هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰

مورگانا لی فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۰:۱۸ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰
از مرکزیت ابیس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
به منظور طبیعی تر نشان دادن ماجرا،بلاتریکس مشتی در صورت کتی بل خوابانده بود تا خون دماغش طبیعیتر به نظر برسد و بلومون،با کوفتن هندوانه به دست و پای کتی،گریم کبودی دست و پایش را بر عهده گرفته بود.یک گریم کاملا طبیعی!دلیلش هم این بود که اسلیترینی ها وانمود نمیکنند،آنها همیشه عمل میکنند.
و در مجموع،منظره ی ساختگیِ کتی بلِ مجروح و خسته در شبی تاریک،کاملا طبیعی و زیبا به نظر میرسید.

کتی،با ایما و اشاره از مرگخواران درباره ی خوب بودن گریمش پرسید.مرگخواران از پشت دیوار ها داشتند لایک نشان میدادند که صدای پای جدیدی به گوش رسید.

- کتی!اوه چه بلایی سرت اومده عزیزم؟

جیانای محفلی دل نازک، با دیدن کتی کبود و خونین بسیار متاثر شده بود.کتی هم از خدا خواسته با صدایی خسته گفت:
جیانا دوست خوبم...نمیدونی با چه بدبختی از دست مرگخوارا فرار کردم.میدونی میخواستن چه بلایی سرم بیارن؟اونا میخواستن آب مغزم رو فقط برای بی حسی دندون مار اربابشون بیرون بکشن!

بلاتریکس از پشت بوته ها دندان قروچه ای کرد:این دختره مثل اینکه واقعا دلش میخواد زودتر بمیره ها...

لینی:آروم باش بلا،اتفاقا به عنوان یه گریفیندوری خوب داره نقش بازی میکنه.

جیانا بازوی کتی را گرفت و درحالی که با همدیگر دور میشدند به او گفت:نگران نباش..تو محفل جات امنه.نمیذارم دیگه کسی اذیتت کنه.

و کتی درحالی که از درد کبودی دست و پایش واقعا میگریست،از پشت به مرگخوار ها لایک نشان داد.

در محفل:

کتی برای مطرح کردن این نقشه به تام لعنت میفرستاد.روی باند پیچی هایی که جیانا برایش انجام داده بود را محفلی ها با استیکر قلب تزئین کرده بودند.از در و دیوار قلب و خرس میبارید و بدتر از آن،همه ی محفلی ها کمی آنطرف تر با تم پونی کوچولو و خرس های مهربون،با لباس های صورتی و قرمز،ولنتاین را جشن گرفته بودند و آب آلبالو میخوردند.این حجم از عشق حال کتی را بهم میزد.
حداقل شانسی که کتی آورده بود این بود که در حین پانسمان،خود را به خواب زده بود و حالا روی کاناپه،جلوی شومینه دراز کشیده بود.جایی که خوشبختانه هیچکس بیدار شدنش را نمیدید.

به آرامی از جای خود برخواست و از گوشه ی مبل،نگاهی به اطراف انداخت.
کمی آنطرف تر،محفلی ها میگفتند و میخندیدند.
دامبلدور در حالی که پاپیون صورتی روی ریشش را مرتب میکرد گفت:
شنیدم اخیرا ریموس نسبت بهت بی اعتنا شده درست میگم تانکس؟

چشمان تانکس برقی زد.از جیبش شیشه ای در اورد که روی آن قلب صورتی کشیده شده بود.

- اگه بیشتر از این ادامه بده مجبورم از روش دیگه ای استفاده کنم.

- ای شیطون بلا.

و نیمفادورا شیشه را دقیقا کنار خودش،روی میز گذاشت.
در همین‌لحظه ذهن کتی جرقه ای زد.((اگر میتوانست معجون عشق را در نوشیدنی ۶ نفر از محفلی ها بخوراند و آنها را عاشق خود کند،میتوانست آنهارا از محفل بیرون بکشد و مستقیم تقدیم به ارباب کند))
از این فکر موجی از هیجان در وجودش خروشید.
کمی آنطرف تر،صدایی نظر کتی را دوباره به خود جلب کرد:
برم ببینم این دختره بیدار شده یا نه.نمیخوام مهمونی ولنتاین رو از دست بده.



ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۲۵ ۱۹:۰۱:۱۴
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۲۵ ۱۹:۰۴:۳۵

در این درگه که گَه گَه کَه، کُه و کُه،کَه شود ناگَه

به امروزت مشو غره که از فردا نِهی آگه!


The white lady


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
قارقارو ناگهان به هوا پرید جواب مشخص بود جیانا ماری.دوست محفلی کتی تنها کاری که باید می کرد این بود که جوری این خبر را بدهد که هم به خودش سود برسد و هم کسی به خاطر این که کتی دوست محفلی داشته سرزنشش نکنه ولی از اونجا که خیلی هیجان زده بود قبل از این که بتونه فکر بکنه بلند بلند افکارش را فریاد زده بود.
-کتی دوست محفلی داشته؟
-چی؟
-اون کتی لیاقت نداره.
-جوری میگن انگار حالا بهترین دوست منه.
-ولی به هر حال این تنها شانسمونه.
-حالا چطوری له و لورده تحویلش بدیم؟
-من میگم ولش کنیم.
-ما تصمیم میگیریم..............

ناگهان همه لرد را دیدند که صندلی ای بالا گرفته بود و منتظز بودند صندلی سنگیل بر سرشان بیفتد.

-البته ارباب.
-انجامش میدیم.
-چ....ی...البته.

مرگخوار ها بدون وقفه کتی را با ورد تقریبا مثل روز اول کردند گرچه اصلا در این کار به اندازه ی نابود کردن کتی مهارت نداشتند و لذتی هم نمی بردند. او را بردند و قارقارو کتی را به جایی که همیشه با جیانا ملاقات می کردند بعد نامه ای به او نوشت که نیاز به کمک دارد.

-چی بنویسم؟این موقع ها همیشه کتی این کار رو می کرد
ولی قارقارو تسلیم نمیشه!
- فکر کنم اینو بنویسم خوب باشه ......کمک دارم از ......دست کوتوله های نیمه وحشی جنگل ممنوعه فرار می کنم و حالم خوب نیست نمیتونم هم پیش مرگخوار ها برم میخوام محفلی بشم برای همین از اونها جدا شدم لطفا کمکم کن از طرف کتی....جای همیشگی همو میبینیم.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
خلاصه:
نجینی برای کاشت دندون به دندونپزشکی رفته. دندون پزشک به مرگخوارا میگه که برای بی حس کردن دندونای نجینی نیاز به "آب مغزِ شیش تا محفلی" داره.
مرگخوارا تصمیم می گیرن کتی رو با خوروندن معجون عشقی که هکتور درست کرده سفید و محفلی کنن.
معجون رو به خورد کتی می دن و کتی به همه علاقمند میشه و عشق می‌ورزه، حالا می‌خوان یه جوری آب مغزشو بگیرن.

- - - - - -


چشمان تمامی مرگخواران آماده انفجار کتی برق می‌ زد. در طول تمام این ماوریت برای گرفتن آب مغز محفلی ها، تفریح به این خوبی گیرشان نیومده بود. مرگخواران عاشق انفجار بودند. یک یک شان.

- بلا بلا!
- بله لن؟
- میشه من بشمارم بعد منفجر کنیم؟!
- باشه لن.

لن شمرد.
- 5... 4... 3...

چشم‌ها بیشتر درخشیدند.

- 2...
- ایده‌ای دارم بلاتریکس عالیقدر.

بلاتریکس خیلی کم می‌ترسید. اما باور کنید گربه‌ای که یک‌هو حرف بزند عادت کردنی نیست. بلا خودش را جمع کرد و دوباره به حالت عادی برگشت.
- دم منفجر کردن آخه؟ چیه حالا؟

قاقارو نگاهش را بین بمب و صاحبش در رفت و آمد گذاشت.
- بنگرید بانوی ارجمند... کتی یک نفر است!
- ما هم می‌دونستیم یکیه دانشمند.

تام گفته بود.

- اما اندکی بردباری ندارید آقای جاگسن تا اجازه بدهید سخن من به منزل مقصود برسد و سپس نطق کنید.

تام به جز غرولندی که در آن فلامل و پیرمرد و خرفت به گوش می‌رسید دیگر چیزی نگفت.

- می‌گفتم بانو بلاتریکس، او یک نفر است. اما شما آب مغز شش نفر می‌خواهید! به زعم شما استفاده از بمب و ترکاندن عملی منطقی است؟
- پس میگی چیکار کنیم؟

این بار لینی گفته بود.
قاقارو جوابی برای این یکی نداشت و این باعث شد تامِ تازه ضایع شده فرصت را غنیمت بشمرد.
- می‌تونیم بفرستیمش داخل محفل نفوذی‌مون شه محفلی بیاره!

فکرها به کار افتاد.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
مرگخواران، پشت چشمشان را نازک کرده و به قاقارو خیره شدند. کتی گیج و منگ، با لبخند پهنی، شصت هایش را بالا آورد.
- عالی بود، قاقاروی نفرت انگیز!

هر هر خندید و پای بلاتریکس را بغل کرد.
- مامانی... مامانی!

بلاتریکس، کتی را به قدری ظریف به دیوار کوفت، که تنها سرش سالم ماند.
- خفه شو، کتی!

اما کتی، خیال نداشت که دست بردارد.
- مامانی! مامانی!

بلاتریکس، کشان کشان، به سمت پشمالو ی عینکی رفت.
- هر چی میخواستی به دکی بگی، به من بگو. باید چیکارش کنیم؟

قاقارو، ابتدا با نگاه کردن به کتی، رفتار با وقارش را فراموش کرد و ادا درآورد. ادا درآوردن حیوان و صاحبش، چند دقیقه ای ادامه پیدا کرد.

- میگی یا...
- میگم!

پشمالو، به حالت با وقارش برگشت.
- طبق چیزی که میدونم، در این حالت، باید منفجرش کنیم. باید بمب رو داخل شکشمش جا گذاری کنیم و راه رفتن به مغزو مسدود کنیم.

در این حین، چیز هایی را نیز یادداشت میکرد.
- اینطوری وقتی منفجر شد، سرش از تنش جدا میشد. بعد میتونیم دستمونو بکنیم تو گردنشو مغزشو دربیاریم.
- فکر خوبیه.

بلاتریکس، کتی را برای بمب گذاری، به جا رختی آویزان کرد. کتی، بسیار خوش و خرم به نظر میرسید و مدام، شصتش را بالا میاورد.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۲۰:۰۴:۰۶

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
مرگخواران انصافاً هم کاری نکرده بودند.
یه چندتا خراش کوچک دیگر این حرف ها را که ندارد نامرد ها!

اما از شما چه پنهان، مرگخوار ها وقتی گفتند کاری که نکردیم کار هایی که کرده بودند تک به تک از جلوی چشمانشان رد می شدند و بعد از چند موج مکزیکی و اعمال موزون نامتعارف به باد فراموشی سپرده می شدند.
مثلاً یکی از آن ها که به سراغ تام جاگسن آمده بود به این سبک بود:
- جارو برقی تو حلقش. تو گونی برنج گذاشتنش. تو اسید انداختنش.

و خلاصه فکر هایی از این قبیل مرگ خوار ها را آزار می‌ داد.
اما تمام این ها مسئله ای نبود تا زمانی که همه شان مرگ خوار بودند و آب از آب تکان نمی خورد. مشکل این بود که همه ی همه هم در آن جمع مرگ خوار نبودند!
- میو!

نگاه ها به سمت قاقارو چرخید. این یکی تهدیدی به حساب نمی آمد، حرف زدن که بلد نبود به هر حال!

- جناب آقای دکتر گلگومات می‌توانم برای لحظاتی مصدع اوقات شریف‌تان باشم و شما را به چند کلامی صحبت دعوت کنم؟

سدریک از تعجب خوابید و نیکلاس جایی به کسی برای ناعدالتی غر زد.
البته شاید خواب سدریک از تعجب هم نبود نمی دانم.
ولی به هر حال قاقارو حرف زده بود. لفظ قلم نیز.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۱۹:۳۵:۳۴

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۳۱:۲۷
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 699
آفلاین
ثانیه‌های بعد، فقط صرف یادآوری بلاهایی شد که سر کله‌ی کتی آورده بودند.

- خب...ما زیادم که تکونش ندادیم.

بلاتریکس پس از گفتن این جمله، بلافاصله یاد بانز افتاد که چندین و چند بار کله کتی را با نهایت توانش به میز کوبیده بود.
- باشه حالا، شاید یکم تکونش داده باشیم. ولی فقط همون یه بار بود دیگه.

تام دلش نمی‌خواست همچین چیزی را یادآوری کند، اما مجبور بود و چاره دیگری نداشت.
- همین دو دقیقه پیش خودت با چاقو افتاده بودی رو کله‌ش و سعی می‌کردی ببُریش، پس اینجوری میشه دو...

چشم‌غره‌ی سهمگین بلاتریکس، مانع از این شد که تام حرفش را تمام کند.
- اصلا بر فرض که تکونش داده باشیم. که چی؟ دندونپزشک گفته با تکون دادن سرش، مغزش خراب میشه. دندونپزشکه، متخصص مغز و اعصاب که نیست! اصلا بیخود کرده تو مسائلی که بهش مربوط نیست دخالت می‌کنه!

مرگخواران تایید کردند. از نظرشان کاملا حق با بلاتریکس بود. البته اگر هم نظرشان جز این بود، در هر صورت باید خود را موافق نشان می‌دادند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
هر کدام از مرگخواران، روشی را برای بیرون آوردن مغز یا گرفتن آب آن، امتحان کردند. اما بلاتریکس، پس از موفق نشدن هر کدام، با کروشیو بدرقه اش میکرد.

- باتریکس! چاقو! چرا کلشو با چاقو نمیبریم؟

بلاتریکس، ابتدا، کادابرایی تقدیم مرگخوار مذکور کرد، تا دیگر در این دنیا نباشد و او را باتریکس، خطاب نکند.
- تیز ترین چاقوتونو دربیارین.

بلاتریکس، با تحقیر، به مرگخوارانی نگاه میکرد که چاقو های میوه خوریشان را از جیبشان بیرون می آوردند و روی میز، میگذاشتند. تنها چیز کاربردی، قمه ای بود که رودلف، روی میز نهاده بود.
- خوبه، همینو استفاده میکنم.

بلاتریکس، شروع کرد به بریدن کله ی کتی. برید. برید. برید. برید. برید. برید. برید. برید. برید. برید. رید. برید. برید. و برید.
- اوی کتی! کلت مگه از چی ساخته شده؟ چرا بریده نمیشه؟

کتی، لبخند زد.

- راستی یه چیزی...

دندان پزشک، رو به مرگخواران در حال تلاش کرد.
- اگه خیلی تکونش بدین یا به اینور و اونور بکوبینش، دیگه به درد استفاده نمیخوره و باید بندازیم بره.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ ۱۸:۴۰:۲۷

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۲:۲۶:۳۵
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
-ما بیایم بلاخانوم؟

بلاتریکس صدا را شنید اما کسی را ندید.

-من بیام بلاتریکس بانو؟

بلاتریکس کمی بیشتر دقت کرد وقتی صاحب صدا را ندید. مرگخوار رو به رویش را به ضرب آوادا پیش مرلین فرستاد.

-مسخره ها خجالت هم نمیکشن.
-من بودم بلاتریکس خانوم. منم بانز.

بانز نامرئی جلو رفت و سفره را از روی میز برداشت و دور خودش پیچید تا قامتش معلوم شود که البته در جا ماهیتابه ی رز زلر توی سرش خورد با مضمون اینکه تن لختتو نزن به سفره مردک بی اصل و نصب. بانز اما ناامید نشد. اروم پیش کتی رفت و بالای سرش نشست.

-خیلی خب. شروع میکنم.

کله ی کتی به شکل عجیبی به حرکت درامد که معلوم بود در دستان بانز جا دارد و محکم با لبه ی میز برخورد کرد.

شترق.
-آخخخ.
-نشد محکم تر میزنم.

شترقققق.
-آخخخخخخ.
-یه بار دیگه.

شترقققق گوومب.
- تق آـییییی.
-اها این درسته.
-چی شد بانز تونستی محتویاتشو خارج کنی؟
-عه میخواستی محتویاتش خارج شه من فکر کردم میخواین زرده و سفیده اش مخلوط شه.

بلاتریکس دوباره پیشانی اش چروک شد اخم هایش در هم رفت و با لگد محکم به جایی که فکر میکرد پشت مبارک بانز باشد. اورا از پنجره به بیرون انداخت.

-بعدی.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
نفر بعدی لینی بود که نیشش رو آماده کرده بود و به سمت سر کتی در حال حرکت بود.
- برین کنار بابا هیچ کدومتون کار بلد نیستین. کار رو باید به دست کاردون سپرد.

بلاتریکس که حتی فکرش رو هم نمی کرد که لینی بتونه آب مغز کتی رو خالی کنه جلو اومد.
- می خوای تو بی خیال شی؟ فکر نکنم بتونی ها.

لینی در حالی که با غرور روی سر کتی نشسته بود و آماده امتحان روش مخصوص خودش بود به بلاتریکس نگاهی کرد و لبخندی حواله اش کرد.
- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه، بلا جون.
- آخه من تو رو چجوری بشکنم که ببینم تیزی یا نه؟ بعدشم این دختره شونصد برابر تو فقط عرضشه چجوری می خوای مغزشه سوراخ کنی آخه؟
- نگران نباش بلا جون حله. سوراخش می کنم.
- ببینیم و تعریف کنیم.
- می بینیم تعریفم می کنیم.

لینی بعد این حرف با نیشش به سمت سر کتی حمله ور شد.
- آخخخخ. نیشمم
بلا که مشخصا ناامید شده بود گفت:
- بعدی.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۱۲:۲۶:۳۵
از تارتاروس
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
هافلپاف
ناظر انجمن
پیام: 214
آفلاین
-بلاتریکس گرفتش.
-آفرین بِلای ما. یک مرد اینجا باشد آن هم خودتی.

مرگخوران کمی به هم نگاه کردند و سعی کردند بفهمند اربابشان از کدام ارایه ی ادبی استفاده کرده است. بعضی میگفتند تلمیح بعضی میگفتند استعاره. کم کم صدا ها بالا رفت و ملت مرگخوار متوجه بلاتریکس عصبانی که موهایش وزوزی تر از قبل بود نشدند.


-ابله ها.

همه ساکت شدند و به بلاتریکس خیره ماندند. بلاتریکس کمی موهاش را افشون تر کرد و کتی را کشان کشان جلوی جمع اورد و روی زمین انداخت.

-خب دیگه من گرفتمش. شما آب مغزش رو بکشید بیرون.

مرگخواران به صف شدند تا هر یک با شیوه های خودشان آب مغز کتی را خارج کنند. نفر اول کراب بود که نی بزرگ رنگی رنگی آیس پکش را بیرون کشید و داخل گوش کتی کرد تا با میک زدن اب را بیرون بکشد. بعد از مکیدن بسیار شدید کراب که موجب قر شدن یک طرف صورت کتی شده بود آب تنها با وسط های نی بالا امده بود. کراب هم که صورتش کبود شده بود نی را ول کرد تا نفسی بکشد و اب بلافاصله پایین رفت.
مرگخوار بعدی کراب را کناری زد و نی را به طرفی پرت کرد.

-برو کنار تو بلد نیستی. خودم ردیفش میکنم.



تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.