هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷
#12

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
زینگیل زینگیل... زینگیل زینگیل ( افکت زنگ تلفن!)

مورگان به کندی به بدنش کش وقوس میده و پس از چند حرکت آکروباتیک ، بالاخره از خواب بیدار شده ، تلفن رو بر میداره.

- بله...کتاب می فروشی؟... مرتیکه ی بوقی، ساعت پنج صبح زنگ زدی که بگی کتاب می فروشم؟!!.. حالا چه کتابی هست؟... "قدیمی ترین شغل دنیا"؟! .. چی هست ؟... چی ؟ در مورد تارخچه ی کلاس های خصوصی؟؟!!

سپس نگاهی به ردیف کتاب های بیناموسی کتابخانه اش ، می اندازه و پس از ارائه ی چند کلمه ی خارج از چارچوب به بحث خاتمه داده ، دوباره به رخت خواب بر میگرده ولی پس از چندی از این پهلو با آن پهلو شدن، بلند میشه و لبخندی به عکس تکی لرد - که بر حسب اتفاق هدیه ی تولد لرد به او بود - میزنه و بدون هیچ کاری خاصی ( اعم از شستن دست و صورت و ...) می پره پشت کامپیوتر ماگلیش و چند تا سایت رو بررسی می کنه.

www. ... . ir

مورگان با باز شدن اولین صفحه، جمله ای میبینه که بسی کنجکاو میشه و روی لینک مربوطه کلیک می کنه:

برترین داستانک سال:

دماغش بزرگ است.

مورگان:!!!!!!! ( به دنبال بقیه ی داستانک می گرده ولی اثری پیدا نمی کنه!!)

نظر ارسال شده توسط الکترون:

فضای دراماتیک خاصی رو به تصویر کشیدی! به عنوان یک داستانک ژانر وحشت خوب بود.!! البته زیادی سوررئال بود!

نظر ارسال شده توسط green star :

بوق بر تو مرد رذل کثیف! تو مخالف حقوق زنان و کاملا مرد سالار هستی! این الفاظ رکیک چی بود استفاده کردی بود؟!!

مورگان به این صورت از خواندن بقیه ی نظرات ارسال شده صرف نظر می کنه و آدرس سایت مورد علاقه اش - www.jadoogaran.org- رو وارد می کنه.

دیلینگ دیلینگ.... دیلینگ دیلینگ( افکت زنگ در!!)

مورگان به این صورت ( در راستای افزایش شکلک های پست!) از جا بلند میشه و به طرف در میره.

دیلینگ دیلینگ.... دیلینگ دیلینگ( افکت زنگ در که به صورت پشت سر هم پخش میشه!!)

- اومدم... اومدم... به بوق دادی زنگو... سوزوندی!! بهع اومدم دیگه!!


...


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۱۸:۲۷:۵۰
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۱۸:۳۰:۰۸

تصویر کوچک شده


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۰:۱۲ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷
#11

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
از این همه تاخیر معذرت میخوام.

خب دوستان مهلت برنامه دوم هم به پایان رسید.
من از میهمان برنامه "لیلی اوانز" بسی بسیار تشکر میکنم،هم برای قبول دعوت و هم برای قبول زحمت .

خب با توجه به تجربه سیریش بنا شد که هر فردی که دعوت میشه در اولین پست خودش رو معرفی کنه و بقیه دوستان واکنش نشان دهند.

وحالا میهمان برنامه سوم جناب: مورگان الکتو

مشخصات:(برای دوستان تازه وارد)
1. ناظر
2. مرگخوار
3. هر جا اسمشو ببری میاد.
4. خودش همین چند دقیقه پیش گفت زیاد طرفدار نداره.

مهلت یک هفته.


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
#10

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
ساعت 2 بعد از ظهرخانه فلامل

نیکلاس بسیار دل‌نگران بنظر میرسید،اصلاً در جای خود ثابت نبود، پاهای او حالات ریتمیک هر گونه رقصی را طی کرده بود و بسیار خسته و افتاده بنظر میرسید. دستهایش روی هم بمانند خمیر بازی فشرده ای بود که شکل پیچیده‌ی اتحاد را گرفته بود.
در گوشه اتاق پرنل که سراسیمگی او را مشاهده میکرد نیز تحت تاثیر جو حاکم، کارهای خود را با اضطراب وبه سرعت انجام می‌داد. اما برآشفتگی او جدای از دل‌سپردگی نیکلاس بود ، او برای دل خود و برای دیدگان خود نگران بود ، برای آنچه می‌دید ...

- ببینم مگه قرار نبود تا ساعت 1 اینجا باشه پس چی شد؟ او که بد قول نبود!
- منم نمیدونم ... جغد رو که براش فرستادم! . نمیدونم برای چی دیر کرده ... آخه پاسخش مثبت بود.
- یعنی جواب جغدت رو هم داد؟

نیکلاس با تکان سر خود حالت دیگری را در خود احساس کرد، در اعماق دل او خالی شد، با خود فکر کرد،" اگر نمیخواست دعوت رو قبول کنه خوب میگفت نمیام " ، بار دیگر ریزش شدیدی در اعماق سینه‌ی او بر خرابه‌های اسف بار دیگری در جای جای دل طعنه زد.
خودش هم می‌دانست که این مهمانی که با حضور افراد کمی، به صورت مخفیانه ، برای شکل‌گیری دوباره مذهب ،آن هم در بحبوحه‌ی جنگهای داخلی صورت گرفته بود آنچنان مهم نبود،یا حداقل حضور او چنان که باید واجب به نظر نمیرسید . گر چه نیکلاس از زبان او و از دیده های خودش درمحافل، پی به این برده بود که او درگیر هیچ گونه جنگی نیست.
پس بار دیگر با حسش تنها شد، حسی که در مغز او! تکرار میکرد "برای او اتفاقی افتاده است" ، بار دیگر لرزشها و ریزشها ادامه پیدا کرد تا اینکه نیکلاس تصمیم خود را گرفت ، تصمیم که حیاتی بنظر میرسید ،اما ناشی از احساس بود، زیرا مغز او در تسخیر حس ترس قرار گرفته بود.

- کجا داری میری؟ وایسا ببینم نیکلاس ...
- جایی نمیرم باید برم در مقر مذهب ، باید اطلاع بدم که برای او ممکنه اتفاقی افتاده باشه ...
- ولی اینکار یعنی خروج تو از ... تو که قوانین رو می‌دونی!
- من خودم آنها رو نوشتم! پس...

اما صدای در بود که هر دوی آنها را در جای خود خشک کرد،تنها نقطه‌ی متحرک در فضا، دل برآشفته نیکلاس بود که یک صدا در مغزش تکرار میکرد:
"لیلی ... تو پشت دری ؟"‌


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۳ ۱۰:۵۱:۲۴
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۳ ۱۵:۳۴:۰۴

شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۰:۴۹ جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷
#9

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
خب دوستان مهلت برنامه اول به پایان رسید.
من از میهمان برنامه اول "سیریوس بلک" بسی بسیار تشکر میکنم،هم برای قبول دعوت و هم برای قبول زحمت.

خب با توجه به تجربه سیریش بنا شد که هر فردی که دعوت میشه در اولین پست خودش رو معرفی کنه و بقیه دوستان واکنش نشان دهند.

وحالا میهمان برنامه دوم خانم:لیلی اوانز

مشخصات:(برای دوستان تازه وارد)
1. مدیرة،ناظرة،گردانندة
2.دلیل انتخاب شخصیت:یک جرقه
3.زننده تاپیک آژانس مسافرتی و دوستان و دارنده هیرویی چون قاسم هلاک
4. دوستدار سینسترا و لارتن
5.نقاشیسم معروف و سازنده بیش از 3 آواتار در شرکت آواتار سازی

بدون مهلت.


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷
#8

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
همان ساعات،همان دقایق،همان لحظات

گوپس! (افکت آغازین، بسیار دارای حس تعلیق!)
در راهرو کوبیده می‌شود...

- تق ... تق ... تق ... تق ... تق ........
صدای گامهایی منظم و محکم...

قیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ!
در باز می‌شود...

به روبرو نگاه می‌کنم. دستانش موهای خاکستری‌اش را چنگ زده‌اند.
آرنجش را روی میز جابجا می‌کند. سرش را کمی بلند می‌کند و با نگاهی نافذ به من خیره می‌شود...

بازم تویی؟...

- هعععععععععععععععععععععععع!!!
خیس عرق از خواب می‌پرم! دستی به صورتم می‌کشم. نگاهی به اطراف می‌کنم و سعی می‌کنم با دیدن اتاق خودم نفس نامنظمم را کنترل کنم.

پرنل در کنار من همزمان با من از خواب پریده و با چشمان خواب آلود و حیرت زده به من مینگرد. خیلی نگران بنظر میرسد ، می داند که اینطور بیدار شدن من به خاطر چه چیز است، برای همین با صدای گرفته ای رو به من می گوید:

- چی شد؟ بازم همون خواب همیشگی؟
-البته نه دقیقا همون… ولی بازم اومد طرفم… همون حالات…همون رفتار…نمیدونم چرا اینطوری میشه!

کلمات به زحمت از گلویم خارج میشد ،شاید به نظر میرسید که به خاطر خشکی گلویم است ولی خوب که فکر میکنم از ترس است،ترسی تمام بدنم را به لرزه در آورده،احساس سرما در اندامم موج میزند.همیشه با دیدن او این حس رو پیدا میکنم ترس…

- این بارهم تونستی از نزدیک ببینیش… همون بود؟ بازم مثل تو رفتار میکرد!
-آره همون بود…بازم دقیقا حرکات من رو تکرار کرد تا وارد خونه شد ولی وقتی نزدیک من شد تغییر کرد!
- آخه حس نمیکنی آن خودت نیستی؟ یعنی...نمیدونم…خودت رو حس نمیکنی؟!

میفهمیدم پرنل به چه نکته ای اشاره میکنه،میدونستم میخواد چی رو از من بشنوه،ولی جواب من آن نبود،من نمی‌فهمیدم این خودمم که دارم رفتار فرد ناشناس رو دنبال میکنم،بلکه برعکس، فکر میکنم این من هستم که دارم به دیدن یه نفر ناشناس میرم.
اما دقیقاً لحظه موعود که فرا میرسید جای من و او تغییر میکرد،چیزی که در کل خواب من را عذاب میدهد این است که نمیدانم کدام لحظه واقعیت است،نمیدانم کدام داستان من است.

- نه پرنل… خودم رو حس نمیکنم! فقط سیریوس بلک رو میبینم که داره بهم نزدیک میشه…


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱ ۲۲:۲۷:۱۸

شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷
#7

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
دیگر قادر به خوابیدن نبود. از پنجره به منظره ی آسمان گرگ و میش شهر دود گرفته نگاه کرد و بار دیگر خوابی که دیده بود و حرف جیمز که دقایقی پیش بالاخره راضی شده بود اتاق را ترک کند، مرور کرد، "...فرقی نداره کی باشی می‌تونی شاد باشی..." . این پسر کوچک از کجا همچین جملاتی به ذهنش می رسید، در عجب بود!

از جا برخاست و مقابل آینه رفت. به چهره ی خودش و سایه های تیره ی زیر چشمش که علامت کمبود خواب یا بهتر است بگوییم بد خوابیدن بود، دقیق نگاه کرد و دستی بر انعکاس صورتش در آینه کشید.

- توی بیداری هم دارم شبیه کابوسم میشم!

از شنیدن صدای خودش که این جمله را بر لب آورده بود، وحشت کرد و حقیقت همچون پتک بر سرش فرود آمد:

« تنها راه متوقف کردن کابوسها، رویارویی با افکار مسموم خودش بود. »

عقب عقب رفت و بر لبه ی تخت قدیمی نشست. فنر ها جیر جیر صدا کردند تا آرام گرفتند؛ کاش صداهایی که مرتب در گوش او بود هم عاقبت تمام می شد.در افکارش دوباره غرق شد. این مدت بر او چه گذشته بود؟ چطور شد که به اینجا رسید؟ از کجا افکارش این ماهیت هیولاواری که خواب را از چشمانش می ربود پیدا کرده بودند؟

.......

- باب بزرگ، تو بیداری؟

لحظه ای خیره و مبهوت به جیمز که در آستانه ی در ایستاده بود چشم دوخت و حرف نزد. کم کم اتاق از روشنایی روز روشن میشد.

- حالت خوبه؟ چرا نخوابیدی؟
- که باز کابوس ببینم؟
- ببین! واسه بیرون کردنش فکر کنم...

با اشاره دست، جیمز را به سکوت دعوت کرد. سپس متفکرانه گفت:

- تا وقتی من نخوام خودم رو تغییر بدم، هیولای درونم هم لونه اش رو ترک نمی کنه.

و جیمز کوچک تنها به او نگریست و هیچ نگفت.


تصویر کوچک شده


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
#6

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
گوپس!(افکت آغازین، بسیار دارای حس تعلیق!)
در راهرو کوبیده می‌شود...

- تق ... تق ... تق ... تق ... تق ........
صدای گامهایی منظم و محکم...

قیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ!
در باز می‌شود...

به روبرو نگاه می‌کنم. دستانش موهای خاکستری‌اش را چنگ زده‌اند.
آرنجش را روی میز جابجا می‌کند. سرش را کمی بلند می‌کند و با نگاهی نافذ به من خیره می‌شود...

....

- هعععععععععععععععععععععععع!!!
خیس عرق از خواب می‌پرم! دستی به صورتم می‌کشم. نگاهی به اطراف می‌کنم و سعی می‌کنم با دیدن اتاق خودم نفس نامنظمم را کنترل کنم.
لابد بقیه را با صدایم خبر کرده ام چون قژقژ پله‌های راه پله را می‌شنوم. در اتاق باز می‌شود. دوباره روی تخت دراز می‌کشم و به سقف خیره می‌شوم.
- باب بزرگ بازم؟
خر خر می‌کنم و به سختی می‌گویم: آره.
تازه متوجه خشکی گلویم شده‌ام. به دنبال چوب دستی‌ام روی میز کنار تخت می‌گردم.
- نمی‌شه کاریش کرد باب بزرگ؟...
لیوان آبی ظاهر می‌کنم. آن را سر می‌کشم و به سمت جیمز برمیگردم:
- قبلا که بهت گفتم. باید بیرونش کنیم. مثل همیشه من کابوس خودمو می‌بینم، ولی خیلی وحشتناکم. خودم هم از دیدن خودم وحشت می‌کنم. تنها راهش اینه که بیرونش کنیم تا دیگه نتونه به خواب‌های منم نفوذ کنه.
- باب‌بزرگ قبلا هم بهت می‌گفتم که فرقی نداره کی باشی می‌تونی شاد باشی یادته؟
سکوت می‌کنم. دوباره روی تخت دراز می‌کشم و به فکر فرو می‌روم...


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
#5

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
نیکلاس این پستی که زدی بیشتر مناسب پیام امروز بود مثل خبرای روزنامه ها بود،اگه قرار باشه رولای این تاپیک این جوری باشه میشه مثل نحوه برخورد،شما اومدی مثل یه پست غیر رول توضیح دادی چیزائی رو که میخواستی بگی.

مثلا همون کارخانه دستمال سازی رو که خودتون مثال زدید ببینید اونجا پستاش شبیه پستای ایفای نقش بود ولی پست شما اینجوری نیست اگه بتونید بصورت رول بنویسید که فبها المراد وگرنه قفل میشه،بازم صبر میکنم ببینم روالش چه جوری پیش میره احتمالا به انجمنای غیر رول منتقل میشه ولی فعلا از همون پست قبل نیکلاس ادامه بدید.

تو این تاپیک فقط رول بنویسید اگه مطلبی برای گفتن دارید تو شهرداری هاگزمید مطرح کنید.



Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
#4

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
مهمان اول:سیریوس بلک

محفل ققنوس
سیریوس در داخل یکی از اتاقهای محفل نشسته بود و در افکار خود غرق شده بود، چند روز بیشتر به پایان ثبت نام کاندیدای وزارت باقی نمانده بود و دامبلدور به او دستور اکید داده بود که برای این دوره بایستی یکی از اعضای محفل سکان هدایت را بعهده بگیرد.
اما این فرد که میتونست باشد؟!،سیرویس از صبح در مورد این مسئله فکر کرده بود و افراد مختلفی را از نظر گذرانده بود.قطعا خودش نمیتوانست به عنوان وزیر انتخاب شود برای اینکه بسیاری از جادو گران او را طرفدار حذبی میدانستند که برای عوام ناشناخته بود و خواص نیز دلخوشی از آن نداشتند،در ضمن بسیاری از جادوگرانی که تازه برای عضویت در محفل اقدام کرده بودند با رفتار تند او مواجه شده بودند.
پس باید برای اینکار به دنبال فرد مناسبی میگشت،و البته کسی که طرفداران بیماری را برای رقابت داشته باشد،او در این افکار غرق بود که آلبوس سوروس پاتر وارد اتاق شد و گفت:

-سیریش میدونی چی شده؟ یکی از بچه ها بهم گفت که برم و تو انتخابات شرکت کنم،آخه میدونی که خیلی از این تازه واردای هاگزمید من رو به شدت دوست دارن و طرفدار منن.

جرقه ای در ذهن سیریوس زده شد ،این همان چیزی بود که او به دنبالش میگشت،کسی که در بین بیشتر اعضا محبوبیت داشت و میتوانست رقابت خوبی را با دیگر کاندیدا برگزار کند. اما این چاره کار نبود!اگر آسپ به تنهایی در انتخابات شرکت میکرد احتمال داشت که به خاطر قدرت دیگران یا زده شود و یا نتواند به خوبی تبلیغ کند.
پس سیریوس به دنبال طرح تازه ای بود ،نقشه ای عملی!
شرکت خود به عنوان بهترین رول نویس در انتخابات و تبلیغات حول محفلیان و در آخر کنار کشیدن به نفع یکی از محفیلیان.این گزینه عالی بود،با این تفاسیر آسپ هم محبوبیت را داشت و هم حمایت.حتی بسیاری از حذبیها نیز به طرف او می رفتند.
این تمام حرکت سیریوس برای شرکت در انتخابات بود.

*****************************************
دوستان مورد رفتاری رو که در سایت از این کاربر چه خوب و یا چه بد دیدین،در غالب رول بیان کنین.
اگر خود کاربر دوست داشت میتونه در بین پستها موارد رو تایید و یا تکذیب کنه.


شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: مذهب بوقیالیسم
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
#3

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ممنون از توضیحات ولی بسه دیگه از این به بعد بصورت رول ادامه بدید.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.