هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴
#29

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آفرین مادام!!!!
اینه!!!
خوشم اومد
فضاسازی، دیالوگ ها؛ همه چیز عالی بود
توی ارتش بهتر از ایناها بنویس
تایید شد............آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#28

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
باران به شدت مي باريد و باد سردي وزيدن گرفته بود به دليل باران فراوان كافه سه دسته جارو حسابي شلوغ بود رزي گوشه اي به تنهايي نشسته بود و فكر مي كرد دنبال يك كار هيجان انگيز مي گشت.كاري كه هم مفيد باشد و هم جالب سرگرم كننده
صداي در بلند شد رزي سرش بالا كرد تا ببيند چه كسي وارد شده دختري بود كه رزي او را مي شناخت قبلا او را در هاگوارتز ديده بود دختر جلو امد و روي تك صندلي خالي روبه روي رزي نشست رزي نجوا كنان گفت:آنيتا؟؟
دختر سرش را بلند كرد و گفت:با من بوديد مادام؟؟
رزي:تو دختر دامبلدور هستي؟؟
دختر:بله.مگه شما منو مي شناسيد؟
رزي:امكان داره كسي تو و پدرت رو نشناسه؟
دختر:نييدونم (با لهجه بخونيد!!!) مي شه به من يك نوشدني كره اي بديد؟؟؟ خيلي عجله دارم بايد زودتر برگردم هاگوارتز ...

رزي سري تكان داد و ليواني بر از معجون كره اي داغ و كف كرده جلوي او گذاشت.بخاري كه از ليوان بلند مي شد چهره ي سرد و يخ زده دختر را گرم كرد انيتا دستش را دور ليوان حلقه كرد و اندكي از ان نوشيد

اني:فوق العاده است مرسي مادام چه قدر مي شه؟؟
رزي:فكرش رو هم نكن اين دفعه رو مهمون من باش..............مي شه يك سؤالي ازت بپرسم؟؟ چرا سرت شلوغه؟؟؟
اني كمي صدايش را اروم تر نمود و گفت:رياست الف دال رو بر عهده دارم ...

ديگر صداي انيتا را نشنيد قلبش از شادي مي لرزيد اون سرگرمي جديدي پيدا كرده بود او مي خواست عضو الف دال شود همين امشب اين كار را مي كرد!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۴
#27

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
ريگلوس نوشته:
نقل قول:
با سلام و عرض خسته نباشيد ميدونم توی گروه اسليترين هستم و يه مقدارم از سن مدرسه رفتنم گذشته ميخواستم بدمنم ميتونم تو الف دال عضو بشم البته ۸ سيکلم تو پاکت هست
امضا : ريگلو ريگولو


دوست عزيز اينو ميتونستي با يه پيام شخصي از من يا آنيتا بپرسي ؛ بله ميتوني البته بايد يه نمايشنامه در مورده ارتش الف دال بنويسي تا ما تائيدت بكنيم...

همچنين در حال درست كردن آرم مخصوص ارتش الف دال به همراه آنيتا هستيم تا پس از كامل شدن در اختيار عضو شدگان قرار بديم.
منتظر باشيد.

لطفا پست بي ربط تو ارتش نزنيد.


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۴
#26

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
با سلام و عرض خسته نباشيد ميدونم توی گروه اسليترين هستم و يه مقدارم از سن مدرسه رفتنم گذشته ميخواستم بدمنم ميتونم تو الف دال عضو بشم البته ۸ سيکلم تو پاکت هست
امضا : ريگلو ريگولو


من کی هستم


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#25

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
استر جس بدک نبود اما خیلی خوب میتونستی بهتر از این بنویسی ,طنز نویس خوبی هستی ,دیالوگات هم در حد خوبه اما فضا ساز خوبی نیستی (بیشتر به این قسمت توجه کن)

تائید شد.........اوتو
*توجه*

درسته البوس دامبلدور استعفا دادن و الان هاگوارتز تعطیل هست .
اما ارتش الف دال تعطیل نیست و مثله قبل به فعالیت خود ادامه میدهد.
پس منتظر فعالیت شما هستیم.


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#24

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
زمان:ساعت 10 شب(برو بخواب بچه)
مكان :تالار عمومي گريفيندور / خوابگاه پسران
استرجس روي تختش دراز كشيده بود و داشت به عضويت در ارتش فكر ميكرد
اون با خودش ميگفت چه جوري ميتونه عضو ارتش بشه
هيييييييييييييييييييييييييييييي
استرجس از جاش پريد اون در حالي كه ضربان قلبش به شدت افزايش يافته بود يادش افتاد پايين جشن
اون به خودش گفت:
(برين تو توهم)
خب العان آنيتا پايين برم بهش بگم ميتونم عضو ارتش بشم يا نه
(بياين بيرون)
اون با اين فكر از جاش بلند شد كه بره به آنيتا بگه ولي تا خواست در خوابگاه رو باز كنه دوباره..............................
(دوباره برين تو توهم)
اون جلوي آنيتا ايستاده بود و داشت ميگفت ميتونه عضو ارتش بشه يا نه ؟؟؟؟؟
آنيتا عصباني شد و گفت:
بي خود كردي پسره ي پر رو به چه جرئتي ميخواي بياي تو ارتش !!!!!!!!!
بعدش با يك چوب زد توي سر استرجس...................
(از توي توهم بياين بيرون)
استرجس در حالي كه نيمي از در خوابگاه رو باز كرده بود با اين فكر ماتش برد
(بابا بيا بيرون ديگه از توهم )
اون به خودش گفت:
يا اين توهم اتفاق ميفته يا توهم قبلي
اون اين دفعه به سمت تالار حركت كرد
وقتي به تالار رسيد شروع به جست و جو كرد بلكه آنيتا رو پيدا بكنه
آره
اونو پيدا كرد به سمتش حركت كرد و گفت:
آنيتا؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
آنيتا برگشت و گفت:چي؟؟؟ كاري داري؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
استرجس در حالي كه من من مي كرد گفت:
ميتونمعضوارتشبشم؟؟؟؟؟
آنيتا : !!!جانم ميشه يك بار ديگه بگي؟
استرجس اين دفعه خودشو كنترل كرد و گفت:
ميتونم عضو ارتش بشم ؟؟؟
آنيتا:آهان پس اينو گفتي؟؟؟ بايد فكر كنم بهت خبر ميدم!!!
استرجس:ممنونم!!!!!
سپس رفت كه در كنار دوستاش به جشن بپردازه

-------------------------------
اميدوارم خوب شده باشه


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#23

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آفرین
خوب بود!!!
توی ارتش از این بهتر بنویسی، باشه؟؟
تایید شد..........آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#22

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
روزهاي آخرسال تحصيلي در هاگوارتز بود.بيشتر بچه ها در آفتاب ماه ژوئن دراز کشيده بودند و از آفتاب لذت مي بردند.ناگهان سايه ي سياهي همه جا را پر کرد.يکي از بچه ها با دقت نگاه کرد و ناگهان با تمام وجود جيغ کشيد:اژدها....ناگهان محوطه پر از هرج و مرج شد.هر يک از بچه ها به سوئي مي گريخت که ناگهان اژدها با صداي رعد آسايي گفت:بيشين بينيم با حال نري.من اومدم با ريفيقم الکسا خوش و بش کنم.
ناگهان هانا آبوت با ترديد پرسيد:ببخشيدا...جسارته اما اژدها که حرف نمي زنه!
اژدها گفت :س س س ... حالا توهم ضايع نکن ديگه بزا بچه نمايششو بنويسه
هانا گفت:گرفتم!موردي نداره اما اول پول زور بده!
اژدها ناگهان عصباني شد.نعره اي زد و گفت:به چه جرئتي مي خواي از يه اژدها پول زور بگيري؟و با يک حرکت سريع هانا را قورت داد!بچه ها هم که حساب کار دستشان آمده بود گفتند:الساعه
جناب اژدها کسي غلط بکنه از شما پول زور بگيره!ايناها!الکسا هم حلال زاده اومد!
الکسا آمد و با تعجب گفت:چه خبر شده چرا انقد سر و صدا مي کنين؟
اژدها گفت:اي هلو...اي نيکول کيدمن...اي آوريل!اگه اين نمايشنامه هه رو نوشتي پول ما رو بده ما بريم رد کارمون!
ناگهان الکسا نعره اي کشيد و گفت:به چه جرعتي مي خواي از من پول زور بگيري اي نابخرد؟!!!و با يک حرکت سريع اژدها را يک لقمه ي چپ کرد.
فوقعت ما وقعت !


[b][siz


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ جمعه ۳۰ دی ۱۳۸۴
#21

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
عزیزم یکی دیگه قشنگ تر بنویس
تایید نشد....آننیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ جمعه ۳۰ دی ۱۳۸۴
#20

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
الکسا وارد محوطه ی مدرسه شد.سوز بسیار سردی می وزید.الکسا چوبدستیش را در هوا چرخاند و وردی را زمزمه کرد.ناگهان یک کاپشن خیلی خفن روی زمین افتاد.ناگهان عده ای از برو بچه های سال هفتمی آمدند.آنیتا گفت:نگاش کن!یارو چقدر از مرحله پرته.پستاش هنوز به بیستا هم نرسیدن!!!!و با دوستان شروع به خندیدن کرد.الکسا گفت :مواظب حرفاتون باشینا!تو سایت حق بد صحبت کردن رو ندارین.این چنین بود که آنها نادم و پشیمان شدند و به عنوان معذرت خواهی او را عضو الف دال کردند و گفتند بچه دلش نشکنه.و این چنین بود که الکسا عضو الف دال شد.(خوب بید؟)


جان من قبول کن دیگه خب؟؟؟تو رو خدا؟ :fan:


[b][siz







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.