- باشه اصلا! قهر مال تو! من یک چیز دیگه رو انتخاب می کنم.
لیسا موهای هری را ول کرد.
- دیگه از قهر استفاده نکن. دزدیدن شخصیت بقیه کار خیلی بدیه! باهات قهرم!
لیسا درحالی که سعی میکردبه هری نه و محفلی های سلول نگاه نکند دوباره وارد سلول شد.
- باباجان، چرا داری سقف رو نگاه می کنی؟
- چون تنها جاییه که با نگاه کردن بهش قیافه ی نحس شماها رو نمی بینم!
شپلقلیسا به میله های سلول خورد!
- سقف! تو باعث شدی با نگاه کردنت بخورم به میله ها! با تو دوبله قهرم! میله! تو هم باعث شدم سرم درد بگیره! با تو سوبله قهرم!
لیسا پس از ابراز قهر به سقف و میله وارد سلول شد و میله هایی که قبلا کج کرده بود را درست کرد.
- حالا تا با شما چوبله قهر نکرم بگین چطوری فرار کنم!
- چوبله هم داریم؟
- معلومه که داریم! پس به چهار برابر چی میگن؟
- اون وقت هفت برابر و هشت برابر که هردوشون می شن هوبله! چطوری بفهمیم منطور یک نفر از هوبله هشت برابر است یا هفت برابر؟
- جوابتو نمیدم! چون خوم باهات هوبله قهر کردم!
- هفت برابر یا هشت برابر؟
در آن لحظه دامبلدور مداخله کرد.
- باباجانیان من یک سری به مغزم زدم و فهمیدم اصلا هوبله نداریم! حالا تا کل ریاضی و ادبیات رو زیر سوال نبردید بس کنید این بحت رو! آفرین باباجانیان!
لیسا دوباره به بحث اصلی برگشت.
- من چطوری فرار کنم؟ اگه نگید با همه تون قهر می کنم!