هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: رویارویی با ناظران دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
#1
برادر زاخی منم ناظرما! برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهم مجوز داری، فقط جون هر کی دوست داری نمایشنامه هات خوب و پر محتوی باشه! نه صرفا حشو وگرنه پاکیده خواهد شد
با احترامات
استار


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: گفتگو با ناظر انجمن شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#2
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نظرای(ج ناظر ) گرام( کرام نه ها! گرامی) میخواستم بگم که اگه ممکنه یکی به داد خانه ی سالمندان بدبخت برسه! بیچاره سالمندانو فرستادین اون جا یه سر هم بهشون نمیزنین
با احترامات استار!


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
#3
مکان: دم در سينما
زمان:يه روزي از همين روزا
استار: سلام آقا يه بليت ميخواستم براي جديدترين فيلم هالي ويزارد!آقاااااااا!آهاي آقاهه! خب مثل اينکه بدون بليت هم ميشه رفت تو
واي اينجا چه خلوته...ته ...ته(با اکو بخوانيد)
خب اين رديف خاليه همين جا خوبه
استار يه بسته پاپکورن از تو هوا میگیره و مشغول خوردن میشه که یهو
_ هی تو! مگه نمیدونی توی سینما اجازه ی خوردن خوراکی رو نداری؟
استار: ولی آخه بدون خراکی که خوش نمیگذره
مسئول سینما: ولی این دلیل نمیشه که ..... هی من ندیدم تو بیای تو! بلیتت کو؟
استار: بلیت من کو؟؟ بلیت خودت کو؟! بینم نکنه بلیت نداری؟ ها؟ اعتراف کن زود باش !!!
مسئول سینما: من ...آخه
استار:پس بلیت نداری! هومم؟ خب خب گواهینامه و کارت ماشین چی؟
مسئول سینما:

استار: نچ نچ نچ ن گواهینامه نه کارت ماشین و نه بلیت ! <توی دفترش یادداشی میکنه و دفترشو میذاره تو جیبش > تو به سه سال حبس توی آزکابان محکومی + 200 تا تنفس مصنوعی توسط گیلدی من باید با مسئول آزکابان کینگی هماهنگ کنم
مسئول سینما: ببخشید دیگه تکرار .... هی تو فکر کردی من نمیفهمم زود باش از سینما برو بیرون
استار: اصلا تو میدونی من کیم؟ها؟
مسئول سینما:
استار: نه نمیدونی! من مامور مفخی (درست نوشتم) حام بزرگم ! بهداشتیار و آشتی دهنده اینم کارت شناسایی
<مدل درکی کارتشو در میاره ااااااا کارتم کو؟ آهان ایناهاش تو جورابم بود >
مسئول سینما: اگه مامور مخفی هستی پس چرا خودتو معرفی کردی؟
استار: بازم میگم من تخلصم مفخیه!!! اصلا ببینم شماها چرا سینماتون غیر بهداشتیه؟؟ من باید مسئول اینجا رو ببینم! ویکتور کرامو !حالا!
مسئول سینما: باشه از ان طرف
در راه: چیزی بهش نگینا !!! خواهش میکنم من تازه کارمو پس گرفتم
استار: باشه
تخ تخ تخ
کرام: کیه؟
مسئول سینما: قربان از وزارت بهداشت اومدن میخوان شما رو ببین
کرام: من سرم شلوغه بگو بعدا بیان
استار درو با لگد باز میکنه hammer:: و میاد تو
سلام کرام
کرام: تو؟!!!

استار: آره مگه من چمه؟!
کرام: حالا مشکل چیه؟
استار: این دستگاه تهویه ی سینما درست کار نمیکنه هوا آلودست!خوراکیای بهداشتی توی سینما پیدا نمیشه! کف سینما کثیفه! ناخون دست مسئول سینما بلنده ! موهای بازیگراتون چرب و کثیفه!!
< یک ساعت بعد>

سینما پر از تار عنکبوته و در کل خیلی غیر بهداشتیه
کرام: تموم شد؟
استار: بله
کرام: بابا اینجا سینماست نه رستوران!!!
استار: در هر حال باید روی این موضوعها بحث شه وگرنه مجبورم گزارش بدم در ضمن توی فیلماتون خشونت زیاد دیده میشه همه باید آشتی باشن توش! فرندشیپشو زیاد کنین
کرام: ولی ....
استار: من دیگه باید برم
یه بشکن/ فضا نقره ای میشه و هوشت! (صدای غیب شدن )
کرام: ببین این یه الف بچه چه جوری ما رو سر کار گذاشته ها!!!
(گیزر داده نمیره بالا)


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۴
#4
جنگ گیلدی و رودی:
دلیری کجا نام او لسترنج پاشد داد زد همسان یک مشت برنج
*******
بیامد که جوید ز سفیدان نبرد یهو عطسه کرد دید هوا گشته سر
*******
بشد تیز Amus با خود و واند رفن جلو و رودی را زود براند(چه ربطی داشت؟)
*******

پاشد گیلدی و همی سرفه کرد خداییش هوا گشته بود خیلی سرد
*******

سوار دسته جاروی سپیدش بشد(رخش) چنان رفت با سرعت که نمفهمیدمی من چه شد
*******

بگفتا گیلدی کی لستنج بخواهم که جنگم با تو till the last range
*******

بخندید رودی و بگفت ببخشید شما؟ برو و بیا به همراه مامان و بابا(برو با بزرگترت بیا)
*******

سپس بگفتش رودی بیشین بینیمیوس الان میفرستمت من پیش سیریوس
*******


بگفتا گیلدی کی رودی خان اسی را دوست دارد جی کی همچو جان
*******

نخواهد که نابود کن دوست خود پس بشین بکن از سرت پوست خود
*******

سپس با یه نفرین عالی و خوب بینداخت دسته جارویش تو جوب
*******

پاشد رودی و گفت ایمپریو بخندید لشکر سیاه و بگفتند همه گیلدیوhammer::
*******

ز جا خاست گیلدی و بشد خمشگین فرستاد نفرینی از روی کین
*******

بگفتا آوادا... که آمد کسی بیامد سوی آن دو فریاد رسی
*******

و او کسی جز استار نبود کسی جز همان فرد بی کار نبود
*******

بگفتا استار کین دعوا چیست؟ زود باشید و بگویید که تقصیر کیست
*******

شدند گیلدی و رودی هر دو رنگ رنگ بدانستند کینحاست پایان جنگ
*******

بگفت گیلدی کین رودی بود که پاشد و داد زد ز بالای رود
*******

بزد لبخندی استار و بگفت بود تقصیر شما ها! هر دو! جفت!
*******

لیک اینک نیست جای دعوا و فغان آمدم من که آرم دوستی را ارمغان
*******

بگیرید دست یکدگر تند و زود کز اول همین بهترین کار بود
*******

و اینگونه رودی و گیلدی خوب و نیک شدند دوست هم خیلی خوب و شیک
*******

قهر هم در همان لحظه جان در بداد چنان شد که رفتش همانند باد


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: ولدمورت از کجا فهمید وارث اسلایترینه؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۸۴
#5
اصولا به نظرم با توجه به اینکه هری چجوری فهمید میتونه به زبون مارا حرف بزنه و با توجه به اینکه میدونست اسلیترین باید یه وارٍث داشته باشه و دوباره اصولا از اون جایی که شک کرد ولدی یا دریکو یا خودش اون وارث هستن میشه اینو فهمید !!!!! به نظرم این یه چیز واضحه که ولدی دقیقا میدونسته که قراره چی پیش بیاد و اصولا توی خونش عشق به جادوی سیاه هست و در ضمن وارث اسلیترین اگه نتونه بفهمه که کیه و چی میخواد به چه دردی میخوره؟( به درد نوشتن کتاب2 ) در کل این واضحه !!!این طور نیست؟


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۸۴
#6
خب یه بار دیگه نوبت منه
نام :استار
سن:هومک پیشنهاد میکنم یه چیزایی در مورد بیگ بنگ بخونین
تاریخ تولد:به سوال بالا مراجعه شود
جنس: ستاره
رنگ چشم:مکشی
گروه : (در چه گروهی می خواهید باشید) اگه دو تا میشه گریفندور و ریون کلا در غیر این صورت فقط گریفندور
مو : در حال حاضر آبی
ظاهر کلی : به اواتارم مراجعه شود (در کل متغیره)
نام مستعار: اسی
چوب جادو:تصویر کوچک شده

علاقه ها: آشتی دان دیگران، حفاظت از فضای سبز و محیط زیست ، صلح و صفا و محبت و .... ببخشید معده ی بعضیا ضعیفه بقیشو نمیگم
توانمندیها : آشتی دادن دیگران، بهداشتیاری ،سرودن شعر و ....
معرفي كوتاه: من یه استارم که بنا به دخواست خودم با سفینه ی مادر به دنیای جادویی اومدم تا همه جا صلح و دوستی بر پا کنم و .... در حال حاضر برای آسون تر شدن کار به شکل یه ساحره دراومدم تا ببینیم بعد چی میشه


تایید شد! (مک گونگال)


ویرایش شده توسط پروفسور مينروا ‏مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۷ ۱۴:۲۴:۳۸

انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۸۴
#7
بگفتم دیده ای زیباتر از نوای آشتی؟ بگفتا کی استار منو کشتی
بگفتم دوستی را باید ماندنی ساخت بگفتا قیمت آن را که پرداخت؟
بگفتم استار در خدمت آشتی خبردار بگفتا هستمی از تو طلبکار
بگفتم آخر چرا هستی طلبکار؟ بگفتا چون تویی یک فرد بیکار
بگفتم اینک چه ربطی داشت آخر؟ بکفتا قایف باید هم شود سر(سر هم شود)
بگفتم anywayآشتی سرلوحه ی ماست بگفتا کین بانگ از تو چه برخاست؟*
نخواهم کنم آشتی کره باید ببینم؟ چقدر میگیری که دیگر تو را هرگز نبینم؟
بگفتم تنها راه تو آشتیست! بگفتا یعنی هیچ راه دگر نیست؟
بگفتم نی(ney) تنها راهت همینست بگفتا کز حرفت نتوان رست
بشد تسلیم و به زور آشتی نمودش چنان شد که گفتی از اول هم قهر نبودش
اینک تو ای یوزر خوب گوش کن بمان آشتی تا از دست ندهی بُن
با زبان خوش بمان با همگان دوست وگرنه نخواهی داشت بر سرت پوست
تمام حرف من این بوده و هست که تو از آشتی کردن نتوان رَست!
* کی= که + ای و چه = چرا


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ پنجشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۳
#8
اوهوم اوهوم
کرام:ببین تو دیگه حق نداری تو تاپیک من پست بزنی حالا هم با زبون خوش برو بیرون
من:آخه مگه من چی کار کردم؟
کرام:آخرین نمایشنامتو بخون میفهمی
من:تصمیم کبرا11؟
کرام:آره
من:خیلی خوب بود نه؟
کرام: نه.اخه من که اون همه با وزیر دوستم این دیالوگارو میگم؟
من:کدوم وزیر راه و ترابری؟
کرام:خودتو به اون راه نزن
من:خب باشه میرم ولی من دوست هرماینیما
کرام: باشه باشه نرو عشق چه ها که نمیکند
من:خب این نمایشنامه ی بعدیمه بخونش ببین خوبه؟
کرام:اینجا که تو در نقش برد ÷یتی
من: هرماینی
کرام:و من در نقش قاتل باشه باشه
من: هرمی
_ باشه باشهو من باید بهت التماس کنم که منو نکشی؟
من: هرم
_ باشه باشه و تو در کمال خونسردی منو میکشی؟
من:ه
کرام :بسه دیگه هی هرم هرم برو بیرون
من:هرماینی
کرام:گفتم دیگه اسمشو نیار بیرون
من:سلام هرماینی
کرام:این کلکا دیگه قدیمی شده هرمی اینجا نمیاد
هرماینی:زیادم قدیمی نشده
کرام:ااا سلام هرمی از راه اومدی نفست بند اومده میخوای بهت................
هرماینی: چند بار بگم از این رمانتیک بازیا خوشم نمیاد؟چند بار بگم با دوستای من درست حرف بزن؟چند بار بگم از ادمای دورو بدم میاد چند بار بگم..........
من:بسه دیگه هرمی ویکی پشیمونه مگه نه ؟
کرام:آره ببخشید
هرمی:باشه ولی دیگه تکرار نشه ها
کرام:قول میدم
and we lived happily ever after ................
but what happened after ever after?
کرام:حالا نمیشه من در نقش قاتل نباشم؟
هرماینی:ویکتور!
کرام:ببخشید


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


تصميم كبرا 11
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۳
#9
صداي كرام همه جا پخش ميشه:
جادوگران و ساحره هاي آتنشن پليز!(با لحجه ي بريتيش)كرامز اسپيكينگ در سالن اجتماعات هالي ويزارد جمع شويد.
همه هجوم ميبرن سمت سالن اجتماعات
كرم:خب دوستان ما ميخوايم يه فيلم جديد بسازيم كه مثل توپ صدا كنه كيا ميخوان توش بازي كنن؟
همه دستاشونو ميبرن بالا شيكم هر دوتا دستشو ميبره بالا
كرام:ببين شيكم جان ما نه ميخوايم فيلم گودزيلاي 2 رو بسازيم نه پارك ژوراسيك4 كه تو توش بازي كني تازه تو فيلم پارك ژوراسيك 3 لرد اردك گم شده بود ننه باباش با مرلين دنبالش ميگشتن
شيكم:خيلي نامردي
كرام:

من:اهوم!اهوم!
همه:آمبريج؟
من:نه بابا استارم!يه فيلمنامه ي خوب دارم ويكي اسمش هم هست تصميم كبرا 11
شيكم هم ميتونه بازي كنه قبول؟
همه:قبول!
صداي هرمي:هاگوارتز سال 2005
شيكم در حال خوندن اولين نسخه ي كتاب 6 ه{ كه من نميدونم از كجا گيرش آروده}كه يه نفر صداش ميكنه..........كتابو همون جا وسط حياط هاگوارتز ول ميكنه و ميره...........يه نفر با لباس مشكي از جلوي دوربين رد ميشه..............صداي رعد و برق و طوفان مياد
در اين لحظه بيگانه به طور ناشناس وارد حياط ميشه كه كتابو بدزده ....يه لبخند به دوربين ميزنه و ميخواد در بره كه
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق بـــــــــــــــــــوق بــــــــــــــــــــــــــــــــوق
رودي(در نقش تام گارنيش)و گيلدي (در نقش سمير گركان) وارد ميشن و با بلندگوي سبزي فروش محله داد ميزنن
دستا بالا ما مجهز به سلاحهاي هسته اي هستيم!
بيگانه:خودتي !كوچولو(از تيكه كلامهايي كه امروزه مد شده به هر كي باهات مخالفه بگي)
رودي:باشه خودت خواستي!
يه ميوه برميداره و ميگه اسنيپ جان بابا بيا اين ميوه رو بخور.....اسنيپ ميوه رو درسه قورت ميده
رودي:اي خاك بر سرت
خودش يه ميوه بر ميداره ميخوره و هستشو با دقت درون ميني گان گيلدي ميذاره
گيلدي(كه اصلا خوش تيپ نيست ) هسته رو شليك ميكنه و بنگ هسته محكم ميخوره وسط پيشوني بيگانه و بيگانه بيهوش ميفته رو زمين
رودي ميدوه و شيكمو كه با سيم سرور بستنش آزاد ميكنه و ميگه:بدويين تا 10 ثانيه ي ديگه اينجا منفجر ميشه
يهو من به عنوان رئيس پليس ميام و ميگم ولي كتاب جا مونه و ميدوم تو
رودي و گيلدي و شيكم و عوامل پشت صحنه و همه: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
من در آخرين لحظه (كه نيم ساعت طول ميكشه ) ميرم و كتابو ميارم و همين كه پام از در خارج ميشه بوم همه چي ميره رو هوا
فلش بك
هرماني:10 مين بعد
شيكم در حال گريه كردن و همه در حال داد زدن سرش
شيكم:من از اين به بعد تصميم گرفتم كتابمو تو حياط جا نذارم
هرماني:اند وي ليود هپيلي اور افتر
هورااااااااااااااااااااااااا هورااااااااااااااااااااااا(صداي تشويق تماشاچيا)
تيتراژ ميره بلا با اهنگ پاياني هشدار كبرا11
فرد نادان و نادم(كبري).............................................كينگزلي شيكمبولي
سمير گركان.................................................گيلدي لاكي
تام گارنيش...............................................رودي لسترنج
رئيس پليس.........................................سيريوس استار
سياهي لشكر(هموني كه از جلوي دوربين رد شد).....................بارتي كراوچ در لباس ولدي
قصه گو...............................هرمي گرنجر
فرد گشنه.......................سوروس اسنيپ
كارگردان.........................ويكي كرام
نويسنده و دستيار كارگردان.......................سيروس استار
با تشكر مخصوص از
داركي به خاطر بوق
هري به خاطر سيم سرور
مادام رزمرتا به خاطر ميوه ها
بيمارستان سنت مانگو براي قرض دادن شيكم
مرلين به خاطر ريختن اب با آفتابش به عنواان بارون
فرماندهي محترم هاگوارتز بزرگ دامبل جان
تهيه شده در گروه فرهنگ و معارف جي تي وي
اكتبر سال 2004



انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: ماندن یا رفتن...
پیام زده شده در: ۷:۰۶ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۳
#10
بچه ها منم رفتني شدم.......الكي خوشحال نشين چون تمام سعيمو ميكنم كه برگردم ....البته زيادم ناراحت نشين چون فكر نكنم سعيم نتيجه بده :-D در هر حال هر چيزي يه پاياني داره ولي بايد به آغاز دوبارش اميدوار بود....اي بابا منم به اميد همين اغاز دوباره ميمونم ........
هومممممم ياد ستاره هاي دنباله دار ميفتم وقتي به رفتنم فكر ميكنم.....منم مثل يه ستاره ي دنباله دار از گذرگاه سايت گذشتم و اين عبورم حالا داره تموم ميشه و حتي هالي هم برميگرده.....البته اميدوارم برگشتن من 76 سال طول نكشه اي بابا اين مدرسه همواقعا خيلي بي رحمه ها....نامرد همه رو از هم جدا ميكنه اي بابا دلم براتون تنگ ميشه .......دلم براي همه ي لحظه هايي كه با شما بودم تنگ ميشه.......اي بابا .......ديگه چي بگم؟ در هر حال ميخوام يه گودباي پارتي براي همه ي كسايي كه دارن به خاطر مدرسه ميرن بگيريم....ميخوام مثل توپ صدا كنه و صداش تا كهكشونمون بره.......راستي اين آخري ميخوام اسم كهكشونمونم بگمكهكشان دوستي واضحه؟

به كهكشونمون سر بزنيدا.....هر وقت هم كسي دعوا كرد خودش بره آشتي كنه ديگه من نيستم كه....
بازم ميگم همتونو دوست دارم ،دلم براي همتون تنگ ميشه و به اميد برگشتن هستم همچنان
همه ي اونايي كه از دست من ناراحتين( )ببخشيد
همه ي اونايي كه اذيتشتتون كردم شما ها هم ببخشيد.......باي


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.