تو اين طرح تاپيكه شما قرار نگرفت بلكه من اسكله تفريحي رو هم قفل كردم همچنين چند تا از تاپيكاي قديمي سايت رو هم كه هيچ ربطي به هاگزميد و كلا هري پاتر نداشت رو ديليت كردم.
موفق باشي(سدريك ديگوري)


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
#9
دوستان پستاي كمتر از شيش خط تويه اين تاپيك از اين به بعد پاك ميشه خيلي داره ارزشي ميشه اين تاپيك.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۵
#10
مكان:مهد كودك غنچه هاي ويزارديشن(اتاقه خمير بازي)
زمان:حال

مربي در حاليكه داره خميرهارو بين بچه ها پخش ميكنه به اونها ميگه:بچه ها امروز بايد با اين خميرا شكله وبمسترارو درست كنيد.
يك پسر:خانم اجازه؟
مربي:بله عزيزم؟
پسره:نميشه ما با اينا شكل اعضاي حذب رو درست كنيم؟
اشك در چشمانه مربي جمع ميشه.

مكان:بيت الكودك(مهد كودك به زبانه قديمي.)
زمان:هفتاد ساله پيش

همه ي بچ ها دوره يك اتاق گرداگرد هم نشستن و دارن با عروسكهاشون بازي ميكنن ولي چهار نفر اون گوشه جدا از بقيه نشستن و دارن با هم حرف ميزنن.
سدريك الدوله:بچه ها اينجوري كه نميشه بايد يه فكري كرد.
السرژ المنحرف الدنيا:آره بايد دست به كار بشيم.
حميده اصله قزويني:اونا همش عروسكهاي ما را ميگيرند بايد كمي آنها را ارشاد كنيم.
كفي(از بچگي همين كفي بوده ):من ميگم بيايد بريم يه حذب ضده اين قلدرا بزنيم باهاشون بجنگيم بكشيمشون.
سه تاي ديگه:موافقيم.
كفي:حذب ليبرات دموكرات جادوگرياليستي تاسيس شد بچه ها حمله!!

ناگهان چهار نفر اعضاي حذب به طرفه باند مخوفي كه خود را وبمسترانميناميدند حمله بردند و جنگه شديدي در گرفت.
كريم انده رفاقت:عمرا همتونو له ميكنم عله جون آتيش بزن بينيم.
عله آتيش پاره:بيايد بگيريد عله آتيش اره تبديل ميشه به عله آتشفشان (تيريپ ديجيمون)
كوييرل:بچه ها منم بازي.
عله آتيشفشان:نه شما برو نقاشيتو بكش خيلي قشنگ شده.
كوييرل:مرسي
كريم:ها بچه ها حمله اونا ميخوان عروسكاشونو از ما پس بگيرن ما هم به كسي عروسك نميديم پس حمله تا پايه جان.

سدريك:بچه ها وايستيد برادر حميد كو؟
كفي:فلنگو بست رفت
سرژ:بچه ها غافل نشيد مبارزه كنيد.
سدريك:تو چرا رفتي سراغه دختراي مهد بابا بيا اينا بزن.
سرژ:ها چي ؟من منو اينكارا؟
در همون لحظه دو گدازه از عله اصابت ميكنه به سرژ و كفيو پرت ميشن به طرف ديوار و در همون حال شصته پاي چپ سرژ ميره توي چشم راسته كريم.
سرژ كفي و كريم:
سرژ: شماها خيلي بديد همش ميگيد من بيناموسي ميكنم من كجا بيناموسي كردم؟
كفي:ها منم دنبم وصله دمبه سرژ ببينيد.
كريم:آي مامان چشمم شماها نبايد بريد من ميرم دكتر چشممو خوب كنه.
عله و سدريك يه گوشه نشستن دارن تاسف ميخورن واقعا بچه بازي در چه حد.
سدريك:خانم مربي شيره من گرم نشد بريزي تو شيشه شير بدي حوصلم سر رفت اينقدر دعوا ديدم.
خانم مربي:نه عزيزه گلم
سدريك:شما اهله فرندشيپ هستيد؟
خانم مربي:نه عزيزه گلم يعني آره عزيزه گلم
سانسورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

مكان:مهدكودك غنچه هاي ويزارديشن
زمان:حال
مربي:گوره پدره همشون بابا بشينيد ماشين درست كنيد
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اين پست خيلي معناگرا بودا


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.