هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (baharanjoon@yahoo.com)



Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
#1
برودریک این را گفت و همراه با سایرین آماده حرکت شد.
دست نگه دارید!!! (صدای ترمز!)
الک:هیچ معلوم هست اینجا چه خبره!؟؟
همه: نــــــه! چه خبره؟
الک: خب کوفت! خب من چی پس؟! من نباشم؟
همه: نــه! تو واسه چی باشی؟!
الک: من که جیک و جیک میکنم برات! تخم کوچیک میکنم برات! () بذارم برم؟!؟
بری: برو الک جان این حرفا رو به ما نباید بزنی! باید به ققی بزنی برای بقای نسل!
در همین میان یه شی پرنده با سرعت نور میاد تو صورت الک!
کفیه در حالی که با نوک می کوبه تو چش و چال الک: تو خجالت نمی کشی؟!؟ تو حیــــاااا نمی کنی؟!؟ این زن داره!!! میفهمی!؟؟؟ بی ابرو! دکتر برو دکتر! دو دو تا ده تا!
و دو نفر از ناکجا آباد میان و به علت اینکه بعد از انتخابات حرف سیاسی زده پر و بال کفیه رو با باتوم آش و لاش می کنن و میندازنش توی یه گونی و می برنش به یه ناکجا آبادی تو کهریزک قاطی باقالیا!
الک بعد این که توی بیسیمش شماره ی پلاک کفیه رو مخابره می کنه لبخند پهناوری رو به سایرین میزنه
-: خب... کسی گفت که نمیخواد منو توی حذب راه بده؟!
ملت به هم نگاه می کنن و آب دهان خود رو فرو میدن!
ناگهان صدای عربده ای از دور دست به گوش می رسه و همه ادی رو می بینن که از شونصد متری یه چماق گرفته دستش و داره به طرفشون میاد و با خشانت داد میکشه!
ادی: اَاَاَاَاَاَاَاَ
.
.
.
یک ربع بعد:
ادی: اَاَاَاَاَاَ
ملت با بیقراری به ساعتاشون نگا میکنن!
مورگان: بابا کامان دیگه! من یه رب دیگه با ولدی قرار دارم! ایش!
بری: بله! منم با کودکان یک مهدکودک مشاوره دارم!
ادی همچنان: اَاَاَاَاَاَاَ...
و ناگهان متوجه میشه که فضا زیادی سنگینه! بنابر این نگاهی به دور و بر خودش میکنه و متجه میشه همه با حالت بهش دارن نگاه میکنن و آمادن که دل و جیگرشو بریزن بیرون! بنابر این ای میزنه و جلوی یک تاکسی رو میگیره و بقیه ی راه رو با دربست میاد! (نکته ی هری پاتری: تاکسی رو عوامل بی ناموس به وسیله ی جادو توشو کوچیک کرده بودن و ادی در بغل راننده ی تاکسی بود و راننده ی تاکسی لبخند مشکوکی بر لب داشت!)
بلاخره انتظارها به پایان رسید و ادی از ماشین پیاده شد! و دوباره یادش افتاد: اَاَاَاَ...
و با سیلی ای که توسط مونتگومری به گوشش نواخته شد ساکت شد!
ادی: کی عامل نفوذیه!؟
همه: دشمن!
ادی: کی خسته س؟!
یک معتاد که جون سالم از ناکجا آباد کهریزک به در برده!: من هشتم ولی خشته م!
گابریل: ادی ادی ادی این ساحریکه()رو که اینجا می بینی عامل نفوذیه همین الان کفیه رو فرستاد برد و اینا!
ناگهان ادی الک رو می بینه
-:اه اه اه! کی تو رو اینجا را داده؟!
و یه مشت می کوبه تو دماغش!
-: همونیکه تو رو اینجا را داده!
و محکم پای ادی رو لگد میکنه!
-ادی!!
-الک!!
و برای جلوگیری از عوامل بیناموسی با هم دست میدن!
ادی: بابا این از خودمونه! جاسوسمونه کلی به دردمون میخوره!
مورگان: حالا چیکار کنیم؟
ادی: منتظر شیم تا ققی بیاد!


[b][siz


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸
#2
ببخشید من نمیدونستم اینو کجا باید بگم گفتم که اینجا بگم! من از 84 عضو ریونکلاو بودم و هستم و الان بعد تقریبا یه سال اومدم و دیدم که به تالار گروهم دسترسی ندارم! با توجه به اینکه شخصیت الکسا بردلی توی کتاب وجود نداشته و خودم ساختمش! و هیچ دلیلی برای اینکه از گروه اخراج شم نیست! حتی پستایی که توی تالار ریون کلاو زدم هم نیست! دلیلشو نمی فهمم! اگر ممکنه یکی به من توضیح بده! مرسی!

ویرایش: به به! می بینم که از ایفای نقش به کلی اخراج شدم!! این دیگه تهشه!

اعضایی که در سایت فعالیتی ندارند یا اصلا لاگین نمیکنن بعد یه مدت از ایفای نقش خارج میش و این ربطی به شخصیتشون نداره. شما لطف کن لینک معرفی شخصیتت رو که تایید شدی بزار تا دوباره تاییدتون کنم. موفق باشی



ویرایش بازم: این لینکشه
فقط خیلی ارزشی بودم اون موقع ببخشید به بزرگیه خودتون

الکسا جان دسترسی های مورد نظرت داده شد.


ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱ ۱۱:۰۷:۰۳
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱ ۱۶:۵۲:۱۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱ ۱۶:۵۳:۵۹
ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱ ۱۸:۳۱:۱۰
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۴ ۲۰:۱۱:۵۳

[b][siz


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶
#3
موضوع: من پنيو از سر راه نياوردم!
هدف: از بين بردن جو خاله بازي!
-------

پنی جمله اش رو کامل میکنه : زن و شوورن!
و سپس با ملال به آراگوگ نگاه ميكنه!
- خب الان كه چي؟!؟
آراگوگ: خب اون وقت من و تو هم ميتونيم با هم ازدواج كنيم!
پني: من صاحاب دارم!
اراگوگ: آره؟!؟ نگفته بودي بلا!
پني: حالا كه ميبيني گفتم!
و در حالي كه حركات موزون مياد مكان رو ترك مي كنه!

دو ساعت بعد- محوطه ي هاگوارتز، ويولت و ادوارد و آراگوگ:
ويولت: اه! اين چه وضعيتيه!؟ من ميخوام پني و آراگوگ با هم ازدواج كنن!! ميخوام!ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام ميخوام!!! مااااااااااااااممممــــــــــــي!!!
و پاشو مي كوبه زمين!
ادوارد: منم موافقم! اگه اراگوگ و پنيم سر و سامون بگيرن اون وقت يه تالار 100% ارزشي خواهيم داشت!! جووووون
اراگوگ:
در همين هنگام يك تعمير كار تلويزيون يك تلوزيون پلاسماي ال جي ميذاره جلوي اوا( ادوارد-ويولت-آراگوگ) كنترل رو دو دستي تقديم خانوم جمع مي كنه بعد جل و پلاسشو جم ميكنه و گوشه اي به انتظار ميشينه!
ويولت: ايول تكنولوژي! روشنش كنم بچه ها؟!؟
ادوارد:آره آره!! بدو! ميخوايم وارد بازيه پيچيده اي بشيم!!
آراگوگ: من طاقت اين همه هيجانات رواني رو ندارم!
و غش ميكنه!
ويولت به آرامي دكمه ي قرمز كنترلو فشار ميده و تلويزيون روشن ميشه!
-دي ديري ديرين!
- دخترم تو چرا هنوز بيداري؟!؟
-آخه بابايي وقتي تو نيستي كسي نيست برام قصه بگه!
-پس ميخوام الان برات يه قصه بگم..آماده اي؟!؟
-اوهوم!
با خطوط تلفن همراه بوقي... هيچكس تنها نيست!
دي ديري ديرين!

ناگهان يك مجري با لبخندي كه چسبونده وسط صورتش پديدار ميشه:
دينگ دينگ!
آيا ميدانيد...
كه ازدواج بدون رضايت و توافق طرفين يكي از معضلات اجتماعي جامعه ي امروزي است؟؟!
دينگ دينگ دينگ!
آيا ميدانيد...
كه بيش از هفتاد درصد ازدواج هاي ناموفق را ازدواج هاي اجباري تشكيل داده اند؟!؟
دينگ دينگ دينگ دينگ!
آيا ميدانيد...
كه بالغ بر 9105 كودك بي خانمان از هر 10000 كودك بي خانمان از تشكيل يك خانواده ي اجباري رنج ميكشند؟!؟
حالا توجه شما را به تصاويري چند در باب ازدواج هاي اجباري جلب مي نماييم!
در يك تصوير ما يك طفل پنج شيش ساله رو مي بينيم كه همه ي لباساش پاره و كثيفه و دماغشم آويزونه و چپيده توي يه كارتون!
مجري:سلام پسر گلم! اسمت چيه؟!؟
-نمي دونم!(دماغشو با سر آستينش پاك ميكنه!)
-مامان بابات كجان؟!؟
-نميدونم! همديگه رو دوست نداشتن منو ولم كردن! ( و ونگ ميزنه!)
دوربين فيد ميشه تو بلك!(به ياد گذشته ها!)

ويولت و آراگوگ و ادوارد هم كه بسيار تحت تاثير قرار گرفتن همديگه رو با حفظ فاصله ي آسلامي در آغوش ميگيرن و قول ميدن كه بدون رضايت هر دو طرف دست به همچين حركاتي نزنن!

پايان!
-------
شرمنده كه ارزشي بود اما لازم بود!


[b][siz


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶
#4
((ریونکلاو)) و ((هافلپاف))

کورن:تو بگو برو بمیر ولی من این کارو نمی کنم!
چو جیغ میزنه:تو غلط می کنی؟مگه چه کاره ای؟باید بازیش بدی!
کورن:مک بازی بلد نیست که!آخه کی یه بازیکن پنج پا رو راه میده تو تیم که من بدم!؟من کاپیتان تیمم می گم بازیش نمی دم!
چو:خب باش!منم همه کاره ی تیمم همه از من حساب می برن!مگه نه دخترا؟
همه دخترا سرشونو به نشانه ی موافقت تکون میدن!
کورن آهی می کشه و به خوابگاه پسران میره تا اونجا یه مقدار فکر کنه!

تلق تلق تلق تلق تلق...
این صدا رشته ی افکار کورن رو پاره می کنه!کورن اطرافشو نگه میکنه و میبینه این صدا چیزی نیست جز صدای پای مک!
کورن گلدونیو که پیشش بود بر میداره و به سمت مک پرت می کنه!
مک جیغی میزنه و از اونجا فرار میکنه!
کورن دوبار چشماشو می بنده و یه دفعه احساس می کنه یه چیزی بالای سرش قرار داره!
کورن:هه!لبو!
اما کمی که به خودش میاد متوجه میشه این چوئه که از شدت عصبانیت سرخ شده بالای سرش ایستاده!

------------------------

در رختکن...

کورن که حسابی کبود شده بود به تک تک بازیکنا از جمله مک نگاه میکنه و به آرومی شروع به صحبت می کنه!
-خب از اونجا که یکی از بازیکنای ما غیر قانونیه ما بازی رو می بازیم!
چو دوباره داد میزنه:نخیر نیست!!!
کورن نفس عمیقی می کشه و ادامه میده:اوه بله منظورم خودم بود که غیر قانونی بازی می کنم!
چو:خب برو بیرون!!!
کورن آب دهنشو قورت می ده و دیگه چیزی نمیگه!

------------------------

در زمین بازی...

بازیکنا یکی یکی وارد زمین میشن و در کمال تعجب مک در حالی که پشماشو زرد کرده بودن تا شبیه کورن بشه در آخر صف قرار داشت!
همه ی تماشاگرا شروع به تشویق بازیکنای دو تیم می کنن!هوا ابری بود و گاهی نم نم بارون به هوای ورزشگاه طراوت می بخشید!

کریچر که توی جایگاه تماشاگران نشسته بود شروع می کنه به فحاشی به ریونیا!
کریچر:کورن هر روز زشت تر از دیروز!دینگ دینگ!!!
یه نفر از پشت سر کریچ می گه:واقعا!
کریچ بر میگرده تا ببینه طرف کیه!
کریچ::

کورن(همون مک!) و اما دابز به مرکز زمین میان تا با هم دست بدن!کورن(همون مک!) پنج تا دستشو بالا می بره تا با اما دست بده!اما هم به ناچار یکی از دستاشو انتخاب می کنه و میاد دست بده که ناگهان چو با تنه کورن(ای بابا چقدر خنگی تو!همون مکه دیگه!) رو کنار میزنه و با اما دابز دست میده!
داور نگاه چپ چپی به چو می ندازه اما چون نمی خواد وقت رو بیشتر از اینا تلف کنه به سمت توپا می ره تا اونا رو رها کنه!

گزارشگر:خب با سوت داور بازی شروع میشه!من کورنو می بینم که با شکل و شمایل جدیدش داره به سمت کوافل حرکت می کنه!اما اونو درک می گیره!بله درک پیش میره...یه پاس عالی برای ماندانگاس ، اونم معطل نمی کنه و توپو می سپاره به دنیس!...از اون ور الکسا...اما نه صبر کنید!کورن از از پشت سر به دنیس نزدیک می شه!...اوه اون می پره روی کمرش!معلوم نیست داره چه کار می کنه!...
مک با صدای بلند فریاد میزنه:اسنیچ اسنیچ!
چو:
چو به شدت سرخ میشه و به سمت مک پرواز می کنه!مک همچنان دنیس رو گرفته بود و ول نمی کرد!از اون طرف لودو یه بلاجر به سمت مک می فرسته که از کنارش رد میشه!تانکس از اون طرف دوبار بلاجر رو به سمت مک می فرسته و باز هم از کنارش رد میشه!دوباره لود از اون طرف بلاجره رو می فرسته و بازم از کنار مک رد میشه!خلاصه این اتفاق تا آخر بازی تکرار می شه!باتیلدا و الکسا هم واسه اینکه عرصه خالی نباشه یه بلاجر دیگه رو از این طرف مک به اون طرف مک پاس می دن!
دنیس هر طور شده کوافل رو به سمت دروازه پرتاب می کنه و آوریل هم به راحتی اونو می گیره!چشمای مک ناگهان روی دستای آوریل تیز میشن و اون از پشت دنیس به سمت آوریل می پره!
صحنه آهسته می شه!
آوریل:نهههههههههه!
مک:اسنییییییچ!
چو:نههههههههههه!
کورن:هر هر هر هر هر!
اما قبل از اینکه مک با آوریل برخورد کنه و کلی بهش صدمه بزنه داور سوت رو به صدا در میاره!پروفسور اسپراوت اسنیچ رو گرفته بود و بازی به نفع هافلپاف تموم شده بود!اما آیا فکر می کنید چون بازی تموم شده مک به آوریل برخورد نمی کنه؟حتما میگی برخورد میکنه اما بازم در اشتباهی!چو آوریل جا خالی می ده!


[b][siz


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶
#5
و به اين ترتيب همگي به اتفاق هم پوز ملكه ي بدجنسو ميزنن(كپي رايت باي پني) و تا آخر عمر به خوبي و خوشي زندگي ميكنن!!
-هوووووو!!
-هان؟
-تو خجالت نميكشي بوقي؟!؟
-وااااا واسه چي؟!؟ خودتون گفتين رول بزن! من كه حرفي نداشتم از اول!! ... اصلا من ميييييييرم!
-به درك!
-ضبط ميشه! 3...2...1... اكشن!
------
و هدي پر ميزنه ميره!
------
هنگام درست كردن ادامه ي ناهار!!
فلور: چو جونم قربون دستت هيچي ماست نداريم بپر برو ماست بخر!
چو: واااا آش ميخوايم بخوريم چيكاره ماست داريم؟!؟
فلور: آخه...... وياره آخه!!! برا بچه م ميخوام!!! هوس ماست كردم برو بگير!
ملت: تو حامله اي؟!؟
فلور: آره!!
الك: راجوي خائن!!
ليلي: خب شنيدي كه فلور چي گفت چو! پاشو برو ماست بخر!!!
چو:
الك: ها جيگي به نظرم اين تيريپ خشانت ساحره ها ديگه خيلي خز شده جم كن بساطتو برو ماست بگير... برو قربونش!
چو: خب باوش!
-----
بعد از خريد-در خيابان

چو با حالتي شاد خوشحال و سرحال جست و خيز كنان داره ميره كه برگرده آداس!!
در همين هنگام هوا ابري ميشه و رعد و برق ميزنه!! چو واكنش خاصي انجام نميده و ادامه ميده!
باد شديدي مي وزه و انعكاس آن از ميان حفره هاي درختان صداهاي موهومي توليد ميكند! در همين هنگام مادر ها فرزندان دلبند خود را كه در خيابان پلاس بودند با خاك انداز و جارو جمع كرده و به درون خانه منتقل مي نمايند! (الان اين يعني خيلي ترسناك شده!)
-هوووو هووووووو هوووو هووو!
چو: كي اونجاس! يالا خودتو نشون بده! من نمي ترسم! من اصلا نمي ترسم مي فهمي!!
-هووووووو هووو هووووو هووو!
چو: ميگم نمي ترسم بوقي! در ضمن هووو خودت! ببينمت حالتو مي كنم تو قوطي!
-منو ميشناسي؟!؟
چو:نه!
-من كيد نپر بيدم! (kidnapper )
چو: بـــــــه!!! پس فنگول خودموني... چه خبرا؟‌چيكارا ميكني؟!؟ بي معرفتا رو ميگيرن داوش.. يه نيم نگا بندا اينورا!
- نگفتم كيدنپد! گفتم كيدنپر!!! يعني آدم ربا نادان!!!! يعني الان من ميخوام تو رو بدزدم!!!‌بفهم!
چو: آهاااااااااا .... مسخره!‌ همچين جلوه هاي ويژه داد گفتم چه خبره!!... يه آدم ميخواي بدزديا!....ها منتاها قبلش بهت آمادگي بدم كسي بابت من بهت پول نميده... خيالت تخت
-هااااا نه اونو كه ميدونستم!!... نترس مشكل پول و اينا نيست! فعلا بيا برو تو اين گوني تا بعدا بهت بگم...
چو: نــــــــــــه!نــــــــــــــــــــــــــهههههههه!!! جيـــــــــــــــــــــغ!!!! شما نمي تونين اين كارو با من بكنين... كمــــــــك!!!

_______________________________________________________
هان گفتيم ما نيز رول بزنيم كه نگين لالي... هااا ادي به اندازه كافي خاله بازي شد به نظرت يا نه؟؟!؟


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۸:۱۸:۴۰

[b][siz


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
#6
ببخشيد در مورد اين نويل لانگ باتم كه هدويگ در موردشون حرف زده بود.
بايد بگم كه ايشون چن وقت پيش من رو در مسنجر ادد كرده بودن و طبق گفته ي خودشون تهران به دنيا اومدن اما جاهاي ديگه بزرگ شدن (صحت و سقمش با خودتون!!)و فارسي هم متوجه ميشن و حتا با من فارسيم صحبت كردن!!!! خب من فكر نمي كنم اين دوستمون كه تا اين حد فارسيش خوبه براي فعاليت تا يه حدي مشكلي داشته باشه... البته به گفته ي خودشون بعضي اصطلاحاتو متوجه نميشه كه خب دو حالت داره يا كم كم متوجه ميشه يا يك نفر كه زبانش به اندازه ي كافي خوبه و وقت آزاد و حوصله هم داره بشينه دونه دونه براش توضيح بده كه خب فك نكنم هيچكس انقد بيكار باشه در نتيجه كم كم خودش ياد ميگيره!
در ضمن مگه فرومه انگليسي نداريم؟!؟‌چرا اونجا فعاليت نميكنه؟؟؟

هنوز راه نیفتاده! هی امروز فردا می‌شه! تا تابستون حتما راه میفته!


ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۱۲:۳۸:۱۵
ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۱۲:۵۲:۱۷

[b][siz


Re: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶
#7
هوم.... با عرض معذرت مجبورم كه جواب ققي رو بدم...
والا تا اونجايي كه من يادمه من يكي حرفي ازين كه تا شما رو از بلاك در نيارن منم پست نمي زنم يادم نمياد حالا نمي دونم شايد اينم از توهمات پس بلاكي(پس از بلاك) باشه
تا اونجا كه من يادمه چن تا از بچه ها گفتن تا ققي نيومده ننويسيم و من هم گفتم كه مسئله ي بين مديريت و ققي به خودشون مربوطه ما نبايد دخالت كنيم و چون بلاك بودي نديدي كه من خودم جزو معدود فعالان تالار بودم و يادت باشه(كه نيست چون بلاك بودي بدبخت!) رنك فعال ترين عضو تالارم گرفتم!!!
در ضمن شما وقت نداري شما كه ماشالا بيست و چار ساعته كانكتي و به شغل شريف چت كردن با دختر مردم مشغولي وقت نداري....آها صحيح!خوب شد معني وقتم فهميديم!
در ضمن استاد تا اونجا كه من يادمه اون موقع هام كه وقت داشتي رولهات چندان چنگي به دل نمي زد يادت باشه من از آبان 84 توي تالار بودم و گاه گاه هم رول ها رو مي خوندم اما متاسفانه بايد عرض كنم كه رول هات ازون موقع هم چنگي به دل نمي زد معنا و مفهوم خاصي نداشت يا بي ناموسي و چرت و پرت بود!!!
نذار بگم كه قبل از از وقتي من و رزي و آنيت و مك وارد تالار شديم و به نحوه ي رول نويسي يه كم سروسامون داديم وضعيت تالار چي بود ققي! نذار بگم!!
همين كه ماها پامونو گذاشتيم تو تالار و شما ديدين كه هستن اونايي كه بهتر از شما مي نويسن فلنگو بستين و به بهونه ي اعتصاب و درس و امتحان و باي نت و اين حرفا بساطتونو جم كردين! وگرنه كه اگه ما نبوديم شماها هنوزم با بينز و آوي و ادي تو سر و كله ي هم مي زدين!!!
در ضمن به جناب سرژ هم بايد عرض كنم كه آلاسكا خودتونين و سرژيا و بنده هم بيست و چهارساعته كانكتم يك نگاه به ليستتون بندازين متوجه ميشين كه خودتون براي بنده اينويز آن ميشين ما هم اگه گوشزد نكرديم چون عقده ي سرژ نداريم!!
خلاصه گفتم كه گفته باشم آخرين پست من بود اينجا و به قول خودت انقد بيكار!!!! نيستم كه بيام به خزعبلاتتون جواب بدم مرحمت زياد... خدافظ همگي!!!


[b][siz


Re: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶
#8
واقعا متاسفم! واقعا متاسفم!!!
ققي و سرژ شما واقعا فك كردين كي هستين؟!؟ نه!! من دقيقا ميخوام بدونم كه شما چه فكري كردين!!
آنيتا و هدويگ و امثال اينا!
يهو بياين بگين سايتم مال شماس عله هم نقش پيام هاي بازرگانيو ايفا مي كنه اين وسط!
كاربراي ديگه هم كه هيچي ديگه... اصلا آدم نيستن !! فقط حذب! فقط سرژ! فقط ققي!!!
همه رو هم كه شما به مكان فعلي رسوندين!! چقدرم شما خفن و عالي و نويسنده هستين! ماهام نقش بووووقو ايفا مي كنيم اين وسط!!
اصلا ققي جان شما بگو!!! شما اگه آنيت و هدي و بقيه رو زير بال و پر گرفتي و نوشتن بهشون ياد دادي پس چرا رول هاي خودت اين جوريه؟!؟‌ نه انصافا جواب بده!!
سرژي شمام گويا خيلي خودتو تحويل ميگيري حالا دو نفر گفتن خوب مي نويسي... ديگه فك كردي واقعا خبريه!!! فك كردي كي هستي؟! بشين سر درست بينيم باو!
اسكي جون شما هم هركي ندونه من يكي خوب ميدونم كه با پاچه خاري و خودشيريني به مديريت رسيدي و چه خوب شد كه بركنارت كردن چون اصلا لياقتشو نداشتي و نداري و نخواهي داشت!!!! بزنم همه تونو له كنم!!! چه تحويل ميگيرن خودشونو!! بيا براتون نوشابه باز كنم!


----------
خلاصه اينكه گذشته ها گذشته.... روي همو ببوسين و آشتي كنين!!
.
.
.
.


[b][siz


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱:۲۹ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۸۵
#9
نام: الکسا بردلی
گروه : انلی ریون!


[b][siz


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵
#10
مسابقه ی راونکلاو و اسلایترین
یک روز مانده به مسابقه – دوازده نیمه شب – خوابگاه دختران – خوابگاه خصوصی اسلایترین
همه جا در تاریکی و سکوت فرو رفته است . همه ی افراد خواب هستند و برخی صداهایی از خود خارج می کنند . در این میان فردی است که صدایش همه ی اصوات اطرافش را تحت سلطه گرفته و آن کسی نیست جز ........
سامانتا !
سامانتا در خواب:چی ؟! منو می زنی ؟! من تو رو لهت می کنم سیفید بی خاصیت !! من مرگخوارم !! من خفنم !! من خواخور ولدی کچلم !! من با همه مصاحبه می کنم !!! فک کردی حالا یه عنوان بهترین نویسنده ی ارتش گرفتی خبریه ؟! برا من اسمشو می ذاره وایت لیدی !!! سوسکی بابا ! بیشین بینیم باو ! دستتو بنداز !! هول نده سارا هووووی!! خانوم صفه شیر که نیست صفه کوپنه !! عمرا من بذارم یه سیفید جلوم وایسه !! بکش کنار !!
آرامینتا ملی فلوا ! :چت شده سامانتا ؟! بگیر بخواب دیگه ! چقد سروصدا می کنی !! فردا مسابقه داریم !! از فکر این سارا اونز بیا بیرون !! در ضمن قرصای ضد توهمتو هم بخور ! مسابقه ی قبلی که یادت نرفته همه رو سارا اونز می دیدی و باعث شدی داور از زمین بندازتت بیرون ؟! بخواب !!
------------------------------------------
همون شب فرداش !- رختکن کوئیدیچ راونکلاو
فنگ: خب خونسردیه خودتونو حفظ کنین ! به خودتون اطمینان داشته باشین و بدونین که اونا فقط و فقط اگه خودتون بخواین هیچی نیستن و می تونین بازیو ببرین !! مطمئن باشین ! ماها هشت نفر آماده و تازه نفس داریم !! ماها هماهنگیم !! ماها خفنیم !! ماها ...
کریچ:ا...ا...ا...ارباب کریچ احساس می کنه که باید بره دستشویی !!
فنگ:بیخود کردی !! نمیشه بری الان من دارم براتون ابراز موفقیت می کنم!
کورن:ببین منم احساس می کنم که باید برم !!
فنگ:این چه مسخره بازیه جدیدیه ؟! الان وقته لوس بازی نیست ! پاشین برین سر مسابقه تون !
الک:اما ببین منم همچین یک نمه هایی نیاز مبهمی رو به دستشویی در وجودم احساس می کنم!!
فنگ به سرعت به سوی نزدیک ترین فرد به خود یعنی چو خیز برمیدارد که خرخره اش را بجود !! اما بینز ظاهر میشود و رد شدن از میان او کافیست تا فنگ نام خود را نیز از یاد ببرد !!
بینز: دست نگه دارید !!! آیا میدانید خوردن دو بار ماهی در هفته چقدر می تواند در یاد گیری شما موثر باشد ؟ و نیز میدانید که هزینه ی سالیانه ی بنزین در سال 85 معادل ساخت بیست و چهار استخر خصوصی است ؟!
و فنگ با خشانت همه را به سوی زمین پرتاب می نماید !
ملت اسلی که از دور این صحنه ها را مشاهده می کردند :
ولدی: هوووووم ...... اینا چرا انقد سریع حرکت می کنن ؟! تازه پرواز هم می کنن !! اینا باید اختراعات جدیدی باشن که من و مرگخوارام ازشون بی خبریم !! هیومکیوس !!
بلیز:ارباب به نظرم باید خیلی خطرناک باشن ندیدین موقع فرود اومدن چه گرد و خاکی دور و برشون رو گرفت ؟!
مادام هوچ:کاپیتانها با هم دسـ... اهم ! کاپیتانا با هم دست و پنجه بدن !! حالا با صدای سوت بازی شــــــــــــــــــروع ... شد !!
و همه به هوا برمیخیزند !!
گزارشگر: ... و حالا توپ دست مهاجم اسلیترین یعنی سوروس اسنیپه که به سرعت میتازه و جلو میره !! توپ رو به ایگور پاس میده و ایگور و مارکوس فلینت در یک حرکت چرخشی جایگاهشون رو با هم تعویض می کنن و به این ترتیب به زیبایی در برابر بلاجری که توسط برودریک هست... ببخشید ! برودریک بود !! برودریک بود ؟! نه بابا !! برودریک نبود !! الکسا بود !! نه ؟ ....بله ...دوستان اشاره می کنن که برودریک بود بود . بله توسط ایشون فرستاده شد جاخالی دادن !! به این میگن حرکت تاکتیکی !! حالا سری به جستجو گرا بزنیم و ببینیم که چه می کنن !! ابتدا پنه لوپه کلیر واتر ....اون داره....داره.....خدای من دارم درست می بینم ؟! اون داره علف می خوره و در چمن ها حیوان زحمتکش غلت(!) و یا به زبانی خر غلت می زنه ! و جستجوگر تیم دیگه که با دقت داره همه جا رو به دنبال اسنیچ زیر و رو می کنه و کسی نیست جز آر...آرا....آرامـ....آرامینا؟!آرمین ؟! آرش ؟! ها؟! بیخیال آقا میخواستی اسمت انقد سخت نباشه که ما سرویس نشیم !!
قدری آن سو تر سامانتا دیده میشود که با خودش درگیری دارد !:اینا همه شون همدستای سارا اونزن !!! من میدونم !! همه شونو می کشیم !! همه شونو !موهاهاها
و با مشت به دشمنان فرضی لگد می زند (توجه کنید با مشت لگد می زنه !!! و این اوج توهم بودن وی را نشان می دهد !!)
کریچ که تا کنون با شگفتی به حرکات سامانتا می نگریست سوتی میکشد و آرامینتا را صدا می کند.(آقا جم کن خودتو مسابقه داری میدی خیر سرت !!)
کریچ:نویسنده ی خفن خانه ی ریدل !!! ببین چه احساسی بهت دست میده اگه برم به کمیته ی داوران بگم که دروازه بانتون قرص توهم زا مصرف می کنه ؟!
آرامینتا ملی فلوا !! :نه به جون تو !! این قرصاشو نخورده اینجوری شده !! به جون تو !!!!
هنگامی که کریچر می خواهد سخنی را زمزمه کند رنگش به زرد تغییر حالت میدهد !!
آرام:چیزی شده ؟!
کریچ:م...م...من باید برم دستشوییییییییییییییییی........
بلیز :ارباب این جن مفلوک رو ببین که چقدر بدبختانه به خود می پیچه !!
لرد ولدمورت: هر هر هر !!
فنگ: بچه ها من نمی دونم چرا احساس می کنم باید برم دستشویی !!
ملت ریونی:
فنگ:بینز دیشب شام چی خوردیم ؟!
ینز: هوووم.....آبگوشت به همراه آبمیوه و آبمعدنی به علاوه ی چن تا گیاه آبی و یه سوپ آبکی و همچنین یه کم آب هویج و بستنی آب شده !!!
چو:بچه ها من دیگه نمی تونم تحمل کنم....
و چون دستشویی ای در زمین وجود نداشت به همین سبب همه ی ملت ریونی منفجر شدند و علاوه بر اونها سایر افرادی که اونجا حضور داشتند به فنا رفتند به جز یک نفر !!
پنی که با شادی تمام داشت می چرید !
دوربین خبرساز به سرعت به طرف پنی می رود .
دوربین:به نظر شما چرا فقط شما جان سالم به در بردید !!؟؟ ها ها ها ؟!
پنی: صبر کنید برای شما دلایل علمی رو بیان کنم ! ببینید !! ازونجایی که من یک چرنده هستم ، و چرنده ها معده ی دو قسمتی برای چریدن دارن ، من اون مواد زائد رو در یک قسمت معده م ذخیره می کنم و به این حالت می کشم بالا تف می کنم !!(و یک جرعه از مایعی زرد و بو دار را رو به دوربین تف می نماید .)
دوربین:حـــــالم به هم خورد !! نکبت !! خب چه ربطی داره ؟! معده ت دو قسمتیه !! مثانه ت که دو قسمتی نیست که !!
و در اینجا پنی به دلیل کم آوردگی مفرط ناچار میشود اسنیچ را بگیرد و با شادی و دندانهایی سرشار از سبزه و یونجه و شبدر و طراوت زندگی (!!) به دوربین خبر ساز لبخند بزند !

پایان !


ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۱۸:۱۶:۳۴
ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۱۸:۱۸:۵۳

[b][siz






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.