هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۵:۵۸ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۱
#22

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
با درود

- البوس میتونم بپرسم قدم دوم چیه ؟

- نمیدونم مینروا، شاید کمی اختلالات در امور اجرایی کشور!!

سوروس با تعجب از این عمل دامبلدور با شگفتی میگوید :

- البوس، مطئنی، ما هم میتونیم بیزینس راه بندازیم، حداقل بهتر از زدن یک بلوجر تو شکم یک بازیکنه.

- نه همین که گفتم !
کار بعدیتون هم رفتن به استادیم ورزشی جدیده هست که قراره بازی ای توش برگزار بشه.

- بعدش چی ؟؟

این را اقای ویزلی پرسید.

- خب چمیدونم، کمی بلوجر، جادوهای نوری جذاب برای پرت کردن حواس بازیکنا.
و .ام....

- مثلا مصدومیت شفاگرها

- افرین ارتور، داری راه میوفتی؟
فعلا همه برن سر کارا و تمریناتشون؛ اماده برای کمی شیطنت توی ورزشگاه.
خب دیگه مرخصید، بذارید ما کمی اسپاگتی بخوریم.

و دامبلدور ملت شگفت زده محفلی را به سمت اشپزخانه رها کرد.


ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۱
#21

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
سوژه ی جدید


در درمانگاه با صدای مهیبی باز شد و به دنبال آن چند نفر با رداهای کوییدیچ درحالی که داشتند با تخت جادویی مریضی را مشایعت می کردند وارد شدند .

یکی از آنها که قد بلندی داشت جلوتر از بقیه می آمد و فریاد میزد :

- شفاگر ، شفاگر کجایی؟

شفاگر با شنیدن صدا سریع به سمت آن جماعت آمد و بالای سر مریض رفت ، بلافاصله چند شفاگر دیگر نیز نزدیک آنها آمدند .
شفاگر اول پرسید :

- چه بلایی سر این بیچاره اومده؟

پسر قد بلند فورا پاسخ داد :

- وسط بازی یه بلوجر دیوونه شد و افتاد دنبالش ،خلاصه این برو اون برو ، این برو اون برو ، سرت رو درد نیارم ، منم افتادم دنبال اینا که مثلا شاید تونستم کاری کنم که از هم جدا شن ولی بلوجره بیخیال نمیشد که ، من برو این برو بلوجر برو ، من برو این برو بلوجر برو ، بیشتر از این طولش ندم آخر بلوجره خورد پس کله اش و این هم افتاد زمین .

- مثلا میخواستی طول ندی دیگه؟ عین آدم بگو بلوجر خورده به کله اش دیگه.

شفاگر در حالی که شفاگران دیگر مشغول بستری کردن مریض بودند با چوب جادویش پرونده و قلمی ظاهر کرد.

- اسمش چیه؟

- اسم های مختلفی داره ، بچه ها بهش میگن بروسلی ، ننه باباش نمی دونم چی صداش می کنند ولی دوست دخترش بهش میگه عشقم ، تو سه جلدش هم لی جردن ثبت شده .

- تو مثل اینکه آدم نمیشی نه؟ عین بچه ی جادوگر بگو لی جردن دیگه .

پرستار بعد از اینکه اسم را در پرونده ثبت کرد پرسید :

- دقیقا چه ساعتی این اتفاق افتاد؟

- راستش ما صبح که پاشیدم رفتیم ورزشگاه تا گرم کن...

- یــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــی بـــــــــــــــــــیـــــــاد ایـــــــــن دیـــــــــــوونـــــــــه رو بــــــــــندازه بــــــــیـــــرون.


آنسوی ماجرا

- آلبوس من هنوز نمی فهمم چرا این کار رو کردی ؟ این کارها از تو و گروه ما بعیده ، من نمی تونم درک کنم .

به دنبال مالی چند تن دیگر از اعضای محفل اعتراض کردند ، بعد از ساکت شدن آنها دامبلدور آرام و شمرده شروع به صحبت کردن نمود .

- متاسفانه گروه ما داره رو به فراموشی میره ، با توجه به اینکه مرگ خوارها رفتن دنبال تجارت و بیزینسشون دیگه کسی نیست که ما باهاش بجنگیم . برای همین من در نظر گرفتم که با دشمنی از من درآوردی بجنگیم .
- چــــــــــی؟ از من در آوردی؟

- بله ، دشمن جدید باید کارهای خبیثانه ای بکنه که دوباره محفل بتونه باهاش بجنگه ، بنابراین من خواستم به عنوان قدم اول از مختل کردن بازیهای کوییدیچ شروع کنم .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
#20

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
کینگزلی دست عله را گرفت و به گوشه ای برد .

- ببین عله جان ، بذار روشنت کنم ، من احتمال میدم یه نصفه عمامه ای زیر عمامه اس ، تو خبر داری که چرا این قدر بو میده؟!

عله سرش را کمی خاراند ، سپس شانه هایش را بالا انداخت و گفت :

- چی بگم ، فقط میدونم که تا به حال کسی ندیده که کوییرل بدون عمامه باشه. به هرحال نکته ای که الآن مهمه اینه که کوییرل یکی از مدیران سایته و باید هر چه زودتر حالش خوب بشه .

- و اگه نشه؟!

- اون وقت واسه تعطیلات میری جزایر بالاک دکی جون...


چند ساعت بعد

دکتر کینگزلی به همراه چند پرستار که لباس های مخصوص ضد آلودگی پوشیده اند وارد اتاقی مخصوص می شوند .

- پرستار ، لطفا با احتیاط محلول رو از جام سردنما بیار.

پرستار به سمت جامی شیشه ای در گوشه ی اتاق می رود و محلول مخصوص را بر می دارد و با احتیاط فراوان به کینگزلی می دهد .
کینگزلی نگاهی به محلول می کند و می گوید :
- این دیگه امید آخره ماس ...


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
#19

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۹ جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۲۳ شنبه ۶ آذر ۱۳۸۹
از بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 132
آفلاین
گلگومات در حالی که دست در دماغ خود داشت گفت:
_به نظر من خیلی خطرناک هست باید صرف نظر کنیم.....

_دهنتو ببند اصلا کی تو رو راه داده تو

_کینگزلی حرف دهنتو ببند مگرنه


دامبلدور:بس کنید ما برای دعوا نیومدیم اینجا

_بله البوس ولی به نظرم اگه این غول دیوونه نمی اومد بهتر بود

_ببین کچل....

_بسه خب به نظرم اگه جلسه زیاد طول بکشه شما دوتا اینجا رو به میدان کشتی کج ( ) تبدیل می کنید. خب کسانی که موافق برای استفاده از این محلول هستن سوت بزنن

سسسسسسسسسسسسسسسسوووووووووووووووووووو

_بابا کر شدم اصلا به من چه

_خوب ما باید این محلول رو امتحان می کنیم


اینجاست هاگوارتز
اینجاست گریف


Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۰۳ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
#18

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
خلاصه ی سوژه :

پرفسور کوییرل ،یکی از مدیران عالی رتبه ی سایت، در یک بازی کوییدیچ دو فروند توپ بازدارنده به پشت سرش برخورد می کنند و او را بیهوش می سازند.

کوییرل را به درمانگاه انتقال می دهند و در آنجا دکتر (کینگزلی شکلبوت) برای درمان وی می خواهد که عمامه ی او را بردارد ولی زمانی که می خواهند عمامه را بردارند بوی پیاز گندیده ای فضا را پر می کنند .
آنها برای برطرف کردن این بو از گلگومات هم کمک می گیرند ولی فایده ای نداشت .
سرانجام یکی از پرستار ها محلولی را پیشنهاد می کند ولی از آنجایی که ممکن است آن نیز جواب ندهد دکتر تقاضای یک جلسه ی فوری با مدیران سایت را می دهد .

سوژه به صورت طنز است .

---------------
دوست نداشتم انجمن خاک بگیره . سعی می کنم تاپیک های رول نویسیش رو بیشتر کنم .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱:۴۳ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
#17

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
دكتر با افسوس رو به گلگومات ميگه : نه بوقي فايده نداره هرچي فكر مي كنم با اين كارا بوي عمامه و كله مبارك كوييرل نميره!

گلگومات : هييييي ، خوب چي كار كنيم؟!
دكتر : بايد كلشو تو چند روز تو معجون اسيد فسفاتيك بخوابويم شايد درستشه!

دكتر يك پاتيل مياره و كله كوييرل رو درون اون قرار ميده ...

دو روز بعد

دكتر كله كوييرل رو از درون پاتيل بر ميداره و به ارامي عمامه خيس رو از او جدا ميكنه ولي هنوز عمامه چند اينچ از سرش جدا نكرده بوي گند پياز تمام اتاق رو پر ميكنه!

دكتر : فايده نداره راه علاجي براي اين بو نيست!
يكي از پرستاران : ميشه رفت و برگ گل گياه ناكتوس چند سر رو جمع كرد بعد اونو با عصاره ريشه ماندريك جوشيد و حاصلش رو بماليم به كلاه كوييرل ؛ اين محلول به نظرم ميتونه كار ساز باشه!
دكتر : باشه بايد چند نفر رو بفرستيم اين گياه چند سر رو پيدا كنند و برگشو بكنند و من هم چند پاتيل از عصاره ريشه ماندريك دارم ؛ پس ميشه گفت هنوز اميد هست ؛ با اين حال احتمالش زياده كه اين محلول اثر نكنه!
پرستار : كي ها بايد برن؟!
دكتر : كوييرل يك مديره و نجات جونش خيلي مهمه و ما بايد سريع همه راه هاي ممكن رو امتحان كنيم ! يك جلسه فوري بايد با مديران بزاريم و در اين مورد صحبت كينم ؛ در ضمن من نظرت تو رو هم ميگم شايد قبول كنند!

پرستار دوان دوان ميره تا ترتيب يك جلسه فوري رو با مديران بزاره ؛ دكتر هم به ارامي به فكر فرو ميره و به راهاي باقي مانده براي خلاصي از شر بوي پياز عمامه كوييريل فكر ميكنه!


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
#16

سهراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۴ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۲۶ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
-حالا چه جوری اينو درمان كنيم؟

در همین زمان نگاه کینگزلی (دکتر) به دری که با شدت باز شد می افتد.کسی که سرش را به زور از در بیرون کرده است کسی نبود جز گلگومات

کینگزلی:گلگومات تویی؟اینجا چی کار می کنی؟نکنه می خوای مارو بخوری؟

من:نه نمی خوام شما را بخورم فقط اومدم کمکتون کنم

کینگزلی:باشه فقط این بار ها

گلگومات:باشه

5 مین بعد

وقتی که کینگزلی همه را به هوش آورد رو به گلگومات کرد و گفت:ببینم تو می تونی فوت کنی؟!

من:آره می تونم چطور مگه؟

کینگزلی:من عمامه ی کوییرل رو برمیدارم و تو سریع با تمام قدرت فوت کن که بوی گند پیاز گندیده دیگه اینجا نپیچه!!!

من:اوکی

سرانجام کینگزلی شروع می کنه به بر داشتن عمامه ی کوییرل و گلگومات هم با تمام قدرت فوت می کنه و بوی بده پیاز گندیده را از کینگزلی و پرستاران دور می کنه و در همین هنگام کینگزلی متوجه چیزی میشه ...



Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸
#15

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سوژه جديد:

مرد لاغری در حالی كه بيهوش شده، روی برانكاردی افتاده و توسط سه پرستار هيكلی حمل ميشه. پرستارا عمامه فرد رو صاف ميكنن و دری كه در يكی از راهروهای خاك گرفته درمانگاه بوده رو باز ميكنن.

دكتر خوش قيافه ای، در حالی كه عينكش رو صاف ميكنه خودش رو روی صندلی قهوه ای رنگ و به نظر راحتی ميندازه و آب پرتقالی رو در كمال آرامش مينوشه. با سرفه ی خفيفی صداش رو صاف ميكنه و ميپرسه:
-پرستار، اين بيمار چشه؟

يكی از پرستارا سرفه ی كوتاهی ميكنه و ميگه:
-جناب دكتر، متاسفانه دو تا بازدارنده با هم در طول مسابقه خوردن پسِ مخِش. بايد عمامه رو از سرش برداريم و ببنيم مشكلش چيه؟

دكتر به سمت بيمار ميره و عمامه رو از سرش بر ميداره. بوی پياز گنديده ی شديدی فضا رو پر ميكنه و پرستارا بيهوش ميشن. دكتر بلافاصله عمامه رو دوباره روی سر بيمار ميذاره...

-حالا چه جوری اينو درمان كنيم؟

===============================

توضيح در مورد سوژه: سوژه كاملا طنزه. كوييرل در طی يك بازی كوييديچ از ناحيه سر مصدوم ميشه و به درمانگاه سوانح كوييديچ انتقال پيدا ميكنه. دكتر ميخواد عمامه كوييرل رو برداره كه با بوی شديد پياز گنديده مواجه ميشه...

*ببخشيد رولم كوتاه يا بد بود، چون وقت محدودی داشتم و هدفم اين بود كه اين انجمن رو فعال تر از گذشته كنم.


تشکرات ویژه از ارائه سوژه‌ی جدید !


ویرایش شده توسط مری فریز باود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۸ ۱۷:۲۶:۲۷


Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷
#14

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
هوای سردی بود،باران شدیدی تازه شروع به بارش کرده بود.بازیکنان تیم گریفیندور با شور و شعف خاصی به طرف ورزشکاه به راه افتادند.

مسابقه آخر بود،بردشان در این پیکار ،قهرمانی را به دنبال داشت.

استر : بچه ها،این بازیو غیرت به خرج بدین،این یکیو ببریم جامو بردیم
جیمز که به شدت خسته و کوفته بود(دلایل اظهر من اشمس هستش(نکته سیاسی)) گفت : من که نمیتونم بازی کنم،آبر سعی کن به حرفای این پسره گوش بدی خوب چیزایی میگه!
استر : بله؟چی؟ با منی؟
جیمز : آ.. آره داش با توام مگه چی گفتم؟
استر : مرتیکه به من میگی پسره؟به من؟ رییس تالار؟
جیمز : بیخیال شو باب،اوکی ببخشید برو سر بازیت.

تدی : استر جون بیخی دیگه ای باو باو
استر : نه واسیسا ببینم تو به من گفتی؟

به محض اتمام این جمله،استر به طرز گولاخانه ای به سمت جیمز حمله ور شد.
- آآآآآآی اوووووووخ
- هوووووووی آآآآآی نزن آآآآآاااخ



5 مین بعد


ملت گریفی همه دست و پا شکسته بالاخره به رختکن تیم رسیدند.
استر : تقصیر خودت بود پسره کله شق!
جیمز : ببین حالا اعصاب مصابمونو بوق میکنه

در کسری از ثانیه دوباره در گیری شروع شد.اینبار جیمز با پیکر کوچکش با مشت بر سر استر میکوبید.

آبرفورث : مـــــــــــــــــــــــــــــــــع!بس کنین بابا ئه!

استر : تو چی میگی این وسط؟
جیمز : بیشین بینیم باو
آبر : ببین حالا اون روی بز منو بالا میارنا

شترق!!

ناگهان جیمز به گوشه رختکن پرتاب شد و همزمان با این اتفاق،دکور صورت استرجس هم به کلی در اثر مشت آبر، تغییری اساسی کرد.

در همین لحظه بود که ییهو در رختکن ترکید و یه عالمه دود و اینا... ییهو از وسط دودا آنیتا پرید بیرون.
- خیلی بوقین همتون،از دوربین همهچیزو دیدیم،سریع تر برین سر زمین،بعدا مجازات میشید، زود زود زود...

آبر نگاه انزجار آمیزی به استرجس کرد و با پا جاروشو برداشت و از در رختکن بیرون رفت.

10 مین بعد

- هووووووی هوی الو استر بیداری؟:devil:

استر که دستشو با تیکه ای از رداش به گردنش بسته بود گفت : آبر میام....ا!
آبر : فوتینا جونیور

شترررررررررق!
استر به طرز به شدت فجیع و شهادت طلبانه جاروشو به جاروی آبر کوبید و هردو با هم به اطراف پرتاب شدند.


بوووم

آبر و استر محکم با زمین برخورد کردند.

20 مین بعد،درمانگاه سوانح کوییدیچ

مورگانا : هوووم مشکوکه،استرجس دستت توی بازی شکست؟
- چی؟من؟ خ...وب معلومه!

مورگانا : نخیرم،دستت قبلا شکسته بوده،چه توضیحی داری؟
جیمز که میخواست از تاکتیک های ماسمالیزیشن استفاده کنه گفت : ای بابا لیدی بی خیال دیگه راستی چه خبر...
مورگانا : حرف نباشه،موضوع مشکوکه،باید به کمیته انضباطی گزارش بدم...



***************************************
پ.ن : پرسی عزیز ،توی پستت در سالن گفتی مجروح شدن(صرفا جراحت مطرح شده) اما محل رو درمانگاه تعیید کردی،این خودش یه فاز جدید به سوژه اضافه میکنه ،به نظرم باید مشخص تر میبود.

پ.ن : میدونم خوب نشد ،سوژه خیلی بوقی بود باب،این همه سوژه. به هر حال عذرخواهی.


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: در مانگاه سوانح کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۷
#13

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
داشتم در خیابون راه می رفتم که ییهو پام به تنه ی درخت گرفت و پام در رفت و با درد وحشتناکی کی داشت داشتم بی هوش می شدم.
بعد یک چیزی از زیر درخت بیرون اومد و پای منو نیش زد.درد بمام وجودمو فرا گرفت.از درد فریاد زدم و بیهوش شدم. :no:
بعد که بیدار شدم دیدم در بیمارستان سوانح جادویی هستم.
بهد مربیمون میاد بالا سرم و سلام و احوال پرسی می کنه و می گه بیا می خوام ببرمت به بیمارستان سوانح کوییدیچ.منم در آن لحضه هنگ کردم.
بعد گفتم چه جوری؟من که در کوییدیچ صدمه ندیدم.چه جوری می خوای منو به اونجا ببری؟
مربی میگه یه ذره با پارتی بازی و چون بازی های جام جهانی نزدیکه همه قبول کردن تا تو بیای.
من:
بعد راه افتادیم وقتی رسیدیم آبرفورث دامبلدور رو دیدم.مربیمون گفت اون یه جست و جو گر دیگست.از شانست هم تو هم جست و جو گری.
بله فردا باید جلوی هم بازی کنید و اگر تیمی ببازد از دور موسابقات کنار می رود و اگر دو تیم مساوی کنند هر دو تیم از دور مسابقات کنار می روند.
فردا
دو تیم با هم دست دادند و سوار جارو هایشان شدند.
درد پایم داشت اذیتم می کرد.
به هوا رفتم و با آبرفورث دامبلدور کلکل انداختم...
آخر دوتاییمان از درد دست و پا می رنجیدیم چون او از ناحیه ی دست دچار آسیب شده بود.
ییهو باد سردی آمد و تنم لرزید.بیهوش شدم و آبرفورث رو هم دیدم که با من بیهوش شد و فردا که به هوش آمدم دیدم مربی بالا سرم اومده بود و گفت همه بیهوش شدن.دیوانه ساز ها به ما حمله کردن و بازی را مساوی اعلام کردن.


ویرایش شده توسط اوری در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۱۰:۵۰:۵۷

شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.