هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
كي دونم دو پست پشت سر هم ممنوعه... وليخ وب دووم نياوردم.. اگه حالا نمي زدم حسش مي رفت... مي خوايد دو تا پست رو يكي كنين...
-------------------------------------
منطقه‌اي متروك... رودي پرآب در پايين درّه جاري‌ست... زمين‌ها خاكي‌ست... كم كم صداي چند قدم مي اد... جند نفر دارن نزديك مي شن... چند نفرِ قصّه‌ي ما، مي رسن به همين جا
يكي از همونا: خوب... همه چي آماده‌ست؟ بگو ماشين بياد...
يكي از اونا موبايلش رو در مي آره و يه زنگي مي زنه... صداي لاستيكاي ماشين مي آد... يه ماشين سياه مي ايسته و از توش دو سه تا خبرنگار و رون ويزلي ميان بيرون...
رون ويزلي عينك آفتابي سياهي به چشم داره، و خبرنگار ها دوربينشون رو حاضر مي كنن...
خبرنگار جلوي دوربين مي ايسته: اهم اهم... سلام بينندگان گرامي... هم اكنون اين جا هستيم تا اوّلين اقدام كانديداي وزارت، رون ويزلي را در خصوص همدردي با مردم ببينيم...
و پس از چند دقيقه، در حالي كه دوربين به سمت رونه، صداي خبرنگار به گوش مي رسه: اين جا، ناحيه‌اي دور افتاده است... وزير آينده قصد دارد در اين جا سدّي را احداث كند...
صداي تشويق ملت به گوش مي رسه... چند تا از جوانان مرز و بوم نيز آن جا گرد آمده بودند تا اين اقدام كانديداي بزرگ را ببينن...
يه نفر مي آد جلو... در دستش كلنگي سنگين... كه بسته شده بود، با باند رنگين
رون با لبخندي مبهم، دستش رو مي بره تا كلنگ رو بگيره... به لحظه اي فكر مي كنه كه كلنگ رو به زمين مي كوبه و همه طرفدار او خواهند شد...
كلنگ رو مي گيره... با خودش مي گه: اوه چه سنگين... چه باند رنگين
و براي جلوگيري از ضايع شدن، اونو با تمام توان بالا مي بره....
قرچ
رون: آخخخخخ
رون روي زمين مي افته وكلنگ در سمتي ديگر... جوانان نگران شدند، شاد نبودند ديگر
همه مي دون سمت رون و دورش حلقه مي زنن... رون چشاش رو محكم بسته و به آروم داره ناله مي كنه...
با صدايي ضعيف و آروم مي گه: آخ... اي... كمرم... كمرم شكست................................
-----------------------------
خيلي خيلي پست ارزشي بود... خودمم نفهميدم منظورم جي بود... سبكم مثه سبك كسي بود كه خودش مي دونه... حالم زياد خو نبود... خسته بودم... ببخشيد اگه بد بود


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
دوربين يه ساختمون رو نشون مي ده كه چنديد خبرنگار با ميگروفون ها و دوربينهايشان آن اج را محاصره كرده اند... در باز مي شه و يه نفر با موهاي نارنجي متمايل به قرمز خارج مي شه... به دنبال او چند نفر ديگر كه عينك آفتابي زده بودند و ظاهرا او را اسكورت مي كردند! در ميان آن ها، اندروميدا، استرجس پادمور، دنيل واتسون و هوكي ديده مي شوند!
آن مرد جلو مي آد و وقتي به خبرنگارا مي رسه سيل فلاش ها فضا رو پر مي كنه... همه داران شعار مي دن: نه مداد، نه خودكار فقط رونالد بيكار!
رون نزديك مي شه و يمي از خبرنگار ها كه به زور موفق شده از ميان بقيه راه پيدا كنه، ميكروفون رو مي گيره جلوش و مي گه: جناب مو حنايي... چه موهايي خوش رنگي دارين... اونا رو با چي رنگ مي كنين؟
رون در كمال خونسردي: با شامپو حناي صحت
خبرنگار: از خودتون بگين...
رون: رونالد ويزلي هستم، هفده سال دارم...!
خبرنگار: انگيزه شما براي مانديداتوري چيست؟
رون: من واقعا زجر مي كشم وقتي مي بينم اعضاي تازه وارد تحت هيج تعليمي قرار نمي گيرند... من مي خواهم رول پلينگ را متحول كنم... من، از همه حمايت خواهم كرد...
خبرنگار در اين لحظه در اثر فشارات ناشي از خبرنگاران ديگر له مي شود و رون زمين، در حالي كه قلبش روي زمين افتاده، ولو مي شود!
بقيه مي ريزن روي رون كه رون با يه اشاره به باديگارد هاش، باعث كنده شدن ملت از روي خودش مي شه... به سمت ليموزين سياه رنگ مي ره و سوار مي شه...
در حين رفتن، همه شعار مي دن: نه آبي، نه نيلي، فقط رونالد ويزلي...
ماشين رون توقف مي كنه و اون مي آد بيرون و با صداي بلندي داد مي زنه:
دست هاي پشت پرده كار خودشون رو خواهند كرد!
ملت كف مي زنن و با علاقه به اون نگاه مي كنن... رون:
اي ملت... نگذارين تا سياهي ناشي از دراكو مالفوي سايت را فراگيرد...
ملا بازم كف مي زنن...
رون كه ظاهرا خوشش اومده، مي آد سمت اونا و مي گه: من از قشر بيطرفان هستم...
يكي از ميان جمعيت: دروغ مي گه... اون از قشر بيكارانه!
رون دوام نمي آره و يه آواداكداورا حروم اون فرد بيچاره و ناكام مي كنه...
يكي با عصبانيت داد مي زنه: چه كردي؟ اي ملت... هرچند كه او وزير مناسبي خواهد ساخت، ولي بزنــــيدش....
ملت مي ريزن سر رون... رون رو مي كنه سمت ماشين كه فرار كنه ولي جند نفر مي پرن روش و با كوشتكوب هايي با مارك ‌هاي متفاوت، مانند اچ سي او تا مي خوره مي زننش...
رون وقتي هنوز نفسي براش مونده به آرامي مي گه: دست هاي پشت پرده..!
مردم بعد از يه مدت پراكنده مي شن و مي رن و رون روي زمين، بدون قدرتي براي حركت مي مونه...
در تاريكي شب، نور عجيب و خيره كننده اي از مردي ساطع مي شه كه در گوشه‌اي از خيابون، با لبخندي نگاه مي كنه!...............................................
----------------------------
اين پست من مقاصدي عميق و دروني داره، اگه به كسي برخورد بگه پاك كنم... همين جوري يه مدتي بود رول ننوشته بودم... كافيه يه پي ام بزنين...
من پيام سرژ رو تو چت باكس ديدم كه مي گفت مصاحبه ننويسين، ولي اينو حاضر كرده بودم...
بعديش رو بهتر مي نويسم... اينم از پشت ارزشي من!


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
صحنه رژه نظامي رو نشون ميده
امپراطور:يك دو سه چهار...راي ما حميد قاجار
نظامي ها:يك دو سه چهار...راي ما رون بي كار
امپراطور:هين؟ جميعا اوداكداوا
كشششششششش
(مجري در حال، حال و صفا كردن با بيني خود است، مخلفات بيني اش را گرد كرده و زير ميز ميچسباند...ولي نميداند كه تهيه كننده به ميزش طلسم ضد دماغ زده است)
م:بله همونطرو كه مشاهده كرديد حتي امپراطوري تاريكي،همون فرد شپلخ شده، حمايت خود را از برادر حميد اشكار كرد و حتي براي او دستانش را به خون آلوده كرد...البته قبلا هم همچين دستاش پاك نبود...بگزريم..

مجري صاف تر ميشينه و يك اوخ بلند ميگه و يهو قرمز ميشه و ادامه ميده:امروز به از جان گزشتگي و عشق برادر حميد به ملت ميپدازيم...همانطور كه ميدانيد او در دولت خود براي تك تك اعضاي جامعه نقشه ها كشيده است و عمرا نميگزارد آسيبي به كسي وارد شود...

مجري دوباره يك اوخ وحشتناك ميگه: برادر حميد در يكي از سخنراني هاي خود گفته است كه جماعت براي او حكم مواد خام را دارند و نبايد اين مواد خام را هدر داد...و حالا نظر شمارا به جانفشاني كه برادر حميد در حق كيك از اعضاي فرا ارزشي جامعه كرده است جلب ميكنم
تصویر کوچک شده
همانطور كه در تصوير ميبينيد سرژ تانكيان ملغب به «ريش» در حال غرق شدن است، در گوشه تصوير هم ميبينيد كه برادر حميد لخت!! شده و به كمك او شتافته است

سخنان بعد از اب در امدن و رفع خستگي از دهان مبارك و عنيات دهنده برادر حميد: ما برايه همه اعضايه جامعه برنامه ريزه ميكونه و حتي نميگزاريم به كسي گزندي برسه تا هميشه اعضايه جامعه تر و تازه بمونه مانند مواد خام!!

البته سرژ تانكيان به سنت مانگو قسمت بيماري هاي نامشخص برده شد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مصاحبه ای با پروفسور کوییرل یکی از کاندیدای وزارت

تیک تاک تیک تاک
آهنگ مللایمی در حال پخش شدن است و صفحه تلویزیون ساعت بزرگی را نشان میدهد که ثانیه شمار آن به هر جون کندی که شده میخواد خودش رو برسونه به 12
9:59:57
9:59:58
مجری:اه زود باش دیگه
9:59:59
10:00:00
دین دیریرین رین دین دین دیدیندین....
دوربین بر روی مجری زوم میکند.مجری در حالی که لبخند میزند و مثلا انگار نه انگار که برنامه شروع شده در حال گفتگو با شخصی در آنسوی اتاق است
مجری:اهم اهم
یک لیوان آب میریزد به همه تعارف میکند و یک قلوپ از آن را مینوشد
مجری:جادوگران و ساحرگان عزیز سلام .همونطور که از مدتها پیش به شما وعده داده بودیم امروز نوبت به مصاحبه با یکی دیگر از کاندیدای وزارت سحر و جادو میباشد
دور بین از روی مجری بر روی شخصی که لباسی سرار قرمز پوشیده می ایستد.
مجری:بله ما امروز مصاحبه ای رو با پروفسور کوییرل خواهیم داشت تا شما با اهداف و برنامه های ایشون در آینده آشنا بشید پروفسور خواهش میکنم بفرمایید
پ.کوییرل:هان؟آهان خب الان من باید چی بگم؟
مجری:آووو بله میشه لطفا خودتونو معرفی کنید؟
پ.کوییرل:شما که معرفی کردید من دیگه چی بگم یهو اهدافم خودتون میگفتید دیگه
مجری یه نگاهی به کوییرل میکنه بعد یه نگاه به دوربین دوباره یه نگاه به کوییرل و میگه:ببخشید شما؟
پ.کوییرل:اوهم اوهم من پروفسور کوییرل استاد کلاس پیشگویی در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و دارای مغازه چوبهایه جادویی در کوچه دیاگون همچنین صاحب یکی از خانه های هاگزمید در دهکده هاگزمید و کارگردان تئاتر ویزاردیشن و عضو حذب لیبرات ....
مجری:بله خیلی ممنون
پ.کوییرل:هوووی هنوز تموم نشده که واسه چی میپری وسط حرفم؟
مجری که تقریبا از خجالت آب شده و اصلا دیگه تو کادر دیده نمیشه عرق شرم رو از رو پیشونیش پاک میکنه و میگه:خواهش میکنم ادامه بدید
پ.کوییرل:اممم کجا بودم آهان عضو حذب لیبرات دموکرات جادوگر یالیستی و یکی از منتقدان هاگزمید همینطور معلم دیکته و انشاء و ادبیات و ... هستم
مجری:مطمئنید دیگه ادامه نداره؟
پ.کوییرل:بزار فکر کنم...یه آینه نفاق انگیزم داشتم نمیدونم کدوم نامردی زد شیکوندش حالا دادم یکی دیگه برام بسازن
مجری:به عنوان اولین سوال میخواستم بپرسم هدفتون از وزیر شدن چیه؟
پ. کوییرل دستی بر ریش نداشتش میکشه و میگه:اول اینکه این کلمه هوووم رو از کل جامعه جادوگری حزف میکنم دوم اینکه چه معنی داره ساحره جماعت بره تاپیک بزنه کلا تمام ساحره ها از دم اخراج سوم اینکه ملت به اجبار روزی سه بار در سه نوبت صبح ظهر شب باید دیکته بنویسه و از روی هر غلط هم یه صفحه جریمه بنویسند چهارم اینکه تمامی ساحرگان هم مانند جادوگران به سربازی اعزام شوند پنجم اینکه تمام کلمات جملات پاراگراف و صفحات بی ناموسی کلا پاکیده میشوند ششم بدلیل گرانی پودر پرواز پودر بچه و پودر ماشین لباسشویی جایگزین میشود هفتم به هر جوان یک عدد خودرو جوانان گوجه ای بجای چوب جارو داده میشود اینطوری وقتی یه مدت پشت چراغ قرمز موندن و پول بنزین دادن یاد میگیرن که به بزرگتر باید احترام گذاشت
مجری:خر پف خر پف...اهم بله میفرمودم به عنوان سوال بعدی شما فکر میکنید در بین رقیبانتون چه کسی بیشترین آرا رو از آن خودش میکنه؟
پ.کوییرل:این سوال که جوابش کاملا مشخصه خب معلومه من
مجری:ولی شما تا بحال فقط یه رای آوردین و اونم به احتمال زیاد طرف ده بیست سی چهل کرده
پ.کوییرل:در این مورد با شما کاملا مخالفم من خودم به ملت جادوگر و ساحره ها گفتم فعلا دست نگه دارید نرید تو این نظر سنجی ها شرکت کنید چون اینطوری ممکنه بعضی ها منو چشم بزنن
مجری:پس این آمار آمار صحیحی نیست درسته؟
پ.کوییرل:بله
مجری:به عنوان حرف آخر چی دارید بگید؟
پ.کوییرل:من تصمیم دارم ...
مجری:بله متاسفانه وقتمون همینجا به اتمام رسید از شما هم ممنون ایشالله اگه وزیر شدید که من شک دارم میتونید اون موقع حرف آخر رو همون اول بزنید.پس تا بعد





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۰۹ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
مصاحبه ای با آرتیکوس دامبلدور!!

در لحظه اول آرم برنامه ویژه دوران انتخابات "وزیر کیه؟"بر روی صفحه تلویزیون نشان داده شد و بعد با موسیقی ملایم و زیبایی که اسلامی(بخاطر اینکه ملت به اسلامی رای دادند!)بود بر روی صورت گزارشگر که مردی بود که ردایی سیاه ولی به طور کاملا شیکی پوشیده بود با لبخندی شیرین سخن را آغاز کرد:
-سلام به شما بینندگان عزیز...امیدوارم که هرجا که هستید تنی سلامت و روحی با نشاط داشته باشید...ما امشب برنامه ویژه ای را برای شما عزیزان جادوگر و ساحره در نظر گرفته ایم!ما امشب برنامه ویژه ای در نظر گرفته ایم!امشب ما گفتگو ای خواهیم داشت با یکی از کاندیداهای وزارت که جوانترین آنها هستش و او کسی نیست به جز آرتیکوس دامبلدور!!!
و بعد دوربین روی چهره آرتیکوس زووم میکنه و لحظه ای بعد تصویری دو نفره از گزارشگر که در یک طرف میز و آرتیکوس در آن طرف میز نشسته بودند نشان میدهد.
گزارشگر:خب جناب آقای دامبلدور از شما میخوام که خودتون را کامل معرفی کنید!
آرتیکوس:اسم من آرتیکوس الیاس فرناندو الکساندرو دامبلدور هستم.
گزارشگر:بله و به عنوان اولین سوال...چرا شما برای وزارت کاندید شدید؟
آرتیکوس:به دلیل اینکه وزارت به فردی تازه نفس احتیاج داشت تا بتواند متحول شود!من خودم را آن فرد میدانم؟
گزارشگر:...و به عنوان دومین سوال برنامه شما برای متحول کردن رول پلینگ دارید؟
آرتیکوس:توضیح در مورد این موضوع در این بحث به خاطر طولانی بودنش در این بحث نمی گنجه ولی میتونم بگم که رول با بودن من در مسیر جدیدی حرکت خواهد که باعث فعال شدن آن به طرز فجیع میباشد!در صورت خواستن اطلاعات بیشتر به ستاد من مراجعه کنید تا در حداکثر سرعت به شما جواب داده شود!!!
گزارشگر:بله... متشکرم...خب سوال بعدی اینست که شما و طرفدارانتان چه کارهایی برای تبلیغ در نظر گرفتید؟
آرتیکوس:خب...طرفدارهای ما نیز که کمال تشکر را از آنها دارم فعالیت خود را به طور جدی آغاز کردند و به زودی شما قادر به دیدن حرکت جدید و منحصر به فردی از ما خواهید بود.
گزارشگر:بله ما هم امیدواریم...یکی دیگر از سوال های ما...شما آیا واقعا در حمله تروری ناموفق در یتیم خانه آروارگان واقع شدید؟
آرتیکوس:هووم...مگه من شوخی هم دارم!!...باور نداری آه...اینم زخم انفجار...
بعد لباسش را بالا زد و یه زخم نشون داد خداییش اندازه قد یه مورچه!!!
-دیدی؟...عمرا کسی بتونه من رو بکشه...من فنا ناپذیرم!!!
گزارشگر که یه ذره هول شده بود گفت:بله...بله...بگذریم...
و بعد روشو به دوربین میکنه و میگه:بله بینندگان عزیز مصاحبه امشب ما با آرتیکوس دامبلدور!نماینده شما!به اتمام رسید...آیا شما صحبتی ندارید با بینندگان آقای دامبلدور؟!
آرتیکوس:نه!فقط رای بدید!اونم به من!
گزارشگر:بله...بینندگان عزیز شما را به خدا میسپارم تا برنامه ای دیگر...خدا نگدار.
بعد دوربین دوباره با یه آهنگ زووم میشه روی آرم "وزیر کیه؟" و بعد
حروف نوشته یه "پایان"بر روی صفحه تلویزیون نقش میبنده.

--------------------------------------------------------------------------
آهای بیل عزیز!حالا برای من برنامه نمیسازی؟!!بگو ببینم کی بهت پول داده که من نداده باشم؟هووم؟..
حالا خودم مصاحبه شخصی رفتم که ملت نگن آرتیکوس برگ چغندر هستش!آرتیکوس تازه وارده ولی برگ چغندر هرگز!!!
بیل عزیز ناراحت نشی ها!!با بقیه هم هستم!!
مرسی
آرتیکوس


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۲۲ چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۴

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
...
آرم برنامه "چه کسی وزیره ؟" با حالتی موج دار بالا و پایین می رود ، ناگهان به صورتی خیلی تیز مجری برنامه با ردای نادنجی و گل بزرگی که به سینه زده ، در صفحه تلویزیون ظاهر می شود ؛
_بینندگان گرامی ، طبق خبری که به دستمون رسیده ، یکی از کاندیداها ، آقای آرتیکوس دامبلدور ، چند ساعت پیش مورد یک حمله تروریستی_تهاجمی با بمب قرار گرفته ، که البته با تلاش های شدید مامورین مربوطه مهاجمان دستگیر شدند ...
همراه خبر ، نواری ویدئویی نیز بوده که گویا مربوط به دوربین کوچکیست که مهاجمان در ردای آرتیکوس جاسازی کرده بودند ... صحنه هایی ازین فیلم برای ما بسیار جالب آمد و گفتیم شاید شما هم خوشتان بیاید ... و از صفحه ناپدید شد ...
آرتیکوس جلوی آینه ایستاده بود ، چشمانش را بست ، زیر لب وردی خواند ؛ ناگهان چهره اش تغییر کرد ، موهایی سیاه و چشمانی روشن ؛ چهره ای بسیار معمولی ...
ردایی ساده و سیاه به تن کرد و از در خارج شد ؛ راهی طولانی را پیمود تا به یتیم خانه رسید ، نگاهی به تابلو سر در آن انداخت " یتیم خانه آوارگان با مدیریت مجرب بانو اسمایلی " و سپس داخل شد ... دیوارهایی که در گذر زمان سیاه و کبره بسته شده بود ، زمینی کثیف ... راهرویی پر از اتاق و در هر اتاق 4 تخت دوطبقه قرار داشت ...
آرتیکوس وارد تک تک اتاق ها می شد و با چند تا از بچه ها صحبت می کرد ... لباس های بچه ها برایشان خیلی گشاد بود و سر و صورتشان پر از زخم و یا خاکی بود و هر از گاهی صدای گریه ای در فضا می پیچید ... در یکی از اتاق ها ، یکی از کاندیداها با یک کارگردان مشغول حرف زدن بود ، کارگردان در حالی که جای دوربین را برای فیلم بردار مشخص می کرد ، به کاندیدا گفت :
_ ببین تو باید بیای بالای سر اون دختر کوچولو ، اشک تو چشات حلقه بزنه ... باید حزن داشته باشی ، تا تاثیر بگذاره !!!
آرتیکوس زیر لب چیزی گفت و به سمت پسر بچه 9 ساله ای رفت که در آن همهمه که بچه ها هرکدام می خواستند رو به دوربین بازی کنند ، با آرامش کامل کتاب می خواند ؛
_ سلام پسرم ...
_ سلام آقا ...
_چند سالته پسر جان ؟ کلاس چندی ؟!
_کلاس سوم آقا ، 9 سالمونه آقا !
_بارک الله ، بارک الله ... و بوسه ای بر سر پسرک زد ...
و به سمت دخترکی کوچک که صدای هق هقش توجه او را جلب کرده بود ، رفت ...
_ دخترم چی شده ؟!
دخترک با هق هق گفت :" مامانم رو می خوام "!
_ مامانت کجاست ؟!
_ تو زلزله یه تخته از سقف افتاد روش من تو بغلش بودم و زنده موندم ولی اون ... و گریه را از سر گرفت !
_ ماشاالله ، ماشااالله ... خدا بیامرزتش ... بارک الله !
و با حالتی متفکر به سمت دفتر مدیر رفت ؛
مدیر یتیم خانه زنی چاق بود که در حال صحبت لبخندی تصنعی تحویل آرتیکوس می داد ...
_می خواستم یه کمکی به شما بکنم و در ضمن دو تا ازین بچه ها رو به فرزندی قبول کنم ، احساس می کنم این بچه ها یکم کمبود امکانات دارند ...
_ این چه حرفیه آقا !!! ما اینجا نهایت امکانات رو در اختیار این بچه ها می گذاریم ، ما ...
در همین موقع ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد ؛
_ بووووووووووووووووووم !!!
و صفحه برفکی شد ، پس از چند لحظه تصویر مجری در حالی که اشک هایش جاری بود ، دوباره بر صفحه خودنمایی کرد ؛
_این بود شما و بازدید آرتیکوس با لباس مبدل از یتیم خانه آوارگان تا دیداری دیگر بدرود ...


ویرایش شده توسط مریدانوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۹ ۲:۳۷:۳۱


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
رو در رو با کاندیدا ها

مجری تلویزیون: پس از دیدن گفتگوی ویژه خبری از شما دعوت میکنم که ویژه برنامه انتخاباتی که توسط بخش سیاسی جادوگر تی وی آماده شده توجه بفرمایید.

[موسیقی ملایم]
آرم جادوگران بر روی صفحه دیده میشود. دوربین وارد خانه ای میشود و ساحری را نشان میدهد که با خیال راحت دارد پست میزند و لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بسته. در خانه دیگری ساحره ای در حال پست زدن در تاپیک «گفتگو با مدیران» می باشد و می نویسد: این سایت محشره، من هر پیشنهادی دادم عمل شد.

چهره ای خندان بر صفحه ظاهر می شود. این چهره کسی نیست جز کرام؛ او با تمام وجود می خندد. نه چندان دور، آتشفشانی دیده می شود که خاموش است. روی آتشفشان را گلهای یاس و مریم پوشانده و نهری کوچک در میان گلها جاریست.

دوربین وارد یک کافی نت می شود. گروه زیادی ساحر و ساحره نشستن پشت کامپیوترها و دارن به این صحنه ها نیگاه میکنن. یکی میگه اینجا واقعا جادوگرانه؟!!! یه ساحره میگه: نمردیم خنده کرام را هم دیدیم. صدای کارگردان از پشت دوربین: می خواید سایت اینجوری بشه؟ همه: بعععععععلههههههه

پس در انتخابات شرکت کنید

[موسیقی حماسی]
پروفسور کوییرل با چهره ای جدی در کنار نارسیسا بلک ایستاده. عمامش دور سرشه و یه برقع نصفه هم زده به صورتش. کوییرل:«اگه می خواید ادیب بشید، نویسنده بشید، هنرمند بشید به من رای بدید. من با هیچ کس شوخی ندارم حتی با تو (اشاره میکنه به کارگردان). به من رای بدید تا سایت از بی ناموسی پاک بشه و از عدالت سرشار.»

[موسیقی کرخه تا راین]
سیریوس نشسته رو زمین. یه عده هافلپافی ها هم دورش نشستن. همه سراشون رو زمینه و چشاشون سرخ. سیریوس به آرامی سرش رو بلند می کنه و رو به دوربین میگه: «من رو رد صلاحیت کردن. من با این سابقه درخشان رو رد کردم اون وقت این حمید بوق رو تایید کردن. ... بوق ... بوق ... هافلپاف همیشه مظلوم بوده، محفل ققنوس از اون مظلوم تر. آول که آلبوس رو گشتن حالا هم منو رد کردن» همه میزنن زیر گریه و بقیه حرفای سیریوس در صدای هق هق گم میشه.

[موسیقی هوی متال]
دریکو میون یه عده مرگخوار وایساده. قیافش خشن و بی روحه. تو دست مرگ خوارا چاقو، قمه، زنجیر و از این جور چیزاست. «به یه سیاه رای بدین تا تفاوتش رو درک کنید. راستی گول برادر حمید رو نخورید، همه کارهای بی ناموسی که حمید گفته 10 درصد کارهای منم نیست.»

[موسیقی ندارد]
رون وایساده و چهرش عصبانیه. داد میزنه: «این ضبط چی شد؟ آخه شما چریفیندوریا چرا اینقدر بی نظمید. هیچ وقت هیچ کاریتون رو ی حساب نیست. برین از اسلیترین یاد بگیرین. ببینید برا کاندیداشون چی کار که نکردن. اوووی دوربینو خاموش کن. کی به تو گفت فیلم بگیری؟»
صدای کارگردان از پشت دوربین: «مگه من الاف توام؟ تو که نمی تونی سر وقت یه برنامه آماده کنی، چه طوری می خوای وزیر شی؟»

[موسیقی خیلی ناز]
ونوس با چند تا ساحره نشستن تو یه باغچه نقلی. دخترا رو به دوربین عشوه و ناز میریزن. ونوس: «اگه من وزیر شم، همه مدیرا و وبمسترها رو دختر میزارم !!! همه شناسه ها باید دختر باشن. مثلا شناسه عله باید بشه مهتاب شیطون یا یه چیزی تو این مایه ها. اصلا اگه من وزیر شم شخصیت اصلی داستان دیگه هری پاتر نیست که، شخصیت اول میشه لونا لاوگوود.» همه خترا با ناز و ادا دست تکون میدن.

[موسیقی یه فیلم خیلی بی ناموسی]
حمید با چشمای ورقلمبیده داره به دوربین نگاه میکنه. معلوم نیست دستش کجاست. چشماش یه جوریه. هی دور لباش رو لیس میزنه و صداها عجیبی از خودش درمیاره. یه دفعه میاد به طرف دوربین و میگه: « اگه به من رای بدید که باید بدید، وظیفتونه بدید، مگه کسی روی حرف حذب حرف میزنه؟ خب اگه من وزیر شم همه ساحره ها ... سانسور ... بچه ها باید ... سانسور. اصلا من برنامه دارم که ... سانسور .... تازه اگه وقت باشه ... سانسور.» یه دفعه کارگردان ــ بیل ویزلی ــ میاد جلو دوربین و فریاد میزنه: «کات کن. آقا کات. بیا برو بیرون. کی تو رو راه داده اینجا. کی اینو تایید کرده؟ سرژ مگه دستم بهت نرسه. می خواید وزیر انتخاب کنید یا ...خونه تاسیس کنید؟ ... سانسور ... . »

کارگردان رو به دوربین: « آرتیکوس دامبولدور بدلیل نداشتن حمایت آستاکبار و امکانات مالی نتوانسته فیلم بسازد.»

[موسیقی ملایم]
آرم جادوگران صفحه تلویزیون را پر میکند.

------------------------------------------------------
ببخشید که دوباره زدم اینو. اشتباهی پاکش کردم.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
موسیقی تیراژ :
you gave me wings and made me fly
you touched my hand I could touched the sky
I lost my.......
شتررررررررررققققققق ( صدای باز شدن در )
برادر حمید : این آهنگ بی ناموسی رو خاموشش کنین ای برادران بی ناموس !!!!!
کارگردان ( بیل ویزلی )از پشت دوربین : آقا این جا که ط...... نیست سرتونو همین طوری انداختین پایین اومدین تو !
برادر حمید : این دیگه چه وضعشه آقا ....... من موندم چه جوری رون ویزلی بی ناموسو تاییدش کردن ....... عجب دور زمونه ای شده ....... اگه می خواین جادوگرانی آسلامیک داشته باشید به من رای دهید .
ملت داخل استدیو :
در خاطراتی که ذکر آن ها در این محل غیر آسلامی و غیر اخلاقی می باشد در ذهن ملت حاضر زنده شد .
شترررررررررققققققق
رون : این جا چه خبری ..... بابا آبرومو بردیم ...... ناسلامتی رو آنتنیما ..... ااااا این اینجا چی ....
کارگردان میپره جلو دوربین :
شما یه وله ببینین بعد میایم خدمتتون ....... در ضمن کودکان زیر 3 سال رو هم از دیدن ادامه این برنامه منع کنید .

صفحه قهوه ای و آرم جادوگران ظاهر میشه !

در خانه های ملت جادوگر و ساحره :
مامان : دخترم مگه فردا امتحان نداری ؟
دختر : نه !
مامان : چیزه ..... خب برو واسه مامان یه نقاشی بکش ؟
دختر یه نگاهی به مامان می کنه ( )
مامان : برو دیگه !
دختر : مامان تحریم اقتصادی شدیم ........ دیگه بهمون نخود سیاه نمی فروشن .

صحنه ی استدیو روی نمایشگرها ظاهر میشه !
_ پسر اون خورده شیشه ها رو هم جمع کن دیگه.
به ظاهر برادر حمیدو از استدیو بیرون کرده بودن .

رون ویزلی در کنار جمعی از طرافداران و تحلیل گران سیاسی در حالی که ردایی رو که مزین به چهار رنگ گروه های هاگوارتز آرم و آن ها بود به تن کرده ، روی چند مبل چرم نشسته بود .
مجری که به نظر میومد از خطر مرگ جون سالم به در برده و فقط چشماش از زیر باندپیچی صورتش بود چیز نا مفهومی گفت :
_ ویسه چلق ونین ورکاخه حا زوشو ولیخ ؟
_ چی ؟؟؟؟
یهویی یه مترجم میپره وسط جمع .
_ سرژ !!!!!
سرژ در حالی که نیقش تا بنا گوش باز بود :
_ خب بهتره بریم سر اصل مطلب !
عده ای از جمع مجرد حاضر لبخند کوچکی زدند .
سرژ : ااااا ..... نه دیگه ..... چرا شما این قدر منفی می گیرین ..... منظورم این بود بهتره بینندگان محترمو بیش از این منتظر نذاریم .
یه نیق دیگه تو دوربین کرد .
_ خب ...... من حرفای ایشونو براتون ترجمه می کنم ....... ایشون تویه یه سانحه ی غیر اخلاقی فقط یه کم آسیب دیدن ! ایشون میگن میشه لطف کنین برنامه هاتونو بگین ؟
رون لبخندی از سر رضایت زد ، دستی به موهای قرمزش کشید و شروع کرد :
_ خب ..... هدف ها كه زياده اما سه تاش رو من مي گم كه همينجوري دور هم باشيم!
1- فعال كردن تاپيك مجلس با كمك اعضا ( ‌يه مجلسي مي سازم حالشو ببريد )!
2- راه اندازي دوباره هاگوارتز!
3- انتقال تجربيات خودم و ديگران به اعضاي كم تجربه تر!

تحلیل گران یه سری تکون دادن .
مجری : اخا وعژی ها لیکن طما زرف خریکیا وشتین !
سرژ : ایشون میگن " اما بعضی ها میگن شما طرف گریفیا هستین ؟
رون با آسودگی خاطر دستی به رداش کشید و ادامه داد :
_ اصلا چینین چیزی صحت نداره ....... ما می خوایم جادوگرانی فعال و همه جانبه داشته باشیم . من فقط می خوام کاری کنم که همه ی کاربرا هر بار که آن میشن از این که تونستن یه بار دیگه تو عمرشون توفیق دیدن جادوگرانوداشتن خدا رو شکر کنن !

مجری می خواست سوال بعدی رو بپرسه که ......
_ سيب زميني پياز تريچه .... رون ويزلي بايد وزير شه !
كلم خيار گلاب پاش ..... رون ويزلي تو يار ما باش !
انبه و موز و گردو ...... هزار تومن وشد كوچولو !

_ نه آبی، نه نیلی
فقط رونالد ویزلی!

توپ تانک فشفشه
رون ویزلی باید وزیر شه!

توپ تانک ترقّه
وزارت رون حقّه

رونالد ما نه آبیه نه سفیده نه مشکی
وزارتش وزارته نه آبی دوغی کشکی!!!

ملت حاضر :
کارگردان : آقا یکی اینا رو جمع کنه !

رون : بابا بی خیال ....... ما اینیم دیگه چه میشه کرد ...... حالا ملت بیننده یه سورپرایز خفن باهاتون دارم ! يك پيشنهاد اغوا كننده .... مطمئن باشيد با اين پيشنهاد ديگر به هيچكدام از كانديدا بغير از من راي نمي ديد!!!
هر كي به من راي بده مي تونه يه دور تا سر خيابون سوار 206 ويليام بشه .... در ضمن سه بار هم ميتونه بوق بزنه!!

ملت بیرون استدیو :



[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
صفحه آبی میشه و مینویسه:
ستاد انتخابی سریوس بلک، تقدیم می کند

بعد صفحه سیاه میشه و مینویسه:
سریوس، بهترین بهترین ها!!!

آهنگ اخبار ورزشی پخش میشه و دوربین میره روی صورت آنیتا. آنیتا با لبخند و شادی میگه:
_ سلام به شما بینندگان عزیز، امیدوارم حالتون خوب باشه. امشب از محبوب دلها، سریوس جان دعوت کردیم تا به اینجا بیان که البته ایشون با اون همه کار و گرفتاریشون، به ما افتخار دادند و به برنامه ی ما اومدند، تا مارو با برنامه هاشون آشنا کنن!! پــــــــــــــــــــــــــس............
بعد در حالی که داره از ذوق کردن دستاشو به هم می ماله با هیجان میگه:
_ این شما واین هم، بهترین کاندیداها؛ سریوس بلک!!!!
و آهنگ اخبارورزشیه اخبار ساعت 7 پخش میشه: دینگ دینگ....دیدیدینگ دینگ....دیدیدینگ .......دینگ دینگ دینگ دین!!!
و سریوس با ابهتی خاص، و در حالی که ست مشکی زدا وارد میشه و با آنیتا خوش و بشی میکنه و سر جاش میشینه.
حالا دوربین تصویر هر دوتاشونو داره.
سریوس خیلی با حجب و حیا میگه:
_ سلام عرض می کنم خدمت شما بینندگان عزیز و ...
در حالی که سرشو به طرف آنیتا کج می کنه، میگه:
_ خدمت تو، آنیتا جان. در خدمتتون هستم!!
آنیتا در حالی که موهاشو به پشت گوشش می بره با خنده می گه:
_ ممنون سریوس. خب.....آآآآآ....به عنوان اولین سوال، میشه هدفتواز کاندید شدن بگی؟؟
_ اوه..البته.....خب، من این توان رو در خودم دیدم که می تونم با وزیر شدنم، تحولات عظیمی در جامعه ی جادوگری به وجود بیارم....و خب، این شد که تصمیم گرفتم تا کاندید بشم!!
_ ممنون سریش...اوه معذرت میخوام سریوس!!
و آنیتا مثل لبو سرخ میشه. سریوس هم سری تکون میده و لبخند می زنه.
آنیتا ادامه میده:
_ خیلی خب؛ برای دومین سوال......بله بله....تلفن داریم؟؟؟!!......باشه؛ سریوس از اتاق فرمان به من میگن که یه تلفن داریم، اگه موافق باشی به اون جواب بدیم!!!
آنیتا در حالی که دستش روی گوشش هست ، تفکری میکنه و بعد از مدتی به سریوس نگاهی میکنه و با خوشحالی میگه:
_ سلام بر شما.....شب شما به خیر!!
صدای پشمالویی از پشت تلفن گفت:
_ سلام.....می خواستم بگم: رای ما رون، کوییریل، ارتیکوس ، دراکو، ونوس؛ هر کسی غیر از سیریش!!!
در این لحظه آنیتا که سرخ شده بود با خنده گفت:
_ بیخودی تظاهر نکنید، سرژ!!!
صدای پشت تلفن با تعجب گفت :
_ آآآآآآآآی.....از کجا فهمیدی، دومبلی؟؟؟
بعد آنیتا از عصبانیت موهاشو پخولی کرد!!
سریوس لبخندی زد و گفت:
_ هی سرژ.....چی شده که بر خلاف مایی؟؟؟
سرژ با خنده گفت:
هه هه هه هه....آی سریوس!!! آخه یادمه، دومبل خیلی زرنگ بود!!بود؟؟!!...میخواستم ببینم دخترشم زرنگه، یانه!!
آنیتا با پنگولاش روی صورت خودشو نوازش کرد!!!
سریوس در حالی که قاه قاه می زد گفت:
_ ها ها ها ها....حالا بید یا نبید؟؟؟
از اون طرف تلفن صدای خاروندن ریش!!! می یومد:
_ ها؟؟....به قول یارو، نیدونم!!!...می گما..من یه سوال می کنم ، هر کودوم زودتر جواب دادین، اون باهوش تره!!
سریوس با هیجان دستاشو به هم مالوند و نگاهی به آنیتا کرد با دستاش داشت موهای خودشو میکشید!! و گفت:
_ ها...ایول!!!بگو که میخوام فکرمو باز کنم!!!!
سرژ با جدیت تمام گفت:
_ خب خب خب...کی میدونه دوتا گوسفند که دارن لی لی بازی می کنن، چند تا پاشون روی زمینه؟؟!!!
سریوس دستی به محاسنش کشید و در حالی که به لپش میزد گفت:
_ یه دقه واستا......کریچر؟؟!!.....اون لب تابم بیار!!!
بعد کریچر وارد صحنه میشه و لب تابشو میده!!!سریوس هم شروع میکنه به محاسبات!!!!
آنیتا در حالی که موهاش شاخ شاخی شده و روی صورتش هوارتا جای زخمه!! با زحمت میگه:
_ سرژ عزیز....نمیشه بعدن مزاحم بشی؟؟؟
سریوس داد زد : نه!!! جوابشو پیدا کردم، میشه 13!!!
سرژ با تعجب گفت:
_ خنگه!!!دوباره فکر کن!!
سریوس دادمیزنه:
_ 14؟؟؟
آنیتا آستین خودشو جر میده!!!
سرژ: اشتباهه!!
سریوس: 17؟؟
آنیتا اون یکی آستینش رو هم جر میده!!
سرژ : آبله جان، اشتباهه!!
سریوس: هفتاد و پنجه؟؟
آنیتا کتابو میزنه توی سر خودش!!
سرژ: چقدر تو خنگی!!!نـــــه!!!
سریوس یک صحنه به آنیتا نگاه میکنه که داره سرشو به میز میکوبونه و یاد کریچر مییفته وبسیار متعجب میشه!!
سرژ یهو یادش می یاد که آنیتا هم در اون تست هوش شرکت داره و میگه: " آنی تو جوابو نمیدونی؟؟"
آنیتا در حالی که داره گریه میکنه میگه:" دو تا پا!!!"
سرژ یهو داد میزنه:" ایول....ایول.....حقا که بچه ی باباتی!!!.....ااا...چرا این ریختی شدی؟؟؟چیه، حدسی گفتی؟؟ ای ناقلا........میدونستم بلد نیستی!!!"
آنیتا با عصبانیت پا میشه و در حالی که از گوشهاش دود بلند میشه، میره پشت صحنه!!
سریوس که هنوز اندر کف سواله بود، گفت:" این دختره حالش خوبه؟؟"
بعد یهو صدای سرژ مییاد که با حالت تارزانی داد می زنه:
_ های هاهاههای!!!کمک!!اوخ.....مامان.....ریشمو ول کن!!!.....آخ....
بوقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق( این صدای تلفنه!!)
بعد از لحظاتی آنیتا وارد میشه، اینبار لبخندی پیروزمندانه می زنه. میشینه پشت میزش و با خشانت میگه:
_ خب سریوس عزیز....حالا با زبون خوش بگو برنامه هات برای سایت چیه!!
سریوس که قلبش مثل قلب چغک داشت میزد گفت:
_ ....چرا میزنی؟؟...
آنیتا داد زد:
_ فقط سوالمو جواب بده!!!
سریوس داشت مثل بید میلرزید و اشک توی چشماش جمع شده بود. بعد از یه مدت در حالی که داشت دماغشو میکیشد بالا گفت:
_ من.....این برنانه ی من....کامل نیست.....من ....بعدن کاملشو میگم......الان میگم:
-ایجاد رول پلینگی بس زیبا و فعال کردن هرگونه تاپیک موجود در سایت غیر از قدح اندیشه
2-یاد دادن شیوه و طریقه رول نویسی به اعضای جدید همانگونه در محفل برای اعضای تازه وارد یک همچین کاری رو دارم انجام میدم
3-بازگرداندن افراد طلایی ای که از سایت رفته و برنگشته اند
4-بازگرداندن افراد فراارزشی اخراج شده از سایت همانند ننیل و نوربرت برای فعال کردن دوباره انجمن های "هری پاتر به زبان فارسی" و " ترجمه"
5-در صورت صورت گرفتن برنامه بالا علاوه بر فعال شدن دوباره اون انجمن ها تاپیک بسیار مهم "نحوه برخورد " دوباره به دوران شکوفایی خود بازگشته و کلی فعالیت برای ناظرهای دو انجمن بالایی و همینطور "پیشنهادها " به وجود میاد
6-ایجاد نشانه ها و مدال هایی برای افراد غیرارزشی و فراارزشی شاخص در زمینه های مختلف به منظور قدردانی از آنها
7-راه اندازی مجدد هاگوارتز و ادامه ترم تحصیلی
8-برای راه اندازی مجدد هاگوارتز یک فروند آلبوس دامبلدور مورد نیاز است که طی یک سری اقدامات و رای گیری یکی از افراد برجسته سفید بدین منظور انتخاب میگردد
9-با توجه به دو بند بالا پس از اتمام ترم تحصیلی و جشن پایان ترم قدردانی از بهترین گروه و دانش آموزان و اساتید صورت گرفته و امتیازاتی برای این افراد قائل میشویم
10-افزایش تعداد ساحرگان سایت چه در زمینه گل دختری چه در زمینه عدسی
11-به کار انداختن دفتر کارآگاهان برای شناسایی شناسه های ویلی ادوارد و سایر اعضای ارزشی چند شناسه ای
12-فعال کردن دوباره گل گلی ها و خاکستری ها و رنگ های دیگر به منظور ایجاد سایتی جذاب و همه رنگ
13-بازگداندن گراوپی و نورممد به رول های سایت
14-فعال کردن دوباره دفتر ستاد مبارزه با آسلام و پایگاه قزوین
15-جلوگیری همه جانبه از انفجارهای ماگما وب مستر اصلی به منظور استفاده این انرژی در فعالیت های صلح آمیز هسته ای
16-بازگرداندن هرمیون به وب مستر پروانه ای
17-بارگزداندن وب مستر پرنده به خانه آبا و اجدادی خودم
16-اجرای تمامی تمهیدات ضروری جهت حفظ لبخند مونالیزا
17-اخراج جن اول سایت از وزارت خانه و زندانی کردن او در زیرزمین خونه خودم
18-بازگرداندن مارسبز به دهانی که از آن خارج شده بود
19-اخراج آن گرگینه از سایت به منظور حفظ جان همه اعضا
20- صورت دادن کلیه موارد فوق
آنیتا که کمی آروم شده بود گفت:
_ آفرین پسر خوب!!!
سریوس لبخندی کودکانه زد!!!
همون موقع صدای پشمالویی از توی تلفن میگه: دیدی آنیتا من در رفتم؟؟؟سلام سیریش!!!
سریوس با خوشحالی فریاد زد: " هی.....کجا رفتی مارمولک؟؟
آنیتا اینبار سرفه ای کرد و گفت:
_ اجازه بدید، من الا ن میگم!!
بعد با آرامش بلند شد و رفت پیش سریوس و موهاشو گرفت و با یه ضربه پرتش کرد بیرون:
_ های هاهاههای!!!کمک!!اوخ.....مامان.....موهامو ول کن گراوپی!!!.....آخ....
بعد آنیتا لبخند زنان گفت:
_ سرژ؟؟؟قطع میکنی یا قطعت کنم؟؟!!!
صدای قورت دادن آب گلو از اون ور خط به گوش رسید:" نه...نه....زحمت نکش...من رفتم....بای!!!
آنیتا لبخندی به دوربین زد و گفت:
_ تا برنامه ی بعدی، خدانگهدار دوستان!!
و بعد با یه حرکت سریع، زد توی دوربین و شیشه ی اونو خورد کرد!!!!
---------------------------
اهن....برنامه های سریوس جان از توی ستادشون انتخاب شده، الکی نیست!!!البته باز برنامه ی بعدیشونو به اطلاعتون خواهیم رساند!!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
سخنراني برادر حميد در جمعي از بچه هاي 11 تا 19 ساله..بينشون سرژ 39 ساله هم شركت ميكنه

برادر حميد:مه وزير خواهم شد و كاره خواهم كرد ديگه تضاد طبقاته وجود نداشته باشه و ملت پسري كه 40 سال دارد و سياه است را هم دوست بداره و به او عشق بورزه...نه از اين عشق هاي آتشين..عشق راستين بورزه. و اين عشق باعث ميشود كه همگان ورزيده شوه
يكي از بين جميعت:حكم ظهور بچه قبل از ازدواج چيست؟
برادر حميد:ازدواج؟ ديگر جلوي من اين واژه را نياوريد...اصلا چه معني داره كسي با كسي ازدواج كنه؟..اصلا چه لزومي داره؟مگر ما كج كوله ايم كه ازدواج كنيم؟...اين عين نجس است..عين فساد است...واقعا خيلي بد است كه ادم ازدواج كنه...آنوقت همه ملت ميدانند ادم چه در خانه چه كاري ميكنه و چه نميكنه...ادم ديگر ازادي انديشه و حركت نداره...من ازدواج را حرام اعلام ميكنه و در دولت من به بچه بعد از ازدواج حرام زاده بايد بگويند...يا حق

سخنان ونوس در بين چهار تا كاربر ارزشي پسر كف...سرژ هم بينشون ديده ميشه
ونوس موهايش را با حركت سرش افشون ميكند و با ناز يك نگاهي به پسر ها ميكند و يك بوس همرا با قلب ميفرستد
صداي پسر ها:اوه...شت!!! ما حتما به تو راي ميدهيم ونوس

سخنراني رون...يك عده دكتر مهندس بيكار فارغ تحصيل شده از هاگوارتز دارن گوش ميدن...سرژ هم بينشون ديده ميشه
رون:من بيكاري را ريشه كن ميكنم
يكي از بين ملت:چطوري؟
رون:اونش ديگه به خودم مربوطه

سخنراني پروفسور كوييرل...چند تا نويسنده مشهور از جمله شكسپير...صادق هدايت!! انيشتين!!!!!! سرژ هم بينشون ديده ميشه
پروفسر:سلام صد درود بر تمام شما...در سپيده دم صبح،زماني كه چنگ و جدال بين خورشيد و ماه به نفع خورشيد به پايان رسيده با عطر الهام كه در فضاي اسرار آميز دولتم استشمام كردم ديده از خواب گشودم و فهميدم كه زندگي همچون پستهاي باناموسي و ادبي چه زيباست...
نارسيسا از بين جميعت بلند ميشه:اي كسي كه نهال ها در ساقه با ديدين روي تو فرسنگ ها برابر ميرويند...اي كسي كه چراغان اسمان شب، با نگاه به تو از چشمك هاي بي ناموسي دست برداشته و سجده معرفت كرده و اي كسي كه پرده داران حرم ستر عفاف ملكوت به تو سجده كرده اند...ما به تو راي ميدهيم..اي كسي كه وجود تو باعث بركت ميشود، و نبود تو سيل حوادث مارا در بر ميگيرد
___
همينجوري پست بيل رو خوندم حس اومد يكي منم بزنم


به درخواست كوييرل اسلامي اين پست توسط خودم سانسور شد....چه ميكه اين كوييرل


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۱۸ ۱۳:۲۷:۴۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.