هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸
#1
به نظرم همش نسبت به خود کتاب ضعیفن اما 5ش از همش بدتر بود.


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
#2
سپر مدافع من باید یه اسب مشکی باشه که از چشاش غرور می باره و وآزادی تو نگاش موج می زنه.


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: اگه يه ديوانه ساز به شما نزديك بشه چه خاطره ای به ذهنتون خطور می كنه؟
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۸۸
#3
پرت شدنم از نردبون وقتی 5 سالم بود.هنوزم خوابشو می بینم.


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#4
خورشید در حال غروب بود آسمان به رنگ نارنجی در آمده بود
چندین ابر به شکل پرهای قو در آسمان به چشم می خوردند
کلاغ های سیاه رنگی به دور کوه ها می چرخیدند و شکل های عجیبی را درست می کردن.
جنگل حسابی به عالم تاریک پیوسته بود و مرموز به نظر می آمد .
فاوسیت در پنجره نشسته بود و به منظره زیبای روبرویش خیره گشته بود. دلش از غصه پر بود آهی از اعماق وجودش کشید
هم اتاقیش وارد شد و گفت:فاوسیت چته؟
فاوسیت که از افکارش خارج می شد گفت:ها؟....وقتی به غروب آفتاب نگاه می کنم یادم به خانوادم می افتد.
رز که داشت موهای بلند و طلاییش را شانه می کرد از داخل آینه نگاهی به چهره غم زده فاوسیت کردو از جایش برخاست و به پشت فاوسیت کوبید:هی دختر بخند بابای تو به خاطر شاد بودن تو و خانوادش جنگید حالا تو نشستی اینجه واسه من آبقوره می گیری؟قیافت شده عین عاشقای شکست خورده.
فاوسیت لبخندی زدو اشک هایش را پاک کرد و از جایش برخاست و گفت:تو هم بس که موهاتو با برس من شانه کردی آخر کچل می شی.
رز با تعجب به شانه نگاه کرد و گفت:اوا!!!!آخه آدم وقتی قیافه تورو که انگار از تابوت در اومدی می بینه نمی فهمه چی کار می کنه.
فاوسیت که بالشی را از روی تختش بر می داشت و به طرف رز پرت می کرد با خنده گفت:که من از تابوت در اومدم ؟تازه نفهمیدی که من خون آشامم بنده خدا.
رز که با جیغ به طرف دیگر اتاق می دوید گفت:نه نه منو نخور خواهش می کنم.
و یه بالش بر داشت و برای دفاع زد تو سر فاوسیت اونم جاخالی داد و محکم خورد تو سر آنیتا و بالش پاره شد وپر هایش ریخت روی سرش.
فاوسیت و رز با شرمندگی به آنیتا نگاه کردند آنیتا اخم کرد و چپ چپ نگاهشون کرد داخل شد فاوسیت و رز که نگاه هم میکردند کنار رفتند.
آنیتا آرام و با اخم به طرف تختخواب فاوسیت رفت نوچ نوچی کرد و بالشی برداشت و یک دفعه به طرف رز حمله کرد و بالش را زد تو سرش.
تا حدود 45 دقیقه دنبال هم می کردن و جیغ جیغ می کشیدند آخرش هر سه نفرشان روی زمین نشستند. دیگر جانی نداشتن.
آنیتا با نفس نفس:فاوسیت این مال تو هست یه دعوت نامست بعدا" بازش کن .
فاوسیت با لبخند نامه را گرفت و تشکرکرد هر سه دراز کشیدن و به خنده های خود ادامه دادند.
فاوسیت نصفه شب بیدار شد و چون خوابش نمی برد بلند شد و مشغول خواندن دعوتنامه شدکه درباره ی عضویت در ارتش الف دال بود .حسابی خوشحال شد و ذوق کردوبا خودش اندیشید فردا صبح می روم و عضویتمم را اعلام می کنم.
ناگهان صدایی رشته افکارش را پاره کرد.
....کنت دراکولا لطفا" بخوابید و بزارید منه بدبخت هم بخوابم.
فاوسیت از رز خندید و به رختخوابش رفت و به این موضوع اندیشید شاید از این راه بتواند انتقام پدرشو بگیرد.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
امیدوارم خوشتون بیاد.خب خب خب! متن خوبی بود، یه متن ساده و کم هیجان، و در عین حال زیبا! خوشم اومد! البته هنوز در پاراگراف بندیت باید تجدید نظر بکنی! چند تا متن از مک بون پشمالو رو بخونی، دستت می یاد! در گل متن خوبی بود! فضاسازی داشت، سوژه هم داشت و در کل خیلی آروم و خوب بود! البته، من توی ریون هستم و مسلما نمیتونم تو خوابگاه گریف باشم! در هر حال، مهم اصل پسته و اینکه خوب نوشته بودی! البته، من ازت میخوام که بتر از اینها توی ارتش فعالیت بکنی، چون میدونم که تواناییش رو داری! و در ضمن، هم باید در تاپیک ارتش دامبلدور که در هاگوارتزه فعالیت کنی، هم باید در خانه ی 13 پورتلند که در محفل ققنوسه، پست بزنی! منتظر فعالیت خوبت هستم! اینم آرمت: http://i1.tinypic.com/1zqbnr9.jpg


ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۰۶:۵۶

با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
#5
ببخشید من فکر کنم گروهم رو ذکر نکردم من می خوام جزو گریفندور باشم

شما در گروه گریفندور قرار داده شده بودید!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۴ ۱۳:۱۸:۵۳

با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
#6
1- نام : فاوسيت (يكي از دانش آموزان دختر هاگوارتز
- سن: 16
3- تاریخ تولد:1991
4- جنس:زن
5- سال : سال ششم
6- رنگ چشم: قهوه ای روشن
7- گروه : گریفیندور
8- مو : بلند ، قهوه ای به رنگ چشمم
9- ظاهر کلی : لاغر
10- نام کامل: فاوسیت
11- کویدیچ :می خوام تو گروه عضو شم ولی هنوز با کاپیتان حرف نزدم
12- چوب جادو : 45 سانت.چوب درخت گردو.با یه مو از یال اسب بالدار
13- دسته جارو : نیمبوس2006
14- علاقه ها: ماجراجویی ومطالعه
15 - توانمندیها : بسیار قوی در درس موجودات جادویی
من برا بار صدم خودمو معرفی می کنم البته بتا توجه به لیست خودتون.لطف کنین رسیدگی کنین خیلی خیلی ممنون



تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۷:۳۲:۲۱
ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۷ ۱۷:۲۷:۳۹

با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: ضرر های جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۵
#7
خب خیلی باحال می شد
ولی فکر می کنم نظام هستی یه مقدار قاطی می شد


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: هماهنگی كتابها و فيلمها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8
به هر حال فیلم نامه ها خلاصه تر از کتاب هستند
به نظر من فیلم های هری پاتر خیلی جای پیشرفت دارن فیلم 4 خوب بود ولی من فکر می کنم این فیلم می تونست بهتر هم باشه
خواهر من کتاب های هری پاتر رو نخونده و تا آخره فیلم بس که ازم سوال کرد کچلم کرد


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۴
#9
ببینید جناب کریچر شما قبلا" منو تائید کردین
ولی من نمی تونم تو بخش رول برم یا نمی دونم عضو رسمی گروهم باشم قبلا" آقای لوپین با پیام شخصی بهم گفتن شناسمو با اسمی که می خوام ایفای نقش کنم یکی کنم(دستیار یک شبح با جاسمین دامبلدور)
می خواستم بدونم باید چی کار کنم؟از راهنماییتون ممنون می شم


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
#10
هرميون:چي ميگي تو.مثل اين كه فراموش كردي ما براي چي اومديم ايران؟؟؟
رون:حالا هرچی اسم این مردیکه رو که می یاره غذا تو گلوم گیر می کنه
هرمیون با پوزخند:آخی
هری:ااااااااااا چه قدر بحث می کنید؟!!!!
هرمیون:اون جا رو
هری به طرفی که هرمیون اشاره می کرد نگاهی کرد
ظرف هایی بزرگ از جنس نقره با نقش هایی ظریف از سوی سقف اومدن به طرف میز مهمان ها
هری :اینا چین؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
پسر کناری:انواع دسرها ....حلواهای مختلف....انواع سالادها ...کیک ها و شیرینی ها ایرانی و......
هرمیون:رون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رون با دهان پر:کیلی اوشمزن
هری و هرمیون خندیدند


با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.