هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۳
#24

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بابا بالاخره يه کار مثبت از اين سياها ديديم. راستی سه چهارتا طلسم برات فرستادم تا فردا ميرسه به اضافه ۳۰۰ کيلو گوشت تازه برای وولکانو. تا يه هفته ديگه هم يه باغبون مياد هر روز مفتی برات کار ميکنه.
۱۵۰۰ گاليون هم کمک بلا عوض از صندوق حوادث طبيعی برات جور کردم. اگر متخصص امور اژدها هم خواستی هاگريدو برات ميفرستم.


امضا چی باشه خوبه؟!


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۳
#23

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
نقل قول:

Yek_Sahereh نوشت
نه،مگه من تا حالا چند تا سياهو طلسم كردم كه ميگي زياد؟بعدشم،شما سفيدام تعداد انگشت شماريتون به درد بخورين.همچين فكر نكن همتون شاهكارين!

خیلی خیلی از لطف شما ممنون شایسته این همه تعریف نبودم !!!!


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۳
#22

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
نه،مگه من تا حالا چند تا سياهو طلسم كردم كه ميگي زياد؟بعدشم،شما سفيدام تعداد انگشت شماريتون به درد بخورين.همچين فكر نكن همتون شاهكارين!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۹:۵۱ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۳
#21

اگنس روکوود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۳ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
از مغز کوچیک ماگل ها و سفیدها نمیتونه تصور کنه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
پس اعتراف ميکنی سياه به درد بخور کم پيدا ميشه



تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی
زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۳
#20

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
نه جان دلم،فقط دنبال اونايي هستم كه نفعي واسمون ندارن.به مفيدا كاري ندارم!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۸۳
#19

اگنس روکوود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۳ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
از مغز کوچیک ماگل ها و سفیدها نمیتونه تصور کنه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
يک ساحره جان با اين وضعی که شما داری پيش ميری به نفع سفيدا عمل ميکنی !
چون کم کم همه سياه ها و همسايه ها سياهتو طلسم ميکنی يا ميکشی!
اون وقت به نفع ما ميشه


تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی
زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۳
#18

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
جمعه: امروز ديدم حوصلم سر رفته.پا شدم رفتم پودر پرواز رو ورداشتم و ريختم تو آتيش شومينه.بعد سرمو كردم تو آتيشو گفتم:كوچه ناكترن،مغازه بورگين وبركز.ميدونستم پدرم اين ساعت مشغول معامله كردن با بورگين حقه بازه! صد بار بهش گفتم اين بوگين آدم بشو نيست!سر سياها رم كلا ميذاره! بالاخره وقتي سر از مغازه در آوردم،پدرمو ديدم كه منتظره.معلوم بود منتظر بورگينه.گفتم:سلام پدر.از ديدنم خوشحال شد و گفت:سلام.گفتم:حوصلم سر رفته.امروز مياين خونم.همون خونه جديده كه تو نامه نوشتم.گفت:باشه.مادرت كه اين روزا حوصله هيچي و هيچكسي رو نداره،حتي منو! ميدوني،اونوقتا كه تو نبودي ما دوتا عاشقو معشوق واقعي بوديم.بعدشم كه تو اومدي بازم همين طور بود و..........ديدم اگه ولش كنم ميخواد قصه زندگي مشتركشونو از سير تا پياز برام تعريف كنه و اونوقت بيا و نگهش دار.نمي خواستم چشمم به بورگين بيفته.اه اه،چقدر از اين مرد بدم مياد!گفتم:بله ميدونم.واسم گفتين.بهش يه كم برخورد.در همين لحظه بورگين پيداش شد.منو ديد و با لحن چاپلوسانه اي گفت:به به،سلام.مشتاق ديدار.تشريف نميارين ملاقاتتون كنيم.گفتم:منم همين طور.پيش خودم گفتم:البته مشتاق ديدار جسد حضرت عالي! بعد به پدرم گفتم:پس منتظرم.پدرم گفت:نه،حواسم نبود.امروز كار دارم.عوضش فردا ميام و يه هفته پيشت ميمونم.چطوره؟فردا ساعت 11 صبح.گفتم:باشه اشكال نداره.پس تا فردا خداحافظ.بعد به آقاي بورگين گفتم:خداحافظ آقاي بورگين.از ملاقاتتون خوشوقت شدم.اونم گفت:منم همين طور.خدانگهدار خانم.بعدم سرمواز آتيش آوردم بيرون كه برم به كارام برسم تا به پدر خوش بگذره.ولي اميدوارم هر چه زودتر خبر مرگ بورگينو بهم بدن! نتيجه اخلاقي روز:به آدماي چاپلوسي مثل بورگين زياد محل نذارين!آرزوي مرگشونم در اولويت قرار بدين!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۳
#17

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
پنج شنبه: امروز تو حياط نشسته بودم كنار vol و داشتم nim رو كه رو پام نشسته بود نوازش مي كردم.ديدم احتياج دارم يه هوايي تازه كنم.vol و nim رو گذاشتم خونه ورفتم پارك.نشستم رو يه نيمكت.چند دقيقه كه گذشت نفهميدم كه اون غول بي شاخ و دم كي و از كجا پيداش شد.تو نگاه اول فهميدم يه پسر حدودا 25 سالست.نشست بغلم.ولي عين لاتا.شل و وارفته.پيش خودم گفتم:بابا از خير پارك گذشتيم.آخه پارك خيلي خلوت بود.گفتم:اصلا شايد قاتل باشه! چوبدستيم تو دستم بود.ولي يه طوري وانمود كردم انگار چيزي ندارم.آروم پا شدم كه برم.يهو گفت:كجا؟حالا بمون!منم كه ديدم بي ادبه و آداب معاشرت و تعارف كردن سرش نميشه،برگشتم جوابشو بدم و يه دونه از اون نگاه هاي وحشتناك نثارش كنم.ولي خوب كه نگاش كردم ديدم پشر همسايه سمت چپيه.گفتم:حالا كه جادوگره و مشنگ نيست.....و فرمول مخصوصم يعني طلسمو استفاده كردم.تا اون باشه ديگه..........اه،عجب آدمايي پيدا ميشنا! نتيجه اخلاقي روز:به آدماي بي جنبه و بي ادب رو ندين.همون اول فرمول ويژه(طلسم)،تموم.


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۳
#16

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
چهارشنبه: اگه از شنبه حساب كنيم،ميشه چهارمين روز سرماخوردگي vol هستش.براي اينكه بهتر كه نشده هيچ،بدترم شده،تصميم گرفتم بهش معجون بدم.ولي آخه چه جوري؟اين كه تبديل شده به يه دستگاه توليد آتيش!البته در حالت عادي هم دست كمي از الان نداره،فقط يه ذره بهتره! همه گلاي حياطمو سوزونده،ديگه درختم ندارم! بالاخره با هزار بد بختي معجونو بهش دادم.حالا ديگه حالش خوبه. نتيجه اخلاقي روز:به بچه ها بگين مودب باشن و داروها وغذاهاشونو درست بخورن.در ضمن خودشونم بخورن.آدم كه نبايد تو زندگي محتاج ديگران باشه!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: از دفترچه خاطرات يك ساحره سياه اصيل!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۳
#15

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
سه شنبه: من چون بدون طلسم زندگي برام بي معناست،وقتي امروز ديدم حوصله ام سر رفته،رفتم واسه همسايه روبرويي يه طلسم فرستادم.خيلي كيف داد.جاتون خالي! نتيجه اخلاقي روز:يادتون باشه بهترين راه پر كردن اوقات فراغت،فرستادن طلسم براي ديگرانه!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.