خلاصه :
تام ریدل( پدر لرد سیاه) محکوم به بوسه دیوانه ساز ها شده. ولی دیوانه ساز ها بهش نزدیک نمی شن. چون تام افسردگی گرفته و خاطره خوبی نداره. مسئولای زندان که باید تام رو شاد کنن، تصمیم می گیرن به عنوان رخت شو وارد خانه ی ریدل شودند و وسایلی از مروپی گانت را بدون جلب توجه لرد، بیرون بیارن و به تام ریدل پدر نشان دهند، تا که شاید خاطرات خوشی از مروپی را به یاد آورده و شاد شود.
----------------------------
رئیس زندان همراه معاونش، معماونش همراه معماونش و معاونش همراه معاونش، زنبیل به دست راهی خونه ی ریدل میشن. از اقبرستون ریدل و گلخونه و فرهنگستان و ... میگذرن تا به خود خونه ی ریدل میرسن.
تق تق تق!- کیه کیه در میزنه؟
- ماییم ماییم ... هیچ نسبتی هم با زندان و آزکبان و دیوونه سازها هم نداریم.
- دستاتون رو ببینم! ... اه چقدر سیاهه! جای درست اومدین بیاین تو!
در باز میشه و ...
رئیس زندان: پس کوشن اینا؟
صدایی نازک اومد و گفت: اینجام!
معاون رئیس: رئیس یه صدایی می شنوم ولی کسی رو نمی بینم!
صدا درباره تگرار شد: هـــــــوی! کوری؟ اینجام!
معاون معاون رئیس: صداشم خیلی واضحه هــــــــــــا!
صدا سه باره تکرار شد: روی طاقچم!
جک (رئیس جو (معاون رئیس) ولوبیای سحر آمیز ( معاون معاون رئیس (+ چیه مگه؟ اسمی به ذهنم نرسید)) با هم به روس طاقچه نگاه کردن و دیدن طاغی کس دیگه ای اونجا نیست.
- تا دقایقی دیگر به اپراتور متصل می شوید ... مشترک گرامی، برای در آوردن چشم شخصی، یک پر بکنین. برای رساندن پی ام دو پر بکنین. برای ارتباط با ساکنین خانه، سه پر بکنین. قــــــــــــــــار! مشترک گرامی، شما گزینه ی سوم، ارتباط با ساکنین خانه را انتخاب کردین.
صدای پیرمردی به گوش رسید که داد زد:
- کیه؟
- سلام آقا! ... ما از رخت شویی، بهشت مورگانا خدمتون می رسیم.
- کـــــــــــیه؟
- آقا ما ....
- کــــــــــــــــــیه؟
ناگهان جک به لوبیای سحرآمیز سلقمه ای زد و گفت:
- بهشت مورگانا رو از کجا آردی؟ طرف الآن سکته نکرد خوبه!
- خب باشه!... آقا ما از رخت شویی مورگانا لعنت المرلین علیه میایم خدمتتون!
- کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیه؟
ناگهان صدای خش خشی اومد و از پس آن صدای خانمی به گوش رسید.
- آخه جد بزرگوار! زاف یه وسیله ی شخصیه! چرا بی اجازه دست می زنین ... الو؟ بله؟
- درد بانو! ما از رخت شویی مورگانا لعنت المرلین علیه میایم خدمتتون!
- ما نخواستیم! شما زنگ همسایه رو بزن!
- خونه ی ریدل مگه اینجا نیست؟
- بله!
- رخت شویی مورگانا لعنت المرلین علیه، برای تبلیغ محصول جدیدی به ایم هد اند شولدرز به طور رایگان ما رو خدمت شما فرستادن تا در صورت پسند محصول عضو مشترکین ما بشین.
جک همچنان شعر سرایی می کرد و به حرف های لووبیای سخر آمیز و جو که می گفتن " هد اند شولدرز شامپوی جادویی هست نه شیشه شور" و یا " رایگان چیه؟ بگو 10 درصد تخفیف!" توجهی نمی کرد. ( چه انتظاری دارین یه عمر با دیوونه سازها سر کردن)
خانم پشت خط گفت:
- که این طور؟

... بفرمایین داخل! ... برای ورود, روی در دریچه ی روی زمین بایستین و اون دگمه ی روی دیوار رو فشار بدین.
- خیلی ممنون خانم!
جک و جو و لوبیای سحرآمیز روی دریچه ایستادن و دکمه ی روی دیوار رو فشار دادن، غافل از اینکه، دریچه تله ای بود برای مهمونای ناخونده. با باز شدن دریچه، سه تن روی سرسره ای طویل سر خوردن و در نهایت به اتاقی تاریک و نم دار افتادن.
یکی از اتاق های خونه ی ریدل- نمی خوره آدمای بدی باشن!
- پس این یعنی دشمنن؟ یعنی یکی از آباژورای اون پشمکن؟
- باید بریم ازشون اعتراف بکیریم.
همه مرگخوارها دستشون رو، روی هم گذاشتن و داد زدن:
- یکی برای ارباب! همه برای ارباب !
و با رای اکثریت، که بلا و الا و خندان بودن، قرار شد برای اعتراف گرفتن ازسه شخص ناشناس، پیششون برن.