ادي نگاهي به در ورودي ميكنه و ميگه:ببخشيد كاري داشتيد
يارو :اي بابا من رو نشناختيد؟؟؟؟؟
ادي:
استرجس سرشو از توي صندوق در مياره و ميگه :ادي اين 40..........ااااااااااااااااا
رومسا و مریدانوس همين جوري ايستاده بودن و داشتند نگاه ميكردن.....
استرجس از پشت دخل اومد بيرون و رفت به طرف شخص غريبه رفت وقتي به اون شخص رسيد گفت:ادي جان ايشون رون ويزلي پليس كوچه دياگون هستن!!!!!!!!!!!!!!!
رون:بله بله..........
ادي:اي بابا!!!!!!!!
خيلي خوش آمديد قربان از ديدن شما خوشبختم
اون دستشو دراز كرد كه با رون دست بده رون هم به صورت عجيبي با او دست داد
رون نگاهي به رومسا و مریدانوس كرد ولي چيزي نگفت سپس شروع كرد به نگاه كردن به گوشه و كنار مغازه ..................
استرجس و ادي همين طور داشتن رفتار و حركتهاي رون رو نگاه ميكردن .
استرجس براي اينكه وضع رو كمي سر و سامون بده گفت:
بفرماييد يك چايي در خدمت شما باشيم
رون نگاهي به استرجس كرد و گفت:
نه!استرجس جان من فعلا خيلي كار دارم اومدم در مغازرو تخته كنم
ادي و استرجس:
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رون:
چيزي شده؟؟؟
ادي:قربان ما كه كار خلافي نكرديم!!!؟؟؟؟؟؟؟
رون:چرا نكردين اين مغازه غير قانونيه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
استرجس رو به ادي كرد و گفت:
مگه تو نگفتي مجوز داري؟؟؟
ادي كه غم بغل كرده بود گفت:
چرا دارم بايد برم بيارمش!!!!!!!!!!!!!!
رون نگاهي به صورت معصوم ادي كرد و گفت:
خب من فعلا عجله اي ندارم بيارش دفترم من رفتم ..............
سپس از مغازه بيرون رفت.
استرجس:برو مجوز رو پيدا كن
ادي بدون اينكه حتي يك كلمه حرف بزند به طبقه بالا مغازه رفت.
استرجس اومد كه بره پشت ميز بشينه ولي ديد رومسا و مریدانوس هنوز ايستادن......................
گفت:خب بشينيد ديگه تا ما كارمون راه بيفته بعدش پول شمارو بهتون ميديم................
اون دو تا روي صندلي نشستند.
استرجس هم سر جاي خودش نشست و گفت:ادي چي شد؟؟؟؟
ادي..................................
ادامه دارد....................