سلام،من همون طور كه معرف حضور مباركتونم ساحره ايم مثل بقيه فقط از نوع سياهش مثل ذغال!(البته اگه به جادوگراي پيشكسوتو با تجربه در اين زمينه مثل جناب لرد ولدمورت برنخوره!)با سفيدا هم آبم تو يه جوب نميره اونم چه جور!قبلا تو وزارتخونه كار ميكردم.ولي يه روز با رييسم راجع به سفيديو سياهي يه كم بحثمون شد!(خدا رو شكر كه كسي رو به خاطر بيان عقايدش نمي فرستن آزكابان،وگرنه حتما تاالان جاي سوزن انداختنم اونجا نبود!)من مي گفتم لرد سياه اون مي گفت دامبلدور!باور كنين اگه جلومو نگرفته بودن جنازشم به خونه نمي رسيد!
(چون مي دونستن من چه جوريم نذاشتن كارمو درست انجام بدم و قشنگ حسابشو برسم!)سفيد بي خاصيت!اگه مي تونست به خاطر اين موضوع منو مي فرستاد آزكابان!ولي من كه اشتباهي نكرده بودم.فقط نمي دونم چرا از نظر بقيه مثل دويل بود!جريمم كردن.3000 گاليون!
چه خبره!مگه من گاليونرم يا هر روز كارم گاليون پارو كردنه.
ولي چه ميشد كرد.البته منم بيكار نشستمو يه طلسم براش فرستادم!
(آخه من اهل طلسمو طلسم كاريم.كسي نبايد حرص منو در بياره چون اگه جوش بيارم اونوقت ديگه........)حتما تا الان به دستش رسيده.بي نشون فرستادم.گرچه خودش ميتونه حدس بزنه كاره كي بوده ولي كو مدركش!دلم ميخواد برم ديدنش،يعني همون عيادتش!
راستي مجردم هستم.يه پسر خوب سراغ ندارين؟
لطفا سياه باشه.فشفشه ام نباشه كه اونم برا من مثل مشنگاس.بازم اونوقت ديگه..........چون من اصيلم و به اين موضوع هم خيلي اهميت ميدم! حقيقتش اينه كه از امروز ميخوام خاطراتمو بنويسم.اونوقت وقتي 87 سالم شد ميدمشون به بچه(ها)م.آخه من علاقه عجيبي به عدد 87 دارم،خودمم نمي دونم چرا!)البته احتمالا تا اون موقع خودش(ون) يه پا دفترچه خاطراته(ن) و بايد بدمشون به نوه(ها)م!به دردش(ون) ميخوره!هر چي باشه خون من تو رگاش(ون)جاريه!
يعني اصيل بودنو اصالت داشتن!